نگهداری از اشیا باستانی

متاسفانه هر روز که به کوه می روم شاهد این هستم گروهی گاو صفت. میهن فروش و پست فطرت در جستجوی گنج حفاری کرده اند... این احمق ها اگر تاریخ ایران را مطالعه کرده بودند می فهمیدند در حمله اسکندر به ایران 400 تن طلا از تخت جمشید. زرقان. شهر انشان و شیراز را به غارت برد. بعد از آن نوبت اعراب رسید که همه هستی و نیستی ایرانیان را به یغما بردند. بعد از آن نوبت مغولان بود که مردم را شکنجه می کردند که مال و اموال خود را کجا مخفی کرده اند و به تمام آن ها دسترسی پیدا کردند...

آین احمق ها اون قدر شعور ندارند که هیچ گونه گنج و طلا در کوه ها نمانده است و در طول 2500 سال همه آن ها به یغما رفته است... نکته غم انگیز آن است که این گاو صفت ها با تخریب گور دخمه ها شکل معماری اون ها را به هم می زنند و برای نسل های آینده چیزی باقی نمی ماند که موجب افتخار آنان شود... من در تحقیقات خود متوجه شدم که خود سه سنگ آرامگاهی شبیه مقبره کوروش کبیر بوده که توسط دزدان تخریب گردیده است. و هیچ چیزی هم در اون پیدا نکرده اند... وظیفه ما ملت زرقان این است که در مقابل این وقایع بی تفاوت نباشیم و هر گونه حفاری را سریع به میرات فرهنگی اطلاع دهیم... در خود میرات فرهنگی هم انسان های شریفی هستند که سریع رسیدگی می کنند... تنها چیزی که ما دنبال آن هستیم تکه سفال های شکسته بی ارزش هست که می تواند تاریخ ما را تغییر دهد... همان گونه که در لپویی با پیدا شدن سفالی 5000 ساله قدمت این محل مشخص شد... به هر حال اگر گروهی در صدد یافتن گنج هستند آدرس اون رو به اون ها می دم...

محل دفن زباله در منطقه صدر آباد کنار کشتار گاه پر از اصار باستانی هست... برید و اونجا رو مانند کفتار غارت کنید

مطلبی در مورد نجوم

تنها در این صورت است که می توان تاریخ واقعی را با چشمان خود ببینیم و بدانیم تاریخ کجاش راست و کجاش دروغ است و دروغ گویان و شارلاتان های بزرگ تاریخ را با چشمان خود ببینیم

مطلبی در مورد علم نجوم و گذشته ها

آیا می توان گذشته ها را با چشم دید....

نوری که از ماه به سمت زمین گسیل می شود بعد از 1.5 صانیه. فونت موبایلم ناقصه... به زمین می رسد... این خورشید که اکنون در آسمان می بینیم نوری که از آن گسیل می شود 8 دقیقه در راه بوده است... و این خورشید 8 دقیقه قبل است و اگر خورشید همین الان هم منفجر شود ما 8 دقیقه بعد متوجه خواهیم شد.... به همین ترتیب بسیاری از ستارگانی که اکنون در آسمان می بینیم شاید میلیون ها سال قبل منفجر شده باشند و از بین رفته باشند منتها نوری که از آن ستاره به طرف ما گسیل می شود موجب می شود ستاره را در آسمان ببینیم...

نزدیک ترین کهکشان به ما کهکشان آندرومدا است که 2.5 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد... یعنی منظره ای که اکنون از کهکشان آندرومدا می بینیم مربوط به 2.5 میلیون سال قبل بوده است... و اگر بخواهیم تصویر الان آندرومدا را ببینیم باید 2.5 میلیون سال را صبر کنیم. حال فرض کنید موجوداتی هوشمند در کهکشان راه شیری هستند که با تلسکوپ های بسیار بسیار قدرتمند زمین ما را نگاه می کنند.... فکر می کنید چه می بینند منظره اکنون کره زمین را.... نه آن ها گذشته زمین را می بینند... اگر در فاصله 65 میلیون سال نوری از ما قرار گرفته باشند می توانند نابودی دایناسورها را ببینند... اگر این فاصله را کم تر کنند و به فاصله 12000 سال نوری از ما قرار گیرند می توانند تمدن گمشده جیرفت را ببینند... با فاصله 2500 سال نوری می توانند کوروش هخامنشی و عصر هخامنشیان را با چشم خود ببینند... با 700 سال نوری می توانند حمله مغول به ایران و چنگیز خان مغول را با چشم ببینند. و با فاصله 200 سال نوری عصر قاجاریه در ایران و عصر امیر کبیر و.... را می توانند به خوبی مشاهده کنند.... اما این ها همه در حرف هستند و در تئوری درست هستند اما در عمل شاید روزی بتوانیم تلسکوپ هایی بسیار قدرتمند را بسازیم و روانه فضا کنیم و به وسیله تلسکوپ ها با تنظیم فاصله کانونی بتوان گذشته زمین را مشاهده کرد

تاریخ موسیقی ایران.../  ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین سال های قبل سیو و مطالعه کنید/ 

وازه هنر به معنای خوب توانایی است که ریشه اوستایی دارد. در چین خنیاگران اشعار سعدی را با اهنگ ایرانی می خواندند. در اغاز اسلام به جای موسیقی کلمه غنا به کار رفت که در اصل به معنی اواز است و موسیقدان را مغنی می نامیدند. از معتبر ترین اسنادی که از موسیقی عصر باستان باقی مانده می توان به مهر چغامیش اشاره کرد. در کاوشی که در تپه چغامیش خوزستان نزدیک دزفول توسط باستان شناسان بعد از سال های 1961 صورت گرفته نقش مهری مربوط به 5400 سال قبل پیدا شده است. این سند که استوانه ای شکل و متعلق به قوم ایلام است کهن ترین ارکستر جهان را نشان می دهد. در این نقش که همگی بانو هستند نفر اول از سمت چپ خواننده است . نفر دوم در حال نواختن بوق یا شیپور می باشد. نفر سوم چنگ نواز و نفر چهارم نقاره و طبلک می نوازد. کتاب مقدس ایرانیان اوستا قدیمی ترین و غنی ترین گنجینه ای است که بیانگر اندیشه و افکار نیاکان ماست. عالی ترین نمونه شعر را می توان در این کتاب به خصوص گات ها و یشنها جستجو کرد . در ایین زرتشت نیایش به درگاه خدا با ساز و اواز همراه بود . گات یا گاثا به معنای سرود های خاص زرتشت و در زبان سانسکریت خواندن با اواز را معنی می دهد. گات ها کهن ترین ترانه ها ای است که از عهد باستان بر جای مانده که در مراسم مذهبی سروده می شده است. در اوستا تکرار گردیده  که گات ها باید با اواز خوانده شود. موسیقی ایران یا گات ها پس از حمله اعراب به ایران توسط ان ها به اندلس رسید و در موسیقی اسپانیا و اروپا اثراتی از خود باقی گذاشت. اسکندر از خزانه کوروش 320 اسباب و الات موسیقی به دست اورد. از سفرنامه فیثاغورث بر می اید که در مراسم تاج گذاری داریوش 360 دختر اوازه خوان / نوازنده و خواننده/ از نقاط مختلف ایران در پایتخت گرد امده بودند و هم صدا به اواز و سرود خواندن می پرداختند. بعد از شکست داریوش از اسکندر در جنگ ایسوس 320 نفر از دختران اوازه خوان به دست اسکندر اسیر شدند. سازهای دوره هخامنشی عبارت بودند از عود- نی- نوعی ارغنون یا ساز دهنی- چغانه – شیپور- نقاره- کوس- خر مهره- دمامه- دونای- دهل- گاو دم- جام- جلجل- نوعی طبل – کرنا و سرنا. در اثار باستانی به دست امده در شوش دو تندیس سفالین از دو خنیاگر دوران اشکانی یافت شده که در دست یکی تنبور و در دست دیگری بربط است که در حال نواختن هستند. این تندیسه ها نشان می دهند که در زمان اشکانیان دو ساز بربط و تنبور شناخته شده و به عنوان ابزار موسیقی به کار گرفته می شدند.

موسیقی در زمان ساسانیان...

ایران در دوره اردشیر بابکان موسیقی پیشرفت بسیار کرد. او به موسیقی دانان ارج بسیار می نهاد و جایگاه خاصی برای ان ها قایل بود. هنگامی که درباریان و بزرگان کشور را به طبقات مختلف تقسیم می کرد به خاطر مهری که به موسیقی داشت مقام رامشگران و خنیاگران را ارتقا داد. درباریان را به هفت طبقه تقسیم کرده بود که موسیقی دانان صنف پنجم را تشکیل می دادند. بهرام گور مقام موسیقی دانان را بالاتر برو دو در مرتبه اول قرار داد. موسیقی در نزد ایرانیان قبل از اسلام مطلبوب و محبوب بوده و رواج بسیار داشت. عصز طلایی موسیقی ساسانی مصادف با دوره خسرو پرویز است. او پیوسته موسیقی دانان دربار را تشویق و ترغیب می کرد . بزرگ ترین دلیل این امر ظهور نوابغی چون بابد- سرکش- رامتین- و ازاد وار چنگی در موسیقی این دوره می باشد. اهنگ تخت تاقدیس یکی از اهنگ های دوره خسرو پرویز است که بر اساس مجموعه هنری زیبا و شگفت انگیز تخت طاقدیس ساخته شده است. گنج باد اور یکی دیگر از اهنگ هایی است که متاثر از حوادث و رویداد های ان عصر ساخته شده است و ان کشتی های بدون سرنشین رومی بود که در دریا سرگردان شده و باد ان ها را به سواحل ایران کشانده بود که به دست ایرانیان افتاد. جشن مهرگان روز ششم ماه هفتم سال در این دوره به باشکوه ترین وجهی برگزار می شد. در این جشن که 6 روز به طول می انجامید رامشگران برای هر روز اهنگی نو می ساختند و به نغمه خوانی و نوازندگی می پرداختند. اهنگ های ان ها را به نام همان روز نامیده می شد و وارد مقام های موسیقی می شد ماند مهرگان بزرگ و مهرگان خردک.

باربد...

از رامشگران – بربط نوازان و سازندگان و استادان موسیقی در دوره خسرو پرویز است که در علم موسیقی نظیر و همتا نداشته است. باربد شاعر هم بود و اشعارش را با اهنگ نغمه هایی که می ساخت می خواند. شعرای قدیم او را مظهر موسیقی می دانسته اند. دستگاه های موسیقی که به باربد منصوب است شمامل هفت خسروانی یا هفت دستگاه کنونی- و سی لحن و 360 دستان یا نغمه و نوا بود که باربد برای بزم خسرو ساخته بود و با ایم هفته و سی روز ماه و 365 روز سال دوره ساسانیان متناسب بود . به طوری که هر روز یکی از ان ها را که مناسب شرایط می دید می نواخت. گفته اند باربد هر روز دستان نویی می ساخت و برای خسرو می نواخت که او از تکرار موسیقی خسته نشود. ولی از ان جا که در ان دوره موسیقی با علم نجوم و اختر شناسی مرتبط بوده است . احتمال می رود که ساختن 360 لحن بابد با گردش زمین و غیره متناسب باشد که او به این دلیل ساخته است نه به منظور جلوگیری از خستگی و یک نواختی موسیقی در نزد خسرو. در ان دوره راست به یکی از اوازها اطلاق می گردیده است و اکنون نیز یکی از 12 مقام موسیقی ایران و عرب به شمار می رود. معروف است باربد دارای صد لحن بوده که از مبان ان ها سی لحن را انتخاب کرده ایم. سی لحن باربد عبارتند از 1- گنج باد اورد 2- گنج گاو3- گنج سوخته4- شادروان مروارید5- تخت طاقدیس6- ناقوسی7- اورنگی8- حقه کاووس9- ماه بر کوهان10- مشک دانه11- ارایش خورشید12- نیم روز 13- سبز در سبز14- قفل رومی15- سروستان- سرو سهی...

17-نوشین باده18- رامش جان19- ساز نوروز-20- مشکویه21- مهرگانی 22- مروای نیک 23- راه شب دیز 24- شب فرخ 25- فرخ روز – 26- غنچه کبک دری 27- نخجیر گان 28- کین سیاوش 29- کین ایرج – 30- باغ شیرین

پامشاد...

از موسیقی دانان مشهور خسرو پرویز بوده است چنان که وی را شهره زمان خود دانسته اند.

نکیسا...

یکی دیگر از چنگ نوازان ماهر دوره خسرو پرویز بوده است که بنا به گفته نظامی هم طراز باربد بوده است. یکی از نواهای مشهور نکیسا جامه دران بوده است. گویند ان صوت را چنان نواخت که حضار مجلس جامه ها بر تن پاره کردند و مدهوش شدند.

موسیقی ایران در دوره اسلامی....

موسیقی عرب از موسیقی ایرانی سرچشمه گرفته شده است. پس از پیدایش اسلام در ایران از ارزش و اعتبار موسیقی کاسته شد و این هنر از رونق افتاد. در حرم سرای متوکل عباسی 4000 کنیز می زیست و علاوه بر این بسیاری از کنیزان خواننده و نوازنده در حرم سرای وی می ریستند. در حرم سرای هارون الرشید 2000 کنیز بود که 300 کنیر فقط ساز می زدند و اواز می خواندند. یکی از انتقادهایی که از عضد الدوله دیلمی به عمل می امد این بود که به موسیقی دانان علاقه بسیاری می کرد. موسیقی علمی بعد از اسلام در ایران از زمان فارابی اغاز می گردد. زیرا او نخستین کسی بود که با به کارگیری اصول اولیه موسیقی یونان باستان که مادر موسیقی کلاسیک غرب به شمار می رود درباره موسیقی علمی و نظری کتابی به نام الموسیقی الکبیر را نشته است و پس از او دیگر دانشمندان در این زمینه کتاب های علمی نگاشتند. این کتاب فارابی بزرگ ترین اثری بود که تا ان زمان درباره موسیقی نگاشته شده بود. با تاسف به علت نبود خط و شیوه نت نویسی موسیقی ایرانی بسیاری از نغمه های زیبا از میان رفته است. . گویند روزی ابن خلکان در محضر سیف الدوله چند تکه چوب از جیب خود در اورده به هم پیوست و با ان اهنگی ساخت که جمعیت به خنده افتاندند. پس از ان اهنگی ساخت که همه گریه کردند و سرانجام با اهنگی دیگر همه را در خواب کرد. نام این ساز در کتاب دره التاج مزمار یا نای ذکر شده است. هنر عبارت است از ترکیبی که دارای مقدمات منطقی و عقلانی باشد. به عقیده فیثاغورثی ها کرات اسمانی و ستارگان در گردش خود صداهای موسیقی ایجاد می کنند و از اختلافشان ترکیب متوافقی در فضا پخش می شود. در فرهنگ اسلامی رابطه موسیقی با نظام کیهانی همواره متجلی بوده . چنان که اخوان الصفا حرکت سیارات و افلاک را مشتمل بر نغمات و الحان موسیقی می دانستند و معتقد به وجود ملودی منطبق با طبیعت مزاج هر موجود زنده ای بودند و مقام های موسیقی را با منطقه البروج مرتبط می دانستند و اختصاص اجرای مقامات به ساعات یا روزهای به خصوص را وجود سیاره ای می انگاشتند که در ان روز و ساعت بر افلاک حاکم است . به این دلیل ان مقام به حداکثر قدرت تاثیر پذیری خود می رسد. موسیقی عصر ساسانیان در تمام موسیقی های بعد از اسلام در سرزمین های اسلامی ریشه دوانیده و موسیقی فارابی به تاثیر از موسیقی ایرانی عصر ساسانی است نه موسیقی یونان. دستگاه های 12 گانه  فارابی عبارتند از . عشاق- نوا- بو سلیک- راست- عراق- اصفهان- زیر افکند- بزرگ- زنگوله- رهاوی- حسینی- حجازی-

در حقیقت تاریخ علمی موسیقی قدیم با زندگی عبدل قادر مراغه ای به پایان می رسد.بعدها تشکیل دارالفنون گرچه به پیشنهاد و سعی و کوشش امیر کبیر انجام گرفت. اما هنگام افتتاح ان امیر کبیر در تبعید ودر انتظار مرگ به سر می برد. در سال های پایانی عصر ناصری به پیشنهاد لومر یک نفر فرانسوی به نام دوال به ایران امد. او نوازنده ویلن بود و برای تدریس این ساز به ایران امد و اولین کسی بود که نواختن ان را در ایران متداول کرد. میرزا تقی خان / تقی دانشور/ شاگرد او و از نخستین فرد ایرانی بود که به نواختن ویلن پرداخت. در سال  1873 میلادی سفارش سرود ملی و مارش تاجگذاری شاه به لومر پیشنهاد گردید. این سرود در تیر ماه سال 1872 میلادی در مهمانی ملکه ویکتوریا با حضور ناصرالدین شاه نواخته شد. این سرود که تا دوره مشروطیت متداول بود اولین سرود رسمی ایران بود که لومر ساخته بود. اکنون نت ان در دست نیست. بنا به پیشنهاد لومر یک اثر حماسی ملی ایران و سرود تاج گذاری به دست شوان اهنگ ساز فرانسوی ساخته شد. از موسیقی دانان و بنیان گذاران موسیقی در ایران می توان به هنرمندان زیر اشاره کرد. 1- ناصر همایون2- سلیمان خان 3- غلام رضا مین باشیان. که از کارهای او می توان سرود رسمی تحت عنوان سلام رسمی دولت علیه ایران را نام برد. از اقدامات بسیار مهم سالار معزز تاسیس اداره موزیک ارتش در سال 1300 شمسی بود . اقدامات سالار معزز در ان زمان را می توان پایه و اصول اقدامات بعدی در زمینه موسیقی ایران به شمار می رود . جنان که او را می توان اولین موسیقی دان ایرانی دانست که راه را برای نگارش الحان موسیقی و اشنا نمودن برخی از موسیقی دان های ایرانی به طریق علمی موسیقی اماده نمود. 4- نصر الله مین باشیان5- حسین هنگ افرین6- ابراهیم ازنگ

سال های 1280-88 ارکستر انجمن اخوت به سر پرستی غلمحسین درویش یا درویش خان تشکیل گردید که از سازهای ایرانی و فرنگی تشکیل می شد.

موسیقی دانان دوره ناصری...

محمد صادق خان سرور ااملک دستگاه موسیقی ناصر ادلین شاه را اداره می کرد و به قدرت نبوغ خود . کوک شور را در پیانو ابتکار کرد و سر امد هنرمندان زمان خود شد.

میرزا عبدالله...

پدر موسیقی سنتی . علی نقی وزیری استاد بسیار بزرگ موسیقی ایرانی یک سال و نیم در حضور میزرا عبدالله دستگاه های ایرانی را نت نویس کرد/ از روی پنجه های او/ . اقا حسین قلی هم به عنوان پدر ردیف ایران . بزرگ ترین تارز زن زمان خود و از نوازندگان مورد توجه دربار ناصرالدین شاه بود. اقا حسین قی شاگردان بسیار تربیت نمود که بعضی از ان ها مشهورترین موسیقیدانان ایران شدند مانند علی نقی وزیری و غلام حسین درویش. مرتضی نی داوود و...

اسماعیل قهرمانی...هر یک از روزهای هفته را به یکی از 7 دستگاه موسیقی ایرانی اختصاص داده بود و در ان روز حداقل یک مرتبه ردیف ان دستگاه  به طور کامل با همه جزییات اجرا می کرد. اقا نور علی برومند نزد استاد به فراگیری ردیف موسیقی پرداخت.

درویش خان...اهنگ ساز ئ استاد سه تار یکی از پایه گذاران موسیقی امروز ایران . از معدود نوابغ موسیقی و یکی از خلاق ترین موسیقی دانان دو سه نسل گذشته به شمار می رود. اواخر دوره ناصرالدین شاه پیانو به ایران امد و چند سال بعد ویلن وارد ایران شد. به این طریق مردم کم کم با سازهای فلوت- کلارینت – پیانو و ویلن اشنا شدند و این سازها طرفداران زیادی پیدا کردند.

نی و فلوت...چون سراسر طول نی متشکل از 7 بند و 6 گره می باشد این ساز را نی هفت بند می نامند. نی در طی جنگ های  صلیبی به اروپا برده شد و اروپاییان ان را تکامل  داده و فلوت نام گذری کردند. ابن سینا از نوای شفا بخش نی سخن گفته است. صدای نی شفای بیمار حصبه ای را تسهیل و تسریع می کند.

ویولن...از سازهای شرقی است که طی جنگ های صلیبی به اروپا رفته و با دگرگنیهایی به شکل کنونی در امده است. ویولن سازی است تک نواز و هم نواز و اکنون یکی از مهم ترین سازهای ارکستر سمفنونی به شمار می رود . ویلن چند سال پس از پیانو در پایان دوره ناصرالدین شاه به ایران امد.

معرفی هنرمند بزرگ علی نقی وزیری...

موسیقی دان . اهنگ ساز. نوازنده تار و اغاز گر موسیقی علمی و استاد ابولحسن صبا می باشد. وزیری نقطه عطفی  در موسیقی ما به شمار می رود . چنان که قبل از او ما فاقد موسیقی علمی بودیم. او استاد و هنرمند بسیار بزرگی است که باید او را اسوره موسیقی ایران دانست. به حق او را پدر موسیقی لقب داده اند. وزیری از نادر کسانی بود که صلاحیت نو اوری در موسیقی اصیل ایرانی را داشت. او با قریحه تابناک و فعالیت چشم گیر چرخشی بزرگ در موسیقی ما ایجاد کرد . اثار وزیری عبارتند از خریدار تو- گوشه نشین- سوز من- اهنگ شکایت نی- اهنگ هایی مانند رویای نیم شب حافظ – دلتنگ- گرایلی- دو عاشق- دختر ناکام- سرود پیش اهنگ- قالی چه کرمان- رقص دختر من- لاسی ها- والس دو نامزد- مادر گنجشک-  محبوس- کودک یتیم- تاتی تاتی- ماه- افتاب- و گذشته از این ها چند مارش مانند پیام به کوروش- دل زار- وصال دوست- کنار گلزار- موسم گل- راه وصال- مارش حرکت ورزشکاران- سرود مدارس- سرود ای وطن که استاد اکبر گلپایگانی خونده- چند رنگ- اسرار عشق- موسم گل- صحبت دل- بسته دام- اپرت شوهر بد گمان- گلرخ- دختر ناکام- جدایی و....این هنرمند بزرگ و بی همتا در 18 شهریور 1358 در سن 92 سالگی در گذشت.

منبع. تاریخ موسیقی ایران...مولف .روح ا...افکاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

..

 

 

 

تئوری تکامل داروین و روان شناسی....ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین سیو و مطالعه کنی

طبیعت افرادی را که خصوصیات مساعد برای زندگی کردن دارند را باقی می گذارد و بقیه را نابود می کند. داروین به این پدیده یعنی بقای افراد دارای خصوصیات مساعد انتخاب طبیعی نام داده است. به نظر داروین افزایش بی حساب جمعیت هر نوع باعث تنازع بقا می شود و نتیجه تنازع بقا انتخاب طبیعی است که گوناگونی در جانداران را به وجود می اورد. داروین همه حیوانات را دارای اجداد مشترک و همه گیاهان را نیز دارای اجداد مشترک عنوان می کند و حتی اظهار می دارد که اجداد مشترک همه گیاهان و حیوانات نیز خود اجداد مشترکی داشته اند. نکته اصلی توجه جهانیان به تکامل داروینی این بود که ذهن متفکران به این مشغول شد که اگر حیات تاریخی دارد ادمی نیز تاریخی دارد. زبان نیز تاریخی دارد . فرهنگ نیز تاریخی دارد. ایا این ها نیز تکامل یافته اند. ایا اگر جانداران تکامل یافته اند جهان غیر زنده نیز تکاملی داشته است. ایا زمین و منظومه شمسی و کیهان ماده و انرزی نیز تحول و تکامل یافته اند. حاصل ان که تکامل داروینی نظر انسان را درباره حیات- جهان و خودش تغییر داد. انتخاب طبیعی به راستی وجود دارد ولی فرایندی بسیار صلح جویانه است و کاری با تنازع بقا یا نابودی ضعفا و بقای قوی تر ها ندارد. تکامل در خشکی که محیطی نا پایدار تر است سریع تر صورت گرفته است. هر وقت اوضاع زمین دستخوش تغییری بزرگ می شد تکامل سریع تر انجام می گرفت/ مانند نابودی دایناسورها و بعد از ان پیدایش انسان/ . تکامل نه نردبانی صورت گرفته و نه پله ای. بلکه به صورت درخت یعنی دارای شاخه های بزرگ و کوچک صورت گرفته است. علت عمومی همه انقراض ها عدم قدرت سازگاری کافی با تغییرات محیط زندگی است. در تکامل هیچ طرحی از پیش ساخته وجود نداشته . هیچ هدفی در میان نبوده بلکه از انتخاب تغییرات تصادفی در موقعیت های موجود استفاده شده است. انسان در حدود 30 میلیون سال قبل از اجداد مشترک خود با انسان ریختها انشعاب کرده است. در ان زمان حجم مغز انسان از 300 تا 400 سانتی متر مکعب متجاوز نبوده است. از پانصد هزار سال قبل که حجم مغز انسان به 1400 تا 1700 سانتی متر مکعب رسیده است. نوع ادمی هوشمند که همه افراد ادمیان امروزی بدان تعلق دارند به ظهور رسیده است. کنجکاوی انسان به شناختن خودش باعث پیدایش فلسفه روح شد و فلسفه روح به تدریج به علم روان شناسی تبدیل گردید. داروین در سال 1791 کتابی به نام اصل انسان منتشر کرد و در ان روشن ساخت که تکامل درباره نوع ادمی نیز روی داده و ادمی هوشمند محصول اثر انتخاب طبیعی است و از اجداد دارای شکل حیوانی تحول گردیده است. بزرگ ترین خدمتی که تیوری تکامل به روان شناسی کرد این است که نشان داد انسان اصل حیوانی دارد و از تکامل گروهی پستاندار عالی به مقام فعلی رسیده است و شالوده رفتارش همان شالوده رفتار حیوانات است. بیشتر اموخته های حیوانات و ادمی به روش انعکاس شرطی پاولوف صورت می گیرد. در روان شناسی فیزیولوزیک ازمایش ها را روی حیوانات انجام می دهند و نتایج حاصله را با رفتارهای انسان مقایسه می کنند. بیشتر اموخته های حیوانات و انسان به روش انعکاس شرطی صورت می گیرد. نرها پرخاش جو تر از ماده ها هستند . فقط در زنان پرخاشجویی کلامی بیشتر از مردان است. عواملی که جنگ را در میان افراد یک نوع حیوان تشدید می کنند عبارتند از افزایش تراکم جمعیت- کمبود غذا و فرا رسیدن فصل جفت گیری. مهاجم بودن با مقدار هورمون های نر در خون یا اندروزن ها نسبت مستقیم دارد. نیرومندی مرد به نیروی بدنی او محدود است که ناشی از اثر هورمون های جنسی نر در رشد ماهیچه ها و استخوان هاست. نوزاد پسر سنگین تر و دراز تر از نوزاد دختر است. جنین پسر در رحم سریع تر از جنین دختر رشد می کند. مردان بالغ به محرک های بینایی شهوانی حساسیت بیشتر دارند. زنان به محرک های لمسی حساسیت بیشتر دارند. اصطلاح چشم چرانی که برای این ویزگی مردان به کار می رود زاییده حساسیت مردان نسبت به محرک های بینایی شهوانی است. مردان به صورتی گسترده تر تحت تاثیر محرک های بینایی شهوانی قرار می گیرند و از این لحاط فعال ترند. مغز زن و مرد از نظر ساخت و کنش از همان اوایل زندگی و در موقع تمایز جنسی تفاوت پیدا می کند. در بیشتر انواع حیوانات به خصوص پستانداران نر پرخاشجو تر از ماده است. نوع ادمی نیز از این قاعده مستثنی نیست. از خرد سالی پسران پرخاشجو تر از دختران هستند و مردان سالخورده نیز پرخاشجوتر از زنان سالخورده اند. رفتار پرخاشجویانه و خصومت امیز پسران و مردان بیش از دختران و زنان است. اخته کردن نرهای بالغ از پرخاشجویی ان ها می کاهد. پسران دو برابر دختران پرخاشجو هستند. پسران بیشتر به تلافی می پردازند و بر خوردها را طولانی تر می کنند. در حالی که دختران تسلیم می شوند یا برای رسیدن به مقصود حیله به کار می برند. می توان اندروزن ها را منشا همه سایق ها چه جنسی و چه غیر ان به حساب اورد. زنان بیشتر از مردان به مسایل اخلاقی توجه دارند و با حرارت به بی عدالتی اعتراض می کنند. تزریق تستوسترون توجه را بیشتر می کند و بر دوام فعالیتی که اغاز شده است می افزاید. تستوسترون از خستگی می کاهد و اجرای کارهای تکراری را اسان می کند. چون پرخاشجویی گروهی در حال حاضر مانع از ان شده است که ملت ها به صورتی جدی گرد هم ایند و برای اینده بشریت و سیاره زمین چاره ای بیندیشند در اینده ای نه چندان دور تمدن تکنولوزی کنونی با سلاح حای اتمی نابود خواهد شد و گروهی اندک از مردم گرسنه و رنجور در محیطی فاقد منابع طبیعی بر جای خواهند ماند.

منبع. تیوری تکامل و روان شناسی.از دکتر محمود بهزاد        

معمای زندگی....

قدرت من  عبارت از ان است که پاسخ هر پرسشی را پیدا نکنم//. اوج زندگی درک زدگی است. //.

علم باید نگرشی غیر شخصی را در همه مسایل بپذیرد . حال ان که فلسفه همیشه اگاه است که همه دانش ها یک موضوع را شامل می شود . پیشوایی انسان. هدف علم ان است که از ان چه وجود دارد و ان چه رخ می دهد اگاه باشد اما فلسفه  می خواهد بداند که معنی چیزهایی را که ما می دانیم . رخ می دهند و ووجود دارند برای مان چیست. به دلایل تاریخی گمان می رفت بعضی مسایل به حیطه فلسفه تعلق دارند به طور مثال هواشناسی و علم نجوم . اما بعدها مشخص شد از طریق علمی به ان ها پاسخ دادند. علم و فلسفه در تلاش برای پاسخ دادن هیچ گاه با کمبود پرسش مواجه نمی شوند. دانشمندان می توانند از کشفیات دیگر دانشمندان استفاده کنند بدون این که درباره صحت ان شک کنند. اما فیلسوف نمی تواند به سادگی پاسخ های دیگر فلاسفه را بپذیرد . فلسفه پردازی نوعی روش است و همانا جاده ای است که افکار در مسیرش سفر می کنند . شیوه نگریستن به چیزها و شیوه پرداختن به بحث هاست. فلاسفه پیش از ان که بخواهند دانشی به دست اورند باید بیاموزند که در برابر کسانی که فکر می کنند چیزی می دانند حال ان که فقط پزواک اشتباهات دیگران دفاع کنند. اگر مرگی وجود نداشت خوابی نیز نبود . یا دست کم ما انسان های فانی خدا بودیم و در الحاد خوشایندی فوق العاده ای به سر می بردیم. اگر ما خواب نمی دیدیم هیچ کس به فکر امکان حیرت انگیز زندگی پس از مرگ نمی افتاد. رویاهای خوشایند و مطلوب باید منشا بهشت بوده باشند و کابوس به منزله پیش اگاهی از جهنم. زندگی یک رویاست. دنیای دیگر بعد از مرگ از استعداد رویا دیدن ما الهام می گیرد. مرگ برای کسانی که در ان فکر می کنند نمی تواند مساله ای هراس اور باشد. اما انسان عاقل نباید هیچ هراسی را به دل راه دهد. عذاب ترس های جهنمی قصه هایی طراحی شده اند تا گناه کاران را بترسانند.  اسپینوزا می گوید انسان ازاد به مرگ کم تر از همه چیز های دیگر فکر می کند و خرد او تفکری است بر زندگی نه مرگ. خود مرگ نفی خالص است. بر خلاف زندگی معتقدان به دنیای بعد از مرگ در حقیقت مرگ را انکار می کنند و منکر مردن هستند. میل به دانستن و فکر کردن مفهوم واقعی زنده بودن است. زنده بودن در برابر مرگ. هیچ بد اقبالی با لاتر از این نیست که انسان از بحث و استدلال متنفر باشد. بیزار بودن از عقل به معنی بیزار بودن از انسانیت است. نوعی حالت انتحاری یاس اور است. حقیقت تو نه حقیقت. با من بیا و ان را بجوی. می توانی ان را حقیقت خودت بدانی. ارسطو اظهار داشت نقطه شروع فلسفه حیرت است. یعنی استعداد حیرت کردن از چیز هایی که دیگر افراد پیرامون مان امری اشکار و قطعی می پندارند. این موضوع که ما نمی توانیم به حقیقت پی ببریم درست نیست. حقیقت مطلق کشف نشدنی است فقط از ان رو که  در دیدگاه و منظر نیست. شخص در تنهایی یاد نمی گیرد چگونه استدلال کند. استدلال کردن با ارتباط داشتن و مواجه با دیگران رشد می کند و گسترش می یابد. اگر همه شهروندان باید از نظر سیاسی برابر باشند پس لازم است که نظرات شان یکی نباشد. باید شیوه قرار دادن شایسته ترین ها در اولویت و کنار گذاشتن انان که زیان رسانند وجود داشته باشد. باید شیوه حقیقت طلبی وجود داشته باشد./ به وبلاگ معایب دمکراسی مراجعه کنید/. ان چه دکارت مطرح کرده بود این بود که ان چه او انجام داده است مطرح کردن فرضیه ای بود مبنی بر این که ان چه را ما واقعیت تلقی می کنیم به اسانی می تواند رویایی بیش نباشد. فیلسوفان فقط بد گمان تر از دیگر مردمند . انان می خواهند در مورد ان چه که می دانند اطمینان حاصل کنند و درستی یا نادرستی ان را ثابت کنند. از این روست که دکارت روش اقدام اش را شک روش مندانه می نامد. نخستین ضربه به دین در قرن 16 اتفاق افتاد و کپرنیک- گالیله و کپلر ضربه خود را وارد ساختند. زمین از مرکز جهان برداشته شد و جلالت و امتیاز ساکن بودنش را از دست داد و دیگر مرکز تمام کاینات محسوب نگردید. داروین اثبات کرد نوع بشر فقط یکی در بین بسیار است و چیزی به نام اشرف مخلوقات وجود ندارد. و ما انسان ها پس از جهش های بسیار در یک مجموعه زنتیکی طولانی از طرف دیگر پستانداران ادم نما منشعب از میمون هستیم. سومین ضربه را زیگوند فروید زد که گفت هوشیاری یا روح مان را به چیزی پیچیده و بسیار غیر شفاف تبدیل کرده است که تحت تاثیر تکانه های ناخود اگاه قرار داریم که خارج از تسلط ماست.ان گونه که اسطوره شناسان عنوان کرده اند ما از بهشت نیفتاده ایم بلکه از زمین جهش کرده ایم. عمل ازادانه عملی است که نمی تواند قابل پیش بینی باشد.دین وعده می دهد که رو ح مان را نجات دهد و جسم های مان را جان بخشد. فلسفه هیچ گاه نه چیزی را نجات می دهد و نه جان می بخشد . همه کاری که  انجام می دهد این است که تا ان جا که ممکن است کشف کند انسان چیست و همه این چیزها مبین چه چیزی هستند. فلسفه همچون اسطوره واقعیت مرگ را رد نمی کند.

منبع. معمای زندگی. مولف . فرناندو ساواتر. مترجم. مینا اعظامی

فلسفه چیست.....

کلمه فلسفه بر گرفته شده از اصطلاحی یونانی است به معنای دوستدار حکمت. به قول پاسکال فضیلت ما در فکر ما است . بکوشیم تا خوب فکر کنیم.می نوان فلسفه ارزش یابی ان چه در زندگی برای شخص مهم است در نظر گرفت. سقراط در محاکمه خود چنین اظهار عقیده کرد که دلیل توجه و اعتنای وی به فلسفه این بوده است که زندگی بی تحقیق و بدون مطالعه زندگی نیست و ارزش ندارد. اغلب ما به یک معنی نوعی فلسفه داریم اما هیچ تفکر و تحقیق فلسفی نمی کنیم تا ببینیم  ان فلسفه درست و موجه است یا نه. بعضی فیلسوفان مانند جان لاک و کارل مارکس به منظور تاثیر در تحولات سیاسی جامعه به فلسفه پرداختند. ممکن است کسانی به زندگی بی تحقیق و بررسی نشده مایل باشند اما فیلسوف می خواهد جواب های درستی بیابد که شخص منصف و فهیم بتواند پس از بررسی و مطالعه فکری ان ها را تصدیق نماید. بهترین طریق کشف این که فلسفه چیست به وسیله ان و از راه تفکر و تامل فلسفی حاصل می شود. ان چه زندگی را نیکو می سازد لذت نباشد پس چیست. تفاوت میان تفکرات انسان عادی و تفکرات فیلسوف ان است که فیلسوف منظم تر و کلی تر می اندیشد. شر و بدکاری به دیدگاه افلاتون نتیجه جهل یعنی عدم شناسایی خیر است. به عقیده افلاتون اگر کسی بتواند دریابد درستی  و حق چیست هرگز شریرانه رفتار نخواهد کرد. اگر کسی دانش  و شناسایی داشته باشد زندگی سعادت مندانه خواهد داشت. برای این که افراد انسان به سعادت نایل شوند باید معتدل عمل کنند . نه افراط و نه تفریط در کارشان باشد. دیدگاه ارسطو این است که هیچ انسانی در زندگی خویش نمی تواند بدون مقدار معینی لذت خوشبخت و سعادت مند باش. هیچ انسانی در شکنجه و عذاب نمی تواند خوشبخت باشد. اگر کسی سخت در جست و جوی لذت باشد درد و رنج در پی خواهد داشت. ارضا شهوات جنسی به طور افراط بد است زیرا ملازم خستگی و سستی و افسردگی است. پرخوری و شراب خواری و شهرت و زناشویی همه درد و رنج خود را به همراه دارند. استعمال افیون ممکن است به ما لذت ببخشد لیکن ادامه  ان باعث تباهی و اختلال جسمی و روانی خواهد شد. در نتیجه لذت انگاری اخلاقی باید متضمن این دستور باشد که وقتی لذت را درد و رنج در پی است به دنبال لذت نرو. اگر کسی در عالم در پی رستگاری است باید ان را درون خود جست وجو کند. فضیلت همین است. رواقیان معتقد بودند  که خیر یا شر به خود شخص بستگی دارد. با مشق و تمرین بی اعتنایی و وارستگی نسبت به حوادث ادمی می تواند خود را در چنان طرح و وضع فکری قرار دهد که رویدادها نتواند بر شخصیت اساسی وی تاثیر کند. فراوان هستند کسانی که به واسطه بی بند و باری و افراط در لذات حسی در مرگ خود شتاب کرده اند. هر چیز عالی و نفیس به همان اندازه که کمیاب است به دشواری به دست می اید. خصلت و شخصیت ادمی و حتی هوش و عقل او را تعلیم و تربیت وی معین می کند. ملاک درستی یا نادرستی یک عمل نتایج ان است. هر کسی می تواند  بسنجد که یک عمل درست است یا خیر. کانت عقیده داشت علم اخلاق مهم ترین موضوع فلسفه است. تنها یک امر مطلق وجود دارد یعنی این. فقط بنا به قاعده ای رفتار کن که به موجب ان در همان حال بتوانی بخواهی که ان قاعده یک قانون کلی گردد. اگر ما قاتلی را بی مجازات رها کنیم در ان صورت هر کس احساس ازادی برای کشتن کسانی که از ان ها نفرت دارد می کند. کسی که به چیزی خود نیاز دارد ولی ان را به دیگران می دهد و ایثار می کند هیچ کس نیست که این کار را ستایش نکند. نظر افلاتون در مورد دمکراسی این بود که خردمندان برای حکومت کردن بیشتر شایسته و در خورند و می گفت یک گروه خردمند و دانا که اموزش و پرورش خاصی یافته اند باید حکومت کنند. یک تصمیم غلط در قرار دادن کسی که شایسته رهبری نیست به شورش و اشوب منتهی می شود. تحصیل و مطالعه فلسفه که افلاتون ان را مناظره یا جدال عقلی می نامید بالاترین و بهترین وسیله امادگی نظری انان برای قبول مسوولیت حکومت است. در نظر افلاتون شخص نا اموخته ای را به حکومت منصوب کردن به همان اندازه ابلهانه است که از شخص عادی بخواهند برای یک عمل جراحی نظر دهد. قدرت باعث فساد و تباهی است. قدرت مطلق باعث فساد و تباهی مطلق است. ازادی هرگز نمی تواند مطلق باشد . فقدان کامل نظارت و مراقبت ازادی نیست بلکه هرزگی و ولنگاری و سو استفاده است. هدف و منظور ازادی خواهان پیشین مقرر داشتن  حدود برای قدرت حاکم بر شهروندان خود بود. بعضی کشورهای عقب مانده نیازمند حکومت پدرانه و تا حدی دیکتاتوری هستند . این ملت ها اگر مجاز به حکومت خود باشند فقط به بی نظمی و اشفتگی سقوط می کنند. مارکس دیا لکتیک ماده انگارانه را بهتر می پنداشت . او ترجیح می داد سیر دیالکتیکی تاریخ را بر حسب مقتضیات اقتصادی تبیین کند نه بر حسب مقتضیات مابعد الطبیعه. بسیاری از افراد به این امید طرفدار کمونیسم می شوند که می خواهند در دنیایی بهتر از ان چه وجود داشته زندگی کنند. تکامل وسایل تولید نتیجه تکامل افکار و پیشرفت های علمی و پیدایش نظریات جدید است. بعضی از مارکسیست ها راه حلی برای بهتر زیستن پیشنهاد کرده اند که ما از لحاظ فلسفی ماتریالیست و از لحاظ اخلاق ایده الیسم هستیم.گاهی لفظ متافیزیک با وهمی و خیالی بودن به کار برده شده است.  در رویدادهای جهان جسمانی و در حوادث عالم نفسانی هیچ چیز برای رسیدن به هیچ غایت و هدفی رخ نمی دهد. این عادت اشتباه انسان است که عالم را به گونه ای می نگرد که گویی برای او ساخته شده و رویداد های ان جزیی از نقشه ای است که او در ان نقش و سهم اساسی دارد به عنوان یک نظرگاه خطا و نادرست رد شده است مانند این گفته سخیف که انسان اشرف مخلوقات است. جهان چیزی نیست جز خود من  یعنی روح و ذهن من و تصورات و افکار ان.

ماده انگاری ماتریالیسم....

در مقابل طرز تفکر ایدیالیست ماده انگاران در صدد بر امدند که با تغییری در مذهب دکارتی ان را بسط و توسعه دهند . به این نحو که روح و خدا از طرح جهان حذف شود و همه امور بر حسب حوادث مادی تبیین شود. این نوع نظریه که با توماس هابز در قرن 17 اغاز می شود و با ماده انگاری جنبش روشنفکری در فرانسه ادامه می یابد. ماده انگاران ابتدا با استفاده از فیزیک دکارت و اتمیست معاصر وی گاساندی و سپس نیوتون کوشیدند نشان دهند که همه حوادث جهان را می توان به عنوان نتایج حرکات جلوه های ممتد و صلب جهان که به نحو ریاضی قابل توصیف است تبیین کرد. اغاز پیدایش علوم اجتماعی در قرن هجدهم و پیشرفت شیمی جدید در قرن 19 و ترقی شگرف در زیست شناسی و روان شناسی در زمان های اخیر همگی اعتقاد به ماده پنداری یا ماتریالیست را تقویت می نمودند که همه حوادث  در جهان را بر حسب مفاهیم و قوانین فیزیک بیان کرد. دیوید هیوم در تمام عمر خود با بحث درباره ارزش و اعتبار نظراتی که مفاد ان ها اثبات هستی یک موجود الهی است سر و کار داشت و عیوب و نقایص این نظریه را نشان می داد . کتاب مشهور او محاورات درباره دین طبیعی نام دارد که به انتقاد از فیلسوفان دینی پرداخته است. هیوم تعرض خود را با انتقاد از مقایسه و تشبیه اثار طبیعت با مصنوعات انسان اغاز نمود و سعی کرد نشان دهد که افعال انسان و اثار طبیعت به قدر کافی شبیه به هم نیستند تا بتوان به نحو قطعی نتیجه گرفت که علل ان ها نیز شبیه به یکدیگر است. در واقع از غرور و خود پسندی انسان است که خود را اشرف مخلوقات می نامد و شتاب زده نتیجه می گیرد که چون در قسمت کوچکی از جهان که انسان اشغال کرده همان عواملی که برای کارهای طرح ریزی شده انسان رخ می دهند به نحو مشابه برای معلولات طبیعی پیرامون ما نیز پدیدار می شوند. وجود شباهت میان اثار طبیعی و مصنوعات انسان که اساس این برهان است مسلم نیست تا که نتیجه بگیریم که علت اثار طبیعی هم مانند مصنوعات انسان فکر و عقل است. زیرا ما از تجربه اموخته ایم که معلولات انسانی از طرح و نقشه نتیجه می شوند لیکن در مورد معلولات طبیعی و این که چرا و چگونه رخ می دهند چنین تجربه ای نداریم. به هیچ وجه ضروری نیست که خداشناسان شباهت اثار طبیعت را به اثار صنعت اثبات کنند. اگر  این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک  است که همه خوبی های ان اثر را بتوان به حق سازنده ان نسبت داد. هر چه بیشتر کسی نسبت به شباهت میان مصنوعات انسان و اثار طبیعت اصرار ورزد بیشتر خدا را شبیه به انسان می انگارد تا ان جا که خدایی را تصور می کند کاملا مغایر با جمیع سنن دینی. کسی که برهان نظم را می پذیرد در واقع مدعی است که عالم شبیه کار و اثر اختراع انسانی است. به عقیده هیوم ما نمی توانیم مطمین باشیم که جهانی که به جهان سازمان یافته موسوم است نتیجه اتفاق و و حادثه ای کور کورانه و بی اراده در عالم باشد. ما حتی نمی توانیم مطمین باشیم که فاعلی هست که عهده دار نظم در عالم است و نمی توانیم نتیجه بگیریم که ان فاعل فاعلی هوشمند و اگاه است.اگر شر در عالم ناشی از اراده خداوند است  پس او خیر نیست .اگر شر در عالم ضد خواست اوست پس او قادر مطلق نیست. بنابر این خدا یا خیر نیست یا قادر مطلق نیست. اگر او قادر مطلق نباشد در ان صورت می توان گفت که او شر را نمی خواهد اما قادر به جلوگیری از ان نیست. اگر او خیر نباشد پس می توان گفت که شر از اینجا بر می خیزد که او قادر به منع ان هست اما نمی خواهد از ان جلوگیری کند. تاریخ علم پر است از نظریاتی که روزی مورد اعتقاد خردمندان بوده و سپس کل ان ها بی اعتبار شده اند. دکارت که با فلسفه ارسطویی پرورش یافته بود خود به مطالعه جهان اغاز نمود. ان چه  بنا بر اندیشه سقراط در مورد سوفسطاییان خطرناک بود این بود که ان ها نه تنها معرفتی داشتند و نه شاگردانشان. پس کورانی کوران دیگر را رهنمون شده بودند. از سقراط پرسیده می شود به دنیای جدید و بهتر چگونه می توان رسید . وی جواب می دهد هنگامی که فیلسوفان فرمانروا شوند. یا فرمان روایان این دنیا روح و قدرت فلسفی یابند و نیرو و عظمت سیاسی و حکمت و خردمندی در یک شخص جمع شود. تنها ان گاه این مدینه فاضله ما امکان حیات خواهد داشت و روشنی روز را خواهد دید.  هر حقیقتی را که فیلسوفی با یقین کامل ادعا کرده است فیلسوفی دیگر با همان اطمینان و یقین رد نموده و رای و نظری متضاد با ان اظهار داشته است.

فلسفه معاصر...

پراگماتیسم جنبشی با ریشه امریکایی بر حیات عقلی در امریکا موثر بوده است و در بریتانیا نفوذ و تاثیری فزاینده دارد. تحلیل فلسفی اصل و منشا ان در انگلستان و و وین بوده و ابتدا در بریتانیا و بعد در امریکا برخورد فکری و تماس فکری داشته است. اگزیستانسیالیسم که ریشه هایش در اندیشه های گوناگون قرن نوزدهم است به تازگی در فکر اروپایی به خصوص در فرانسه و المان برجسته و ممتاز گشته است. پراگماتیسم روشی است برای حل یا ارزش یابی مسایل عقلی و نیز نظریه ای است در باب انواع شناسایی هایی که ما قبل و مستعد تحصیل و اکتساب ان ها هستیم. اصحاب فلسفه اصالت عمل نتیجه می گیرند نظریه ای درست و حقیقی است که در تجربه به کار اید و کارایی داشته باشد. یک جامعه دمکراتیک جامعه ای است که بهتر بتواند با اوضاع و احوال جدید رو به رو شود و راه حل های نو بیابد. زیرا هیچ مرام و مسلک سخت و خشک یا از پیش تصور شده ندارد. کار فلسفه اگاهاندن ما درباره جهان است و اگاهی ما به این که ساختمان قضایای اساسی اصول ایینه تمام نمای ساختمان عالم است. فعالیت های فلسفه شناسایی عالم است . این شناسایی همان شناسایی مفاهیم معینی است که در زندگی روز مره به کار می رود. عالمی که با ان مواجه هستیم به کلی تحکمی و هوسناکانه است و هیچ عقل و منطقی بر ان حکومت نمی کند. هنگامی که نا معقولیت دنیا و ناتوانی خود را برای کناره گیری از ان و در عین حال نیازمندی خویش را به یافتن اصل نظم یا معقولیت تصدیق کردیم ان گاه برای دریافت پیام اگزیستانسیالیست اماده ایم.

منبع. کلیات فلسفه. مولف ریچارد پاپکین .مترجم. دکتر سید جلال الدین مجتبوی

مغز انسان پیچیده ترین ساختار کاینات...  ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های سال های قبل سیو و مطالعه کنید

مغز انرزی خود را از قند و اکسیزن موجود در خون تامین می کند. پس در حدود 750 میلی لیتر از این ماده قرمز در هر دقیقه در ان جریان دارد. این خون گرم حرارت زیادی تولید می کند .به همین دلیل مغز گرم ترین قسمت بدن است. در مغز انسان حدود 100 میلیارد سلول عصبی یا نرون وجود داردکه کار انتقال علایم مغزی را به عهده دارند. اگر همه سلول های مغزی را در یک خط قرار دهید طول ان 1000 کیلومتر یعنی یک چهارم کشور امریکا خواهد شد. در هر ثانیه 2000 سلول مغزی در جنین تولید می شود. اما بعد از ان تا 25 سالگی در هر روز حدود 12000 سلول از بین می روند. درست است تعداد زیادی سلول مغزی در عمرتان از دست می دهید اما هنوز 98  درصد از ان ها باقی مانده اند. سلول های مغزی نیاز به اکسیزن دارند . اگر فقط 7 ثانیه خون به مغز نرسد اعتصاب می کند و خاموش می شود . این حالت را غش کردن گویند. ماکس ثابت کرد که مغز ابتدا همه صحنه ها را می بیند و بعد از ان ارتباط بین تصاویر متحرک را با یکدیگر درک می کند و بر اساس این عقاید نظریه روان شناسی به نام گشتالت را ارایه داد. گشتالت در المانی به معنی کل است و این نظریه جدید اهمیت این که مغز چگونه تصاویر را مثل یک فیلم می بیند اشکار می کند. چین و چروک روی کاغذ باعث می شود که فضای کمتری را اشغال کند. چین های روی قشر مغز هم جای بزرگ تری برای قرار گرفتن مغز بین گوش های شما به وجود می اورند. مخ بزرگ ترین قسمت مغز است که بیش از 85 درصد از مغز را تشکیل می دهد. مخچه..به معنی مغز کوچک است. چون مثل یک مغز کوچک کار می کند. این توده به اندازه گلابی دو نیمه دارد. برای هر طرف مغز یک نیمه دارد. هر دو سمت ان به تعادل و کنترل حرکات بدن کمک می کنند. نخاع...مجموعه ای از اعصاب به طول 45 سانتی متر و به ضخامت یک انگشت شست است. نخاع علایم را از مغز و به طرف مغز منتقل می کند. سمت چپ بدن از سمت راست فرمان می برد و بلعکس سمت چپ مغز از سمت راست بدن مراقبت می کند. چشم چپ شما به وسیله سمت راست مغز کنترل می شود و بر عکس. مغز میلیاردها سلول عصبی دارد. اگر به یک سلول عصبی با بزرگ نمایی 10000 بار نگاه کنید مثل یک درخت ظریف با بیش از 5000 شاخه است. بیش از صد میلیارد سیناپس مغزی وجود دارد . یک تفکر می تواند به هر شکلی از میان این سیناپس ها عبور کند. مغز می تواند یاد بگیرد کارهای مختلف را همزمان انجام دهد. قسمتی از مغز که به شما کمک  می کند این کار را انجام دهید سر بلوم یا مخچه نام دارد. ازمایش های واتسون تحول جدیدی را پدید اورد که روان شناسان ان را رفتار گرایی می نامند. او معتقد بود با کمک تشویق و تنبیه به اموزش انسان کمک کرد. اندازه مغز به هوش ربطی ندارد. به طور مثال مغز 8 کیلو گرمی فیل 5 برابر وزن مغز ماست. اما یک فیل هیچ گاه نمی تواند برنده جایزه نوبل شود. پسرها در حل مسایل ریاضی به طور ذهنی سریع تر از دخترها عمل می کنند. اما دخترها از دوسمت مغزشان استفاده می کنند. مردها برای صحبت کردن فقط از سمت چپ مغزشان استفاده می کنند در حالی که زن ها از دوسمت مغز استفاده می کنند. نکته مهم این جاست که ان ها به یک اندازه با هوش هستند. قشر مغز با احساسات شما ارتباط دارد. دو پامین ابله شما را هیجان زده و سرتونین جدی شما را ارام می کند. افسردگی در اثر کمبود موادی مثل سرتونین ایجاد می شود. کمبود خواب باعث اختلال در تفکر و اثر روی نبض و ضربان قلب می شود. رویاها مجموعه ای از خاطرات هستند که وقتی خواب هستید از ذهن شما می گذرند. قشر مغز ان ها را کنار هم قرار می دهد و یک داستان می سازد.

منبع. مغز پیچیده. مولف نیک ارنولد . مترجم. فیروزه معراج

انگیزش و هیجان...

هر رفتاری که از انسان و حیوان سر می زند جهت یافته یا معطوف به هدف یا غایتی است و برای رسیدن به هدفی طرح ریزی شده است. انگیزه های ناخوداگاه یا ناهشیار مرکز اصلی نظریه زیگموند فروید درباره انگیزش انسان است. انسان شناس امریکایی رالف بولتون مدت دو سال در میان قبیله کولا که قبیله ای از سرخ پوستان  جبال اند در پرو هستند به سر برد و درباره علل پرخاشگری این افراد به مطالعه پرداخت. افراد این قبیله پرخاشگر ترین انسان های روی زمین هستند. میزان قتل و ادم کشی در میان ان ها بسیار زیاد است و مدام در نزاع و جدال هستند. بولتون دریافت این افراد تا حد زیادی دچار هیپو گلیسمی / کمبود قند خون/ هستند. افرادی که در قبیله کولا زندگی می کنند به دلیل اثرات ارتفاع و کمبود مواد غذایی یا تغذیثه ناقص و اثرات جویدن برگ های کوکا که محتوی کوکایین و نوعی مواد مخدر است پرخاشگر ترین انسان های روی زمین هستند.

نظریه های بازی...

نظریه باز پیدایی یا تکرار تکاملی...

این نظریه بر این تصور متکی است که کودکان در زنجیره تکاملی و تحولی از حیوان تا انسان از یک سلسله مراحل می گذرند. یعنی در مرحله جنینی در زندگی از تمام مراحل  به طور مثال از تک سلولی تا انسان کامل می گذرند. بعضی از مراحل که جنین انسان از لقاح و اغاز رشد تا تولد می گذرد مانند زنجیره تکاملی ساخت و رفتار است از ماهی تا انسان کامل. به همین سبب رشد و تکامل یا پدید ایی فردی مانند پدید ایی نوعی یا سیر تکامل نزاد تکرار می شود. هال عقیده خود را درباره نظریه باز پیدایی چنین بیان می کند که کودک تاریخ نزاد را دوباره احیا می کند در حالی که جنین تاریخ انواع اجداد قبلی تر حیوانات تکامل یافته را . تجارب اجداد / اجداد حیوانات تکامل یافته امروزی/ او در طی مراحل تحول و تکامل نسل اندر نسل به او انتقال یافته و او تمایلات و کارهایی را که در طی مراحل تحول و تکامل از انسان های اولیه و ما قبل تاریخ به ارث برده دوباره در معرض نمایش می گذارد. لذت بردن کودکان از اب یا اب بازی می تواند ارتباط داشته باشد با لذت اجداد ماهی گونه در دریا و بالا و پایین رفتن از درخت نشان دهنده اثار و بقایای اجداد میمون گونه ان هاست . اما این نظریه هنوز از نظر علمی تایید نشده است.

بازی از نظر مکتب روان کاوی...

در مکتب فروید استفاده از بازی در سازگار ساختن کودکانی که دچار اختلال روانی بودند ضروذت پیدا کرد. به نظر فروید تمام یا اکثر رفتارها ناشی از انگیزش است و هیچ رفتاری را نمی توان بدون علت در نظر گرفت. لغزش های زبانی- فراموش کردن- رویاها و بازی کودکان رویداد هایی تصادفی یا اتفاقی نیستند بلکه علت ان ها احساسات یا هیجان هایی است که فرد ممکن است از وجود ان ها اگاه باشد یا نباشد. از نظر فرا فکنی کودک ممکن است احساس های نا ارام و اشفته خود را به دیگران نسبت دهد. به طور مثال احساسات ناشی از حسادت کودک نسبت به نوزاد ممکن است به این شکل ظاهر شود که عروسک کوچولو را برای غرق کردن در اب فرو برد یا محکم او را به دیوار بکوبد بودن این که اسیبی به نوزاد برساند. بنا بر این ارزوها و تعارض های هر مرحله از رشد به طور مستقیم در بازی منعکس می شوند یا به وسیله جانشین سازی با شکل نمادی ظاهر می شوند. غان و غون کردن یا صدا در اوردن ممکن است ناشی از ناکامی یا پر کامجویی باشد . بازی با شن و اب ممکن است جانشین یا تعویض قابل قبولی برای عمل دفع و ادرار باشد. زندگی مملو از تعارض ها و ناکامی ناشی از ان هاست.

منبع. انگیزش و هیجان.نوشته ذبیح ا... فرجی. انتشارات خردمند

اعتیاد...

نوشته هایی که از تمدن نخستین سومریان باقی است تایید می کند که در تمدن انان نه تنها افیون شناخته شده بود بلکه برای ان نامی نهادند و ان را گیاه لذت و گیاه شادی اور نامیدند. پزشکان اشوری صدها سال قبل از میلاد مسیح به خواص دارویی تریاک پی برده بودند. استعمال افیون در سراسر ادوار ظهور و سقوط امپراتوری  های بابل – مصر – یونان و روم متداول بوده است. مصرف تریاک در ایران به منزله دارویی مسکن و اثربخش نتیجه تحقیقات دو پزشک ایرانی ابن سینا و حکیم فخر رازی بوده است. در قرون معاصر تریاک کشی در ایران سوغات فرنگی هاست که انان نیز به نوبه خود این عادت را از بومیان امریکایی گرفته بودند.

کوکا و کوکایین...

تاریخچه کاربرد درخت کوکا کوتاه تر از افیون و بنگ است . این درخت را سرخ پوستان امیریکا در قرن 11 در امریکای جنوبی یافتند و ماده به دست امده از ان را به عنوان یک ماده محرک استفاده کردند. اروپاییان برگ کوکا را در اواسط قرن 18 میلادی شناخته مصرف کردند و در سال 1749 گیاه شناسی به نام زوزف ان را از امزیکا به اروپا اورد و به مردم معرفی کرد و در سال 1859 پس از ازمایش مذکور و جدا ساختن ماده فعال الکالویید ان اسم ان را کوکایین گذاشتند.

حشیش...

شاهدانه ماده صمغی تولید می کند که در برگ ها و گلها مقدار ان زیادتر است و برگ خشک و شاخه های جوانیکه از ریشه می رویند به نام ماروانا معروف است. اگر صمغ به دست امده از این گیاه را غلیظ کنند همان حشیش است بنگ و حشیش که ان را کانابیس می نامند. اکنون در امریکا و اروپا بسیار رایج است و به ان علف می گویند . اصطلاح علف به جای حشیش در ایران نیز متداول بوده است.

تریاک...

یکی از قدیمی ترین مواد مخدری است که در اغلب جامعه ها بویزه کشورهای اسیایی و افریقایی به وسیله افراد مسن مصرف می شود

مرفین....

از تریاک گرفته می شود و به دو صورت مایع و پودر مصرف می شود

هرویین...

از طریق ترکیبات شیمیایی ساخته می شود و اثر ان سه برابر مرفین است.

کوکایین...

از گیاه مصنوعی گرفته می شود و اغلب در بی هوشی موضعی مصرف پزشکی دارد. اثرات جسمی ان کم است در حالی که از نظر روانی اثراتش از هرویین بیشتر است. پس از مصرف به معتاد احساس زاید الوصف دست داده و شادی افرین می شود . لذت جنسی را تشدید می کند به همین دلیل معتادان سعی می کنند مصرف ان را بیشتر کنند ولی ممکن است حالت توهم زا و اغفال کننده به معتاد دست دهد. کسانی که با این دارو معتاد می شوند حالت سادیسم جنسی پیدا می کنند و به همین دلیل خطرناک هستند.

ال – اس- دی...

اعتیاد جسمانی ندارد ولی اثرات مغزی و روانی دارد و اعتیاد روانی می اورد و زیان بخش است

امفتامین ها...

محرکند و اعتیاد اور و اغلب به وسیله پزشکان به بیماران تجویز می گردد و چون سیستم مرکز عصبی را تحریک می کند بیشتر به وسیله رانندگان بیابانی مصرف می شود.

ماری جوانا و حشیش...

هر دو از گیاه  خودرو شاهدانه گرفته می شوند و اعتیاد جسمانی ندارند ولی اعتیاد روانی می اورند . حالات ناشی از مصرف ان ها عبارتند از خواب ارامش بخش- تشدید احساس – خنده های بی مورد – طولانی

و  لذت بخش بودن زمان و مکان. وقتی تاثیر دارو تمام می شود به معتاد حالت بدی دست می دهد و امکان ارتکاب به جرم زیاد می شود

والیوم و لیبریوم...

اگر به مقدار زیاد و به مدت طولانی مصرف شوند اعتیاد اورند

متادون...

مدتها معتادان به هرویین متدون مصرف می کردند ولی گاهی اوقات مصرف درمانی دارد و پزشکان از ان به مقدار معینی برای ترک اعتیاد و به ویزه تریاک از ان استفاده می کنند.

به طور کلی اگر مادری در دوران بارداری معتاد باشد فرزندش هم معتاد متولد می شود که البته قابل علاج است. هر قدر ستیزه های خانوادگی بیشتر باشد احتمال کشش به طرف اعتیاد و دیگر انحرافات اجتماعی بیشتر است.  در جوامع امروزی هنرمندان هنرهای مبتذل و انان که زندگسی سرمایه داری دارند ارقام چشمگیری از معتادان را تشکیل می دهند. . هرویین بیشتر بوسیله بعضی از هنرمندان و هنرپیشگان فیلمهای مبتذل مصرف می گردد. چون معتادان برای تامین مواد خود ناگذیر از ارتکاب جرم هستند. بهتر است برای جلوگیری از ارتکاب جرم در جامعه به درمان معتادان پرداخت.

کوکایین...

کوکایین الکالوییدی است که از برگ های بوته گیاهی به نام که بیشتر در نواحی بولیوی و پرو به طور وحشی و خودرو می روید به دست می اید. کوکایین ماده ای است سفید رنگ- تلخ مزه که به صورت پودر کریستال می باشد و جز محرک ها بوده موجب هیجانات سلسله اعصاب می گردد. کوکایین و سایر مواد مشابه شیمیایی ان به عنوان یک داروی بی حس کننده اثر و قدرت زیادی دارد و از این رو در بی حسی های موقتی موضعی از جمله دندان پزشکی به طور وسیعی مورد استفاده قرار می گیرد . مصرف کوکایین سبب می شود فرد احساس سرخوشی کاذب یا افوریا نماید و دچار هیجان توام با احساس افراطی و کاذب نسبت به محرک های محیطی گردد. خمیر کوکا که یک محصول واسطه ای از استخراج شیمیایی کوکایین از برگ های کوکا است با ترکیبی از توتون و حشیش به صورت سیگار دود می شود و مصرف ان در امریکای جنوبی بسیار متداول است.

حشیش...

کانابیس از گیاهان بومی سرخ پوستان می باشد که به صورت وحشی یا کشت در تمام نقاط دنیا می روید. این گیاه به عنوان یک ماده مسکر سالیان سال مورد استفاده قرار گرفته استو در نقاط گوناگون به نام های مختلف ماری جوانا نامیده می شود. شاردن سیاحی که به ایران امده ترکیبات حشیش را از قبیل چرس و بنگ شرح داده است.

به طور کلی مصرف امفتامین موجب یک حالت افوریا و از بین رفتن ترس می گردد و همین حالت است که باعث می شود فردی حالت بی پروایی و بی باکی پیدا کند و یک سری اعمال و رفتارهایی انجام دهد که به یک جرم منتهی می گردد.

اعتیاد و شخصیت های سلیکوپات...

احتمال گرایش فردی که دارای شخصیت سایکوپات می باشد به اعتیاد و به ویزه هرویین بسیار زیاد است. زیرا مصرف کننده ان را حلال مشکلات خود و بر طرف کننده غم و غصه و موجب کلیه ناراحتی های زندگی خود می داند.

منبع. اعتیاد . تالیف  اعضا هیات علمی دانشگاه. محمد حسین فرجاد- هما بهروش و زهره وجدی

تحلیل رویا...

فروید در کتاب تعبیر رویا این نظر را مطرح ساخت که رویاها شاهراهی برای شناخت فعالیت های نا هشیار ذهن به دست می دهند. او بر این باور بود که رویا کوششی در کسوت مبدل برای براورده کردن امیال است. مقصود فروید این بود که رویاها متاثر از امیال – نیازها یا اندیشه هایی هستند که برای فرد غیر قابل پذیرش بوده و به ناخوداگاه رانده شده اند. به گفته فروید رویاها سانسور می شوند. این مامور سانسور از شخص خوابیده حفاظت می کند و او را قادر می سازد که تکانه های واپس رانده را به صورت نمادین بیان کند و در عین حال از احساس گناه یا اضطرابی که در صورت بیان ان ها در قالب هشیارانه و غیر مبدل گریبانگیرش می شد مصون بماند. رویا در اساس بیانگر بر اورده شدن امیال یا نیاز هایی است که به سبب دردناک یا گناه امیز بودن بیش از حدشان شخص نمی تواند هشیارانه به وجود ان ها اذعان کند. محتوای رویاها معنای روان شناختی دارند. رویاها  بیانگر تصورات و علایق هستند . رویا از این جهت با بیداری تفاوت دارد  که فاقد هدف مندی و اندیشه ورزی است. به نظز اوانز رویا عبارت است از زیر مجموعه کوچکی از انبوه اطلاعاتی که در جریان خواب ار ایی ام باز بینی و تنظیم می شود. محتوای  رویا ها به تناسب فرهنگ – جنسیتو شخصیت خواب بیننده تفاوت می کند که نشان می دهد رویاها معنای روان شناختی دارند. میزان تعامل های پرخاشگرانه در رویا بیشتر از تعامل های دوستانه است. میزان قتل  و جنایت در رویا بسیار بیشتر از میزان قتل در دنیای واقعی است. هیجان های منفی در رویا بیشتر از هیجان های مثبت است. رویاها دارای معنا هستند. خواب دیدن یکی از حالت های هشیاری دگرگون است که در ان تصویر های  ذهنی به یاد می مانند و  صحنه های خیالی به طور موقت با واقعیت بیرونی اشتباه گرفته می شوند. شواهد مربوط به خواب ار ایی ام حاکی از ان است که فراموش کنندگان رویا به اندازه به یا دارندگان رویا خواب می بینند . شخصی که می گویی من هیچ وقت خواب نمی بینم معنایش ان است که نمی تواند رویاهای خود را به یاد بیاورد. فراموش کنندگان رویا کمتر از به یاد دارندگان ان می توانند رویاهای خود را به خاطر بسپارند. برخی افراد در حین خواب ار ایی ام راحت بیدار می شوند و رویاهای بیشتری را به خاطر می اورند  تا کسانی که خواب عمیق تری دارند.

ناهشیاری...

یکی از نخستین نظریه ها در باب هشیاری نظریه روان کاوی زیگموند فروید است. فروید و پیروان او بر این باور بودند که بخشی از ذهن به نام نا هشیاری شامل بعضی خاطرات – تکانه ها و امیالی است که در خارج از حیطه هشیاری قرار دارد. فروی معتقد بود بعضی خاطرات و امیالی که از نظر هیجانی دردناکند واپس رانده می شوند . یعنی به ناهشیاری رانده می شوند و در ان جا ممکن است همچنان به تاثیر خود بر اعمال ما ادامه دهند . هر چند ممکن است خودمان از وجود ان ها اگاه نباشیم. افکار و تکانه هایی که به ناخوداگاه رانده شده اند نمی توانند وارد هشیاری شوند اما می توانند به شیوه های غیر مستقیم یا مبدل از طریق خواب ها- رفتارهای نا معقول – اطوار قالبی و لغزش های کلامی بر ما تاثیر بگذارند.اصطلاح لغزش فرویدی به ان دسته از گفتارهای غیر عمدی اشاره دارد که ادعا می شود برخی تکانه های پنهان را اشکار می کنند. به  طور مثال به جای گفتن خوشحالم که حالتان خوب است بگوییم متاسفم که حالتان خوب است. فروید معتقد بود امیال و تکانه های نا هشیار علت بسیاری از بیماری های روانی است. او روش روان کاوی را ابداع کرد که هدف ان باز اوردن مطالب واپس رانده به حیطه هشیاری به منظور درمان شخص است.

مراحل خواب...

تجزیه و تحلیل امواج مغزی نشان می دهد که خواب شامل پنج مرحله است. چهار مرحله با عمق های متفاوت و مرحله پنجم به نام خواب همراه با حرکات سریع چشم یا ار ایی ام . وقتی کسی چشمانش را می بندد و در حالت ارمیده ای قرار می گیرد در موج های مغزی او طرح منظمی شامل 8 تا 12 هرتز دیده می شود. این امواج را امواج الفا گویند. در مرحله اول خواب از نظم موج های مغزی و دامنه ان ها کاسته می شود. ویزگی مرحله دوم خوابنمایان شدن دوک ها همراه با افت و خیز های تند و گهگاهی در سراسر دامنه یی یی جی است که ان را مجموعه کا گویند. مراحل سوم و چهارم خواب که از مراحل قبل عمیق ترند با امواج کند 1 تا 2 هرتز مشخص می شوند و به امواج دلتا مشهورند. بیدار کردن شخص خوابیده طی مراحل 3 و 4 دشوار است . در بزرگ سالان یک ساعت پس از خواب رفتن یی ای جی فعالیت شدیدی را ثبت می کند. اما شخص بیدار نمی شود . الکترودهای نزدیک چشمها حرکات سریعی را در چشم ثبت می کنند . این حرکات سریع چشم چنان مشخص اند که می توان ان ها را زیر پلک های بسته نیز مشاهده کرد. این مرحله از خواب را خواب ار ایی ام و چهر مرحله دیگر را خواب غیر ار ایی ام نامیده اند. الگوی چرخه های خواب با افزایش سن تغییر می کند. نوزادان نیمی از مدت خواب خود را در خواب ار ایی ام می گذرانند. این نسبت در 5 سالگی به 20 تا 25 درصد مدت خواب کاهش می یابد و از ان به بعد کم و بیش ثابت می ماند تا این که در سنین کهولت به 18 درصد یا کمتر کاهش می یابد. طی خواب ار ایی ام حرکات سریع چشم با دوره های 10 تا 20 ثانیه ای به وجود می اید . ضربان قلب تند تر می شود و میزان سوخت و ساز مغز به حد دوره بیداری می رسد و در مردان حالت نعوظ دیده می شود. در خواب ار ایی ام بدن به طور کامل فلج می شود . مشخصه خواب غیر ار ایی ام وجود مغزی نا فعال در بدنی ارمیده است و ویزگی خواب ار ایی ام وجود مغزی بیدار در بدنی کم و بیش فلج است که اگر شخص در زمان خواب ار ایی ام از خواب بیدار شود خواب های خود را به خاطر می اورد. طی خواب ار ایی ام مغز فعالیتی را در نورون هایی که با راه رفتن و دیدن سر و کار دارند ثبت می کند. وقتی کسانی را در مرحله خواب ار ایی ام بیدار می کنیم همیشه می گویند که در حال خواب دیدن بوده اند. هرچه دوره خواب ار ایی ام پیش از بیدار شدن طولانی تر باشد رویای گزارش شده طولانی تر و همراه با جزییات بیشتری است. 

نظریه خواب...

چرا ما در ساعت معینی که خود انتظار داریم از خواب بیدار می شویم. دلیل این امر فرایند هشیار ساز وابسته به ساعت معروف به ساعت زیستی کنترل می کند که شامل دو ساختار عصبی ظریف است  درمرکز مغز. این ساعت رشته تغییرات روان شناختی و فیز یولوزیایی از جمله دوره های هشیاری را کنترل می کند که دوره های شبانه روزی نامیده می شوند زیرا هر 24 ساعت روی می دهند. ساعت زیستی تحت تاثیر نور قرار دارد. روشنایی روز به ساعت زیستی علامت می ده تا ترشح ملاتونین یعنی هورمونی را که موجب خواب می شود را متوقف کند و ما از خواب بیدار شویم.

منبع. روان شناسی هیلگارد. انتشارات رشد. ویراستار دکتر محمد نقی براهنی

چرخه های شبانه روزی فعالیت و خواب....

میزان خواب و بیداری همانند دما و سایر فعالیت های بدنی مطابق یک چرخه 24 ساعته تغییر می کند. این چرخه توسط خود بدن به وجود می اید. اگر چرخه بیو لوزیکی افراد از زمان مقرر برای خوابیدن خارج شود ان ها از بی خوابی رنج خواهند برد. خواب چهار مرحله را طی می کند که در هر کدام از این مراحل فعالیت مغز- ضربان قلب و سایر علایم بر انگیختگی متفاوت است. نوع خاصی از خواب مرحله یک خواب متناقض یا خواب رم نام دارد که از بعضی جهات خواب سبک و از جهات دیگر خواب عمیق است . این خواب با دیدن رویا  به ویزه رویای روشن همراه است. انسان هایی که عادت های خواب و بیداری منظمی دارند قبل از ان که اتاق روشن شود یا ساعت زنگ بزند از خواب بیدار می شوند. ساعت بیو لوزیکی مکانیسمی است که خواب را تنظیم می کند. نور یک زایت گیبر برای حیواناتی که در خشکی زندگی می کنند به شمار می رود. گر چه دما -محرک های اجتماعی و دیگر رویدادها به تنظیم این ساعت کمک می کند اما  نقش  نور خورشید بیشتر از ان هاست. افرادی که به مدت یک هفته بدون ان که بخوابند به سر برده اند گزارش داده اند که دچار سرگیجه- اختلال در تمرکز- تحریک پذیری – لرزش دست و توهم شده اند.  در میان حیوانات سگ ها و گربه ها و دیگر گونه هایی که بندرت در معرض حمله قرار می گیرند ساعات بیشتری می خوابند. خفاش ها که در غارها زندگی می کنند و جای مستحکمی در مقابل شکار چیان دارند خواب سنگینی دارند.

خواب متناقض یا رم...

اولین بخش مرحله یک خواب در طی شب با اکثر بخش های بعدی ان از چند جنبه تفاوت دارد. دوره های بعدی مرحله 1 خواب بدان علت که از یک جهت عمیق ترین خواب است و از جهت دیگر سبک ترین خواب متناقض نامیده شده است. در طی این خواب ای ای جی یک الگوی نا همزمان را نشان می دهد که شبیه به بیداری است. ضربان قلب و میزان تنفس در مراحل 2 تا 4 خواب بالاتر و متغیر تر هستند. از این جهات خواب متناقض سبک است . با این وجود بیدار کردن فردی که در این مرحله است در مقایسه با هر مرحله دیگری سخت تر است. این مرحله از خواب با نعوظ در مردان و مرطوب شدن وازینال در زنان همراه است. خواب متناقض دارای برخی خصوصیات متناوب نظیر انقباض های ناگهانی چهره ای- انقباض های نا گهانی انگشتان و حرکات سریع چشم ها می باشد. از ان جا که چشم ها به طرف جلو و عقب حرکت می کنند این مرحله را با عنوان خواب با حرکات سریع چشم یا رم نامیده اند. افرادی که در طی خواب رم بیدار می شوند در 80 تا 90 درصد موارد گزارش می دهند که در حال دیدن رویا هستند. اما افرادی که در طی خواب با امواج اهسته بیدار شده بودند کمتر گزارش دادند که رویا می بینند. افرادی که ادعا می کنند هرگز رویا نمی بینند وقتی در ازمایشگاه در طی خواب رم بیدار شده اند به تدریج دیدن رویا را گزارش دادند. در صد خواب رم در گونه هایی که در مجموع بیشترین مقدار خواب را دارند در بیشترین حد است. خواب رم حتی در نوزادان زود رس درصد بیشتری از کل زمان خواب را به خود اختصاص می دهد. نظریاتی که در مورد علت نیاز به خواب رم وجود دارد بسیار زیاد است. خواب رم  به تحکیم حافظه – رشد و نمو مغز- نیاز به برانگیختگی دوره ای مغز در طی شب – فرو نشانی تداعی های نا مناسب در مغز و پایین اوردن انگیزش های بسیار نیرومند نسبت داده اند. حیواناتی که مغز پیشین ان ها جدا شده است به حالت خواب طولانی فرو می روند. مغز هیچ علامتی از بیداری برای هفته یا هفته های بعد به جز دوره های کوتاهی از بیداری بعدی در ای ای جی نشان نمی دهد. استیل کولین می تواند انتخاب بهتری برای راه اندازی خواب رم باشد. داروهایی که سیناپس های استیل کولین را تحریک می کنند منجر به شروع فوری خواب رم می شوند. افراد بسیاری در هنگام خواب صحبت می کنند ولی هرگز خودشان از ان خبر ندارند. احتمال بروز خواب گفتاری در طی خواب رم یا خواب غیر رم یکسان است.به طور کلی در طی یک دوره 90 تا 100 دقیقه خواب انسان از مرحله 1 تا مرحله 4 جلو می رود و سپس به مرحله 1 بر می گردد. مرحله 4 خواب دارای حداقل فعالیت مغز و پایین ترین درجه ضربان قلب است. نوع خاصی از مرحله 1 خواب خواب رم یا متناقض نام دارد که به واسطه سطح بالای فعالیت مغز اغلب با رویا های روشن – ماهیچه های ارمیده و سخت بیدار شدن مشخص می شود. رویا ها را می توان به عنوان پاسخ مغز نسبت به تحریک حسی و فعالیت خود به خودی عصبی در طی خواب در نظر گرفت. روان شناسان سال ها تحت تاثیر نظریه رویای فروید یعنی نظریه ای که معتقد است علت رویا تمایلات پنهان و اغلب نا هشیار است قرار گرفته بودند. گر چه فروید وقتی که اظهار می داشت رویاها بستگی به شخصیت و تجربیات اخیر بیننده رویا دارند درست می گفت اما نظر او درباره مکانیسم رویا بر بنیانی استوار بود که اکنون از نظر سیستم عصبی منسوخ شده است.

منبع. روان شناسی فیزیولوزیک- مولف جیمز دبلیو کالات- مترجمان. اسماعیل بیابانگرد و احمد علی پور. نشر شاهد   

        

 


 

فلسفه باستانی.../ ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های  پیشین سیو و مطالعه  کنید /

امروز هیچ کاری نکردم- چه گفتی مگر زندگی نکردی این نه تنها اساسی ترین بلکه بزرگ ترین کا ر تو است / مونتنی/

بنا به گفته ارسطو برای فهم هر چیز باید ان را در حال رشد و تکاملش بررسی کرد. گفتار فلسفی اجرای نوعی زندگی ارمانی در عمل است. فلسفه پیش از هر چیز یک شیوه زندگی است. فلسفه شیوه زندگی و گفتاری که در جست و جوی حکمت است ولی هرگز به ان نمی رسد. گفتار فلسفی جزیی از یک شیوه زندگی است. سقراط نتیجه می گیرد که اگر خود حکیم ترین افراد باشد به این سبب است که به دانستن ان چه نمی داند باور دارد. دانشمند ترین انسان ها از دید او کسی است که می داند از لحاظ دانایی هیچ ارزشی ندارد. فیلسوف هیچ نمی داند اما بر نادانی خود اگاه است. وظیفه سقراط عبارت می شود از اگاه ساختن سایر انسان ها بر نادانی خویش. سقراط همیشه در گفتگوها پرسش کننده ای است که به گفته ارسطو اقرار می کند که هیچ نمی داند. رسالت سقراط ان است که انسان ها را از نادانی خود اگاه سازد. وقتی سقراط ادعا می کند که فقط یک چیز می داند و ان این است که هیچ چیز نمی داند. سقراط در بحث کردن با دیگران به ایفای نقش مامایی اکتفا می کند . خود او هیچ نمی داند و چیری نمی اموزد بلکه فقط سوال می کند و مسایل و پرسش های او به مخاطبانش کمک می کنند تا حقیقت خود را بزایند. گفت و شنود سقراطی بر عکس به تشکیک - به عدم استنتاج و صورت بندی دانایی می انجامد. به حقیقت خود پی می برد . یعنی با گذشتن از دانایی خویش خود را زیر سوال می کشد. سقراط همچون خر مگس مخاطبان خود را با پرسش هایی که شخص انها را زیر سوال می برند و انان را وا می دارند تا به خود توجه کنند و مراقب خود باشند نیش می زند و به این نتیجه می رساند که مانند سقراط به ان جا می رسد که در می یابد که هیچ نمی داند. دیگر به فلسفه پرداختن کسب دانایی یا کاردانی یعنی سوفیا نیست بلکه خود را زیر سوال بردن است. سقراط می گوید و تکرار می کند که هیچ نمی داند. نمی تواند چیزی به دیگران بیاموزد . دیگران خود باید فکر کنند و حقیقت خود را کشف کنند. در عمق دانایی سقراطی عشق به نیکی جای دارد. ارزش مطلق برای انسان ارزشی است که انسان اماده جان دادن در راه ان باشد. سقراط عقیده دارد برای انسان نیک هیچ بدی وجود ندارد نه در زمان زنده بودنش نه هنگام مرگش. از دید سقراط تنها یک بدی وجود دارد و ان خطای اخلاقی است و تنها یک نیکی و یک ارزش وجود دارد و ان قصد و اراده انجام کار نیک است. خلوص نیت اخلاقی باید مدام تجدید و نوسازی شود . خود را متحول کردن هرگز قطعیت نمی یابد و مستلزم ان است که پی در پی به چنگ اید. حکمت معرف کمال دانایی است. دو گونه انسان وجود دارد که به فلسفه نمی پردازند. اول خدایان و حکیمان زیرا که

خودبه راستی حکیم اند دوم بی خردان زیرا می پندارند که حکیم اند. چیزی ساده تر از حالت بینا بینی فیلسوف نیست. او در نیمه راه دانایی و نادانی است. کافی است که به کار فلسفی خود بپردازد تا به طور قطع از نادانی بگذرد و به حکمت برسد. فیلسوف هرگز به حکمت نمی رسد اما می تواند به سوی مقصد پیش رود. فلسفه یک شیوه زندگی و یک گفتار است از ترکیب اندیشه و حکمت. فلسفه در تعریف ایسوکراتس دیگر تنها اگاهی های عمومی و علمی نیست بلکه پرورش برای زندگی است که روابط انسان ها را دگر گون می کند و ما را از اختلاف ها در امان می دارد    بر   برترین هوشمندی تسلط بر نفس و عدالت است. ارسطو می گوید سقراط همیشه نقش پرسش کننده را بازی می کند و هرگز نقش پاسخ دهنده را به عهده نمی گیرد زیرا معترف است که خود هیچ چیز نمی داند. او نمی خواهد فقط مردان سیاسی چالاک پرورش دهد بلکه می خواهد انسان بپرورد. باید بخش بالایی روان را که شعور است طوری تمرین داد که با کاینات هماهنگ و با الو هیت همگون شود. حکمت در نظر ارسطو کمال فعالیت روان است. فلسفه عشق و جستجوی حکمت است و حکمت یک شیوه زندگی است. فیلسوفان همه می پذیرند که ادمیان غرق در بدی و بی نوایی و نگرانی اند زیرا نا اگاهند . بدی در چیزها نیست بلکه در داوری های ارزشی انسان ها از چیز هاست. نقش فلسفه عبارت از دانستن راه خردمندانه جستجوی لذت یعنی در حقیقت جستجوی لذت واقعی است که لذت ناب هستی است. زیرا تمام بد بختی ها و ناراحتی های انسان ناشی از ان است که نمی داند لذت واقعی چیست. لذت را می جوید اما توانایی رسیدن به ان را ندارد . رسالت فلسفه رسالت اپیکور قبل از هر چیز رسالت درمانی است. باید بیماری روان را درمان کرد و به انسان اموخت که با لذت زندگی کند. نخست باید این را مسلم شناخت که هستی یک بار بیشتر نخواهد بود تا بتوان سپس به سبب ان که همتا و جایگزینی ندارد برایش شادی کرد . زندگی هماهنگ با خرد به معنای زندگی هماهنگ با طبیعت و با قانون جهان شمولی است که باعث تحول جهان از درون می شود. فلسفه پیش از هر چیز هنر زیستن است. اموختن فلسفه حتی با خواندن و تفسیر کردن متون در عین حال اموختن یک شیوه زندگی و به کار بستن ان است. اخلاق ضامن نخستین تزکیه روان است. این دگرگون ساختن خود بازگشت به خود واقعی است که جز روان ما یا الوهیت درون ما چیزی نیست. برترین چیز در نفس انسان شعور و روان اوست. ریاضت اپیکوری در محدود کردن امیال است برای دست یابی به لذت ناب. فیلسوف باید در هر لحظه اگاه باشد که کیست و چه می کند. خود اگاهی اگاه بودن از وضع اخلاقی خود است. ان است که سنت مسیحی ازمون وجدان می نامد. مشاهده و نظاره طبیعت نوعی خوراک برای جان و روان است  و ارزش و معنا به زندگی ما می دهد.   سقراط را می توان نمونه ارشاد کننده روانی شناخت که به وسیله گفتارها و شیوه زندگانیش نیش یا ضربه ای به روان مخاطب می زند و او را وا می دارد که زندگی خود را زیر سوال ببرد. فیلسوف نباید از سرزنش سیاستمداران ترسی به خود راه دهد. هدف انسان و خوشبختی او در زندگی همساز با برترین بخش وجود خویش یعنی هماهنگ با شعور است که اختصاص به مکاشفه حقیقت دارد. کمیاب و بسیار کمیابند کسانی که خود را شایسته تدارک انقلاب درون سازند. اکنون دیگر فلسفه را یک گفتار نظری نمی دانند بلکه ان را یک کار عملی - یک ریاضت و یک خود دگرگونی شناخته اند.

 

 منبع. فلسفه باستانی

   روان شناسی....

دانشمندان علوم تربیتی معتقد شده اند که هدف تربیت و اموزش و پرورش در  قرن21باید انسانیت باشد و مسوولان تربیتی جامعه بشری باید برای انسان شدن و انسان بودن افراد بشر بیندیشند. با اعتقاد به این نکته مهم که اینده بدون حال وجود ندارد و اینده مطلوب را با تغییر مطلوب حال می توان ساخت. به عبارت دیگر رواشناسان علمی  معماران جهان نو هستند. شناخت علمی رفتار انسان هدف نهایی روان شناسی است. روان شناسی به ما کمک می کند که انسان را با روش علمی و خوب بشناسیم و او را به بهره مندی از زندگی سالم و لذت بخش راهنمایی کنیم . به عبارت دیگر انسان خود را بشناسد و بداند کیست و کی می تواند باشد. چگونه استعداد هایش را برای نفع و صلاح خود و جامعه به کار اندازد . همچنین روان شناسی ما را در کشف علت های رفتار با فعالیت های انسان کمک می کند. به طور مثال ما می توانیم علت های صلح طلبی یا جنگ خواهی مردم را تجزیه و تحلیل کنیم یا بدانیم چرا یکی دروغ می گوید و دیگری ان را گناه می داند. تاریخچه روان شناسی

یک. مرحله پیش از تجربی شدن که نظریه های زیر را ملاحظه می کنیم الف. ....نظریه زنده پنداری . انسان نخستین معتقد بود که موجودات جهان دارای روح هستندو این اعتقاد حتی در بین تحصیل کرده های قرن 21 نیز دیده می شود

ب. نظریه فلسفی. که به دو دوره پیش از افلاتون و بعد از افلاتون تقسیم می شود. در دوره بعد از افلاتون که تا زمان دکارت ادامه داشت. فیلسوفان تن و روان را دو پدیدار جدا و مستقل از همدیگر می پندارند

دکارت. فیلسوف معروف فرانسوی از جمله  چهره های مشهور در تاریخ روان شناسی به شمار می رود. او رفتار حیوان را بر حسب اصول مکانیکی تفسیر کرده معتقد بود که موجود زنده دستگاهی است که ساختمان بسیار پیچیده ایی دارد و خودکارانه از صدا و نور و سایر محرک های خارجی متاثر می شود. دکارت برای نخستین بار مقدمات مطالعه دستگاه عصبی را پایه گذاشت و اولین کسی است که توجه دانشمندان را به شناخت رفتار انسان بر پایه های فیز یولوزیک جلب کرد

ساختمان گرایی. مکتب ساختمان گرایی که گاهی مکتب تکوینی نامیده می شود به وسیله وونت فیز یولوریست المانی بنیان گذاری شد. این مکتب روان شناسی را به صورت یک علم در اورده از فلسفه جدا کرد.

کنش گرایی.

گروهی از دانشمندان نظزیه های ساختمان گرایان را برای تفسیر و توجیه زندگی عقلی یا رفتار کافی ندیدند و ترکیب شعور را از یک عده عوامل و عناصر مشخص نپذیرفتند. این ها به نکته مهمی برخوردند و ان این که کنش یا وظیفه شعور یا عقل در زندگی انسان است. به عقیده این مکتب روان شناسی باید حیات عقلی انسان را از نقطه نظر یا کنشی که به عهده دارد بررسی کند و این وظیفه یا عمل و کنش عبارت است از سازگاری با محیط به وسیله یادگیری و بهتر ساختن شیوه های رفتار. بنیان گذار این مکتب جان دیویی است. دیویی پیش از واتسن مطالعه رفتار را اغاز کرد. فکر را ابزار یا وسیله ای برای تاثیر در عالم اشیا و  افکار می داند . دیویی در نظریه ابزار گرایی خود بیشتر از نظریه تکاملی داروین و هگل متاثر شده است. بدین صورت که از داروین تکامل گوشت و استخوان و از هگل تکامل فکر را فرا گرفت. به نظر واتسن برای مطالعه و شناخت رفتار باید ان را به پاسخ و محرک تجزیه کرد.

روان کاوی. فروید از مطالعات بالینی خود درباره بیماران روانی یا مبتلایان به اختال های عصبی به این نکته مهم متوجه شد که رفتار انسان تنها نتیجه عواملی که وی بدانها اگاهی دارد نیست بلکه بیش از انها از عواملی متاثر می شود که خود فرد بدانها اگاهی و توجه ندارد و فروید انها را عوامل ناخود اگاه یا انگیزه های ناخود اگاه نامید

ناخوداگاه و رویاهای انسان....

فروید روان کاو اتریشی اثبات کرد که انگیزه های انسان گاهی ناخود اگاهند یعنی خود شخص به وجود انها اگاه نیست. او معتقد شد به این که برای شناخت رفتار انسان باید قسمت ناخوداگاه عقل او را بررسی کردو روان کاوی در واقع می کوشد به عمق رفتار پی ببرد . از این رو روان شناسی جدید را روان شناسی زرفا یا عمق می گویند. رویا یا خواب دیدن...

رویا یا خواب دیدن از جمله مسایل انسانی است که از زمان پیدایش خود انسان باعث شگفتی او شده است. بعضی ها معتقد شده اند که رویا انسان را از خطر هایی که در اینده به علت اعمال امروزش متوجه او خواهند شد اگاه می سازد. بعضی دیگر عقیده دارند رویا نتیجه اعمال فیزیولوزیک دستگاه گوارش یا سایر اعضای بدن می باشد. عده دیگری عقیده دارند که رویا نتیجه هیجان سلول های خاصی در مخ می باشدکه سبب می شود خاطرات حفظ شده در ان سلول ها در قسمت خوداگاه ذهن شخص ظاهر شوند. نظریه دیگر خواب دیدن را نتیجه محرک های حسی خارجی و بدنی می داند و ماهیت این محرک هاست که ماهیت خواب را تعیین می کند. عده ای از فیزیک دانان معتقد هستند که تمام حوادث گذشته و اینده در بعد زمان / بعد چهارم/ ثبت و ضبط هستند و شخص در حالت خواب به علت دارا شدن حس ششم یا حس دوازدهم / حس زمان/ می تواند بعد زمان را احساس کند . بنابر این حوادث گذشته یا اینده یی را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با او ارتباط دارند را در خواب می بیند. اما فروید عقیده داشت که رویا اینده را نشان نمی دهد بلکه تعارض های روانی را که شخص در حال حاضر دارد روشن می نماید همان طور که امیال سرکوفته وی را از دوران کودکی نشان می دهد. فروید- یونگ و ادلر همگی رویا را رمز یا سمبول نشانه ای از امیال سرکوب شده می دانند و معتقد هستند که شخص در عالم خواب این امیال را ارضا می کند

.مکتب های مهم روان شناسی....

که در واقع کمک به یکدیگر هستند عبارت هستند از ساختمان گرایی که عناصر سازنده شعور را مطالعه می کند . کنش گرایی که به بررسی وظیفه شعور در زندگی انسان می پردازد. رفتار گرایی که کاری به کیفیت و کنش شعور ندارد و فقط رفتار محسوس را مطالعه می کند. روان کاوی که فعالیت های خود را به مطالعه و شناخت ناخود اگاه ذخن محدود ساخته است و ان را از مهم ترین عامل ها در رفتار به خصوص اختلال های روانی می داند و گشتالت که ضرورت مطالعه رفتار را به صورت کل و واحد مطرح ساخت و تجزیه رفتار را به عناصر جدا از هم نادرست دانست.

تیوری روان کاوی....

روان کاوان به قسمت ناخوداگاه ذهن انسان بیش از خوداگاه ان اهمیت می دهند و معتقدند که رفتار انسان از ناخوداگاه بیش از خوداگاه او متاثر می شود. فروید نتیجه گرفت که شخصیت انسان از سه جنبه تشکیل یافته است. 1- نهاد یا او ...

ان جنبه از شخصیت است که موروثی و غریزی است و تحت فرمان اصل لذت جویی است و می کوشد بر سایر جنبه های روان یا شخصیت مسلط شود. نهاد نخستین منبع انرزی روانی است و جایگاه غرایز می باشد . نهاد از قوانین و استدلال پیروی نمی کند و فاقد هر گونه ارزش اخلاقی است و فقط به یک  موضوع توجه دارد و ان ارضای نیازهای فطری یا غریزی بر طبق اصل لذت است. 2- خود یا من...

ان جنبه از شخصیت یا روان است که حالات و اعمال شعور را نشان می دهد و در نتیجه مواجه شدن با عالم خارج و تاثر از ان تکوین یافته رشد می کند. فعالیت خود اگاهانه است و می خواهد با اوضاع اجتماعی سازگاری کند. خود یا من نهاد را کنترل می کند. هدف اصل واقیعیت این است که تخلیه انرزی را تا پیدایش شی واقعی که بتواند نیازها را ارضا کند به تعویق اندازد

3-  فراخود یا من برتر...

ان قسمت از شخصیت است که از ترکیب معیارهای اخلاقی و ممنوعیتهایی از طرف والدین به خصوص پدر تکوین یافته رشد و تکامل پیدا می کند. فرا خود جنبه اخلاقی یا معنوی شخصیت را تشکیل می دهد و بیشتر معرف ارمان و ایده ال است تا واقیعیت. به عقیده فروید فراخود همان قسمت از شخصیت است که ارتباط ما را با والدین و تسلط ایشان را بر ما نشان می دهد . ما از این قسمت به نام های ضمیر- ضمیر باطن و وجدان تعبیر می کنیم. از این سه جنبه شخصیت نهاد و فراخود پیوسته با هم در مبارزه هستند و نقش خود یا من اشتی دادن میان ان ها و ایجاد سازگاری با محیط می باشد .منبع

روان شناسی عمومی. تالیف. علی اکبر شعاری نزاد. انتشارات دانشگاه سپاهان انقلاب ایران.

.   


 

کتاب حکمت شادان از نیچه

 

عنوان کتاب حکمت شادان یعنی همان اصطلاح قرون وسطایی گایاسانزا اشاره ای است به شاعران و رامشگران که از قرن دوازدهم میلادی حرکتی را در ستایش از عشق- جوانمردی و شادزیستن را اغاز می کنند. کتاب حکمت شادان از علم و دانشی دفاع می کند که برای انسان به مانند شعر و موسیقی سرمستی و شادی می اورد. در حکمت شادان مولف طالب دانشمندی است که هم عالم باشد هم هنرمند. هم اهل ادب باشد . هم اهل طرب و موسیقی. هم خرد را محترم شمرد و هم راز دهر را. حافظ که الگوی شعری نیچه است در زمره این عیاران قرار دارد. نیچه می نویسد ان کس که خنده نمی داند همان به که اثار مرا نخواند و می افزاید خنده یعنی دیدن درون چیزها. شادی را از زندگی کنار مزن. چون برای انسان شادی از هر چیز مهم تر است. نیچه می افزاید تنها درد- درد بزرگ است که اندیشه را در نهایت رها می سازد . دردی که بدگمانی بزرگ را اموزش می دهد. تنها درد- درد بزرگ دردی طولانی است که ما را سر فرصت ناگزیر می سازد به مرور پخته شویم و ما را ما فلاسفه را وا می دارد به اخرین لایه ریشه ها و اعماق خود رسوخ کرده و از تمام امیدها و سادگی ها ان حجاب ها - چرب زبانی ها و مماشات را که شاید انسانیت خود را تا ان زمان بر انها استوار می کردیم بر کنار بزنیم.نیچه در این کتاب می افزاید حیاتی که در مقابل ماست فریاد می کشد انسان باش و از من پیروی نکن. تو باید از خودت پیروی کنی و ما نیز زندگی و حیاتی داشته باشیم که نسبت به خود ما حق داشته باشد . ما نیز باید ازاد و شکوفا شویم . من هنگامی که چنین انسانی را مشاهده می کنم این سخنان در گوشم به صدا در می اید که ارزش شور و احساسات بهتر از زهد و ریاست. صادق بودن حتی در شر بهتر از گمراه شدن در اصول اخلاقی سنت است. انسان ازاده می تواند خوب یا بد باشد اما انسان غیر ازاده ننگ طبیعت است. سرانجام ان کس که می خواهد ازاده باشد تنها از طریق توانایی های خود می تواند ازاده شود. ازادگی هرگز با معجزه از اسمان نصیب ما نمی شود. جهان دارای غریزه بقا نیست و از هیچ قانونی پیروی نمی کند. بر حذر باشیم از این که بگوییم در طبیعت قانون وجود دارد . طبیعت جز ضروریات چیزی نمی شناسد . در طبیعت کسی نیست که فرمان دهد.کردن نبودند و از علو روح بی خبر بوده یا ر نیایش برای افرادی ابداع شد که قادر به فکر خود در اساس شد ان را احساس نمی کردند. چیزی که لوتر خوب نگفته است ان است که خدای مسیح بدون بی خردان نمی توانست باقی بماند. این گونه سخنان موجودی توانا و قادر مطلق را پیش فرض می کند که علیرغم قدرت از انتقام لذت می برد . قدرت او ان قدر بزرگ است که هیچ کس نمی تواند خدشه ای جز بر حرمت او وارد کند. هر گونه گناه در دین عبارت است از فقدان احترام  یا جنایت بی حرمتی به مقام الاهی نه چیز دیگر. ندامت خفت و خواری اولین و اخرین شرطی است که بخشش او را به همراه می اورد . اگر این گناه موجب جراحات دیگری مانند قتل انسان شود یا اگر شری عمیق و فراگیر را مانند یک بیماری منتشر کند و انسانها را مانند داعش بکشد برای این شرقی اسمانی که شیفته حیثیت و احترام است هیچ اهمیتی ندارد . گناه جنایتی است علیه خدا نه علیه انسان. عجب خدایی که انسان ها را به شرطی دوست دارد که به او اعتقاد داشته باشند و ادمهایی که به او اعتقاد ندارند را با نگاه های غضبناک و تهدید امیز می نگرد. عجیب است. زیرا احساس قادر مطلق یک عشق قرار دادی و مشروط است . عشقی که هنوز نتوانسته است بر احساس  عزت و سر بلندی و روحیه کینه توزی خود غلبه کند. ان زمان که شک به عنوان خطرناک ترین گناه و به عنوان کفر نسبت به عشق ابدی و بی احترامی به نیکی های خوب و خالص و والا تلقی می شد فلسفه هنوز مفهومی نداشت. او یک اندیشمند است یعنی می داند چیزها را چگونه ساده تر از ان چه هستند در نظر بگیرد. کتابی که نتواند ما را به فراسوی کتاب ها ببرد به چه دردی می خورد. چه چیز موجب قهرمانی است...همزمان به استقبال رنج و بزرگ ترین امید خود رفتن. والاتر...

تو دیگر هرگز نماز نخواهی خواند . دیگر هرگز پرستش نخواهی کرد. دیگر هرگز به تکیه گاهی سرمدی تکیه نخواهی کرد. تو خود را منع خواهی کرد که در مقابل حکمتی متعالی خیری متعالی و قدرتی متعالی سر فرود اوری و افکارت را بر ملا کنی. تو برای تنها یی هفتگانه ات دوست یا نگهبانی ثابت نخواهی داشت. تو بر این کوهی که در قله ان برف و در قلب ان اتش است. بدون چشم اندازی زندگی خواهی کرد. دیگر برای تو پاداش دهنده یا جزا دهنده یا مصلحی غایی وجود ندارد.

دنیایی که در ان زندگی می کنیم غیر خدایی- غیر اخلاقی  و غیر انسانی است.تعصب تمام نظام حسی و فکری انسان را هیپنوتیزم می کند به نحوی که فقط از دیدگاه و احساس واحدی اشباع می شود. احساسی که مسیحیت ان را ایمان می نامد و بر انسان مسلط می شود. بی باکی...

هر جا هستی در اعماق جستجو کن سر چشمه در زیر است. بگذار تاریک اندیشان فریاد بر اورند که همیشه در اعماق جهنم است. صعود...

منبع. کتاب حکمت شادان. مولف نیچه. مترجمین جمال ال احمد- سعید کامران و حامد فولاد وند

فلسفه شوپنهاور....

مشهورترین کتاب شوپنهاور بزرگ ترین فیلسوف قرن 15 اروپا کتاب جهان همچون تصور نام دارد که در این جا گوشه  را باز گو می کنیم.شوپنهاور  همچون افلاتون عمیقا تحت تاثیر حیرتی بود که ادمیان را وادار به فلسفیدن می کند . وی به طور غریزی جهان را با چشم عینی متفکری به راستی اصیل می نگریست. به نظر او دنبال کردن حقیقت چنان طولانی و پر درد سر است که نمی توان انتظار داشت همگان یا عده ای کثیر یا در واقع حتی عده ای اندک صادقانه در ان مشارکت جویند. برای فلسفه هیچ زمانی نا مساعد تر از وقتی نیست که ان را به طرزی بی شرمانه از یک سو به عنوان وسیله سیاسی و از سوی دیگر به عنوان وسیله امرار معاش مورد سو استفاده قرار گیرد . حقیقت فاحشه نیست که بازوان خود را به گردن هر بی سر و پایی بیاویزد بر عکس زیبا رویی مستوره ای است که  حتی مردی که همه چیز را فدای او کند باز نمی تواند از دست یافتن به او اطمینان خاطر داشته باشد. چطور ممکن است فلسفه که به وسیله امرار معاش تبدیل شده یک سره به سوی سفسطه نرود و چون این همان چیزی است که لاجرم رخ می دهد و قانون من برای کسی اواز می خوانم که نان مرا بدهد  در همه زمان ها شنیده شده در میان مردم باستان کسب مال از طریق فلسفه ویزگی سوفسطاییان بود.شوپنهاور در کتاب خود جهان همچون تصور اذعان می کند که

ستاره راهنمای من همواره حقیقت بوده است و بس. و من در راه رسیدن به حقیقت تنها به مرافقت خود امید داشته برکنده ام از این عصری که تمام تلاش های عقلی والاتر را پست می کند.

افلاتون می گوید ادمیان همواره در رویا به سر می برند . تنها فیلسوف است که می کوشد بیدار شود. از دیدگاه افلاتون زندگی یک رویای طولانی است

.ما باید به همان میزان  به دنبال کشف و از ریشه برکندن هر گونه خطا باشیم. زیرا هر خطا خود به خود سم است. پس هیچ خطایی بی ضرر و لذا ارجمند و مقدس نیست.پسند با هراسی بی پایان همراه است. استعداد فلسفی دقیقا ان چیزی است که افکار همان طور که اشتباهات شهریاران دامن ملت ها را می گیرد خطاهای اذهان بزرگ نیز با رشد و اشاعه و سرانجام سقوط به شر تاثیر نا سالم شان را به تمامی نسل ها و حتی کشورها می دهند. عقاید مذهبی اقوام هر چند متفاوت باشند در همه ان ها کردار نیک با رضایتی غیر قابل وصف و کردارخوب مشخص می شود.  نا لاتون می گوید یعنی شناخت یکی در همه و همه در یکی. اخلاق رواقی می گوید که خوشبختی را باید تنها در ارامش درونی و ارامش خاطر جست و حصول این نیز تنها با فضیلت میسر است. انسان خردمند همواره خود را از شادی و غم بر کنار می دارد و هیچ رویدادی حال او را دگرگون نمی کند. فضیلت عبارت است از توافق روح با خودش در سراسر دوران حیات. قدرت حقیقت به طرزی باور نکردنی عظیم و دارای دوامی غیر قابل وصف است. حقیقت به گیاهی می ماند که زیر انبوهی از سنگ های بزرگ جوانه می زند اما هم چنان با پیش راندن خودش با پیچ و تاب های بالا می رود . بد شکل.پریده رنگ. نحیف اما هم چنان به سوی نور. هر شخصیت بشری تحت همه شرایط خود را اشکار می کند. از متعالی تا مبتذل شدن گامی بیش نیست. گوته می گوید ان که زیبایی انسانی را دریابد به شر الوده نتواند شد احساس می کند که با خویشتن و با جهان همساز است. تنها نابغه است که همچون اندام عالی جذب می کند .دگرگون می سازد و خلق می کند. زیرا در حقیقت او توسط اسلافش و اثار ایشان تعلیم دیده و پرورش یافته اما  تنها با خود زندگی و جهان به طور مستقیم از طریق تاثیر ان چه درک کرده خلاق می شود. انبوه و اکثریت مردم و نسل اینده همواره به همان اندازه هرزه و کودن خواهد بود و باقی خواهد ماند که توده و اکثریت معاصران همواره بوده اند و همواره هستند. شکوه هایی را که اذهان بزرگ  هر دوره از معاصران خود کرده اند بخوانیم همواره چنین به نظر می رسد که گویی متعلق به امروزند. زمان حقیقت را بر ملا می سازد. دنیا از ان جباران است. گر چه انسان همواره همان است همواره خود را در نمی یابد بلکه اغلب تا وقتی که به درجه ای از خودشناسی برسد از شناخت خود ناتوان است. هر نفسی که بر می اوریم مرگ را که همواره به سوی ما هجوم می اورد دفع می کند. در نهایت این مرگ است که فایق می اید. خود زندگی بحری است مملو از صخره ها و گرداب هایی که انسان با بیشترین احتیاط و اظطراب از ان ها دوری می گزیند. این جهان بشریت جولانگاه تصادف و اشتباه است. وی  به عبث برای خود خدایانی می سازد تا از طریق نیایش و تملق چیزی را از ان ها بگیرد که تنها با قدرت اراده خود می تواند به دست اورد. برای انسان چیزی که همه چیز به ان وابسته است اراده او است و اراده او می ماند. ارسطو می گوید هدف دولت این است که افراد بتوانند به خوبی و خوشی و خرمی در کنار هم زندگی کنند. کسی که به خاطر پیروی از دستور دین شخص مرتدی را می کشد به همان اندازه راهزنی که با قتل پول به دست می اورد جنایت کار است. عشق سراسر دل سوزی یا همدردی است. عشقی که همدردی نباشد خودخواهی است. عداوت و شرارت از خودخواهی نشات می گیرند. بدترین کارها سو استفاده از بهترین چیزهاست. ما باید سرنوشت را بیشتر به شرایط نسبت دهیم

رعایت فرایض به خودی خود هرگز نمی تواند شخص را رستگار کند. شایسته است فلسفه دوران جدید دکارت را پدر خود بخواند . اندکی بعد برکلی در این راه پیش تر رفت و به ایدیالیسم تمام عیار دست یافت. یک موجود بی دوام فانی زودگذر که به او اجازه داده اند تنها نظری کوتاه به چنین جهانی بیاندازد چگونه می تواند با یقین از قبل و بدون تجربه درباره این جهان و درباره امکان هستی و خاستگاه ان قضاوت کند. حق با سنکا است که می گوید اگر می خواهی همه چیز را مطیع خود سازی خود را مطیع خرد ساز. شرط لازم برای برتر بودن از دیگران در زندگی واقعی اندیشمند و سنجش گر بودن و عمل کردن بر اساس مفاهیم است. حکمت سرتا سر طریقی است که جهان در ان خود را به ذهن ادمی عرضه می کند. مفاهیم مصالح فلسفه هستند. هر بی عدالتی از بین بردن خیر است . جز فضیلت هیچ خیری وجود ندارد . اما فضیلت از بین رفتنی نیست. فلسفه را باید کوک شناسی کل علوم به حساب اورد. فلسفه به معنای صحیح باید کلی ترین اطلاعات را درباره تمامی امور به دست دهد. ان افراد را می شود به نوازندگان یک ارکستر تشبیه کرد که هر یک از ایشان متخصص ساز خود است و فیلسوف را به رهبر ارکستر که باید با ماهیت و طریقه کاربرد همه سازها اشنا باشد بی ان که هرگز همه را به کمال بنوازد. ارسطو در اخلاق کبیر می گوید خوشبختی عبارت است از حیات شادمانه اما حیات شادمانه عبارت است از حیات پرهیزکارانه. حیات شادمانه عبارت است از زیستن بر اساس طبیعت و نه بر اساس عقاید عموم. باید ببینیم نداشتن چیزی چه میزان کمتر از از داشتن و از دست دادن ان  شهوت درد اور است. لذت ما را سهل انگار و بی فکر و بی پروا می کند . هوس هم به همین ترتیب عمل می کند. شهوت دشمن خونی دور اندیشی است. پیشینیان هیجان را اشفتگی درونی می نامیدند. شخصیتی که از هر جهت شرافت مند باشد با وجود نقص کامل در شایستگی های عقلی و فرهنگی شخصیتی بی نقص به نظر می رسد . در عوض حتی بزرگ ترین اذهان نیز اگر به انحرافات بزرگ اخلاقی الوده باشند همواره سزاوار سرزنش می نمایند . این مطابق قول گزنوفان است که باید خردمند بود تا خردمند را شناخت. برای نگرش عینی مغز تاج بدن است. از این رو تنها جایی که بدن به بالاترین کمال و پیچیدگی خود رسیده باشد است که مغز با حداکثر تکاملش ظاهر می شود. تصور و ایده می توانند به عنوان اوج شکوفایی اراده نگریسته شوند. شدت اراده با افزایش هوش توام می شود. هر چه اگاهی بالاتر می رود افکار و ایده ها روشن تر و مرتبط تر و ادراکات واضح تر و حس ها عمیق تر و پر مایه تر می شوند. نبوغ  مشروط به مزاجی اتشین است. به نظر می رسد باید اراده ای بی نهایت تند و مشتاق وجود داشته باشد تا طبیعت هوشی فوق العاده عظیم را به عنوان هوش متناسب با ان فراهم اورد. از درخشان ترین وجوه کار دکارت این بود که وی نخستین کسی بود که فلسفه را از خوداگاهی اغاز کرد. ما نمی توانیم توقف زندگی را به عنوان نابودی اصل زیستن و لذا مرگ را نابودی کامل انسان بدانیم. موجود زنده به دلیل مرگ دستخوش هیچ گونه نابودی مطلقی نمی شود بلکه در و همراه با کل طبیعت به نبودن ادامه می دهد. طبیعت در مورد مرگ انسان نیز همچون یک حیوان عمل می کند. مرگ ما در نهایت باور نکردنی ترین چیز جهان برای ما نیست. همه چیز از بطن مادر سزاوار نابودی است. عشق موضوع اصلی اثار دراماتیک است. لاروشفوکو می گوید عشق را می توان به روح تشبیه کرد. زیرا چیزی است که هرگز ان را به چشم ندیده ایم و با این حال درباره اش سخن می گوییم. عشق هواره نیمی از توان و افکار جوانان را به خود مشغول داشته و قبله امال همه تلاش های بشری است. مهم ترین امور را به شدت زیر تاثیر خود قرار می دهد. هر لحظه جدی ترین امور را اشفته می کند . حتی گاهی بزرگ ترین اذهان را برای مدتی مختل می سازد. موضوعی وجود ندارد که بتواند در جذابیت با عشق همسری کند. موضوع عشق هر چند همواره مورد استفاده بوده و هست هرگز کهنه نمی گردد. افلاتون می گوید هیچ چیز به اندازه شهوت فریب امیز نیست. خوشبختی فقط یک رویا است و درد واقعی است. این را درطول 80 سال زندگی اموختم. مگس به دنیا می اید تا طعمه عنکبوت شود و انسان ها نیز به دنیا می ایند  تا به کام مشقت و محنت فرو روند. منشا اصلی بیشتر مصایب ناگواری  در خود انسان است. شادترین لحظه زندگی انسان خوشبخت لحظه ای است که به خواب می رود و بدترین لحظه زندگی انسان بدبخت لحظه بیداری او است. در این جهان ظرفیت احساس درد با شناخت افزیش می یابد و بنا بر این هر انسان به بالاترین درجه خود می رسد و هر چه انسان با هوش تر باشد این درجه نیز بالاتر می رود.از میان تمامی تمامی نعمت هایی که طبیعت به انسان ارزانی داشته هیچ یک ارزنده تر از از مرگ نیست. خدا پرستی این کار را به شیوه کودکانه انجام داده که قادر به قانع کردن انسان بالغ نیست.  از این رو وحدت وجود به محض ان که جرات پیدا کرد خود را در نقطه مقابل خدا پرستی قرار داد. خدا پرستی سعی می کرده خود را با انواع بهانه ها و حیله ها و اعتقاد به عدل الهی سر پا نگه دارد که با این حال همگی در برابر استدلالات هیوم و ولتر با شکست مواجه شدند. بدترین دشمن انسان خود انسان است. انسان گرگ انسان است. . مجازات اعدام برای تامین امنیت زندگی شهروندان لازم است و به کسانی که می خواهند ان را حذف کنند باید پاسخ داد جهان را از شر ادم کشی خلاص کنید مجازات اعدام هم ناگزیر حذف می شود. در فلسفه خوش بینی خطای اساسی است که راه هر گونه حقیقت را می بندد. چیزی را که مال کسی است به او بدهو قداست را در نظر داشته باش. مادام که فرصتی هست و جان در بدن داری در حق همه نیکو کاری کن. تحول انقلابی عظیم و سریع در ماهیت درونی انسان هنگامی رخ می دهد که او در اگاهی کامل با مرگی سخت و قطعی چون اعدام مواجه شود. چوبه دار محل تحولات خاص و برجی است که شخصی که حواس خود را حفظ کند از فراز ان دید و بینشی نسبت به ابدیت پیدا می کند که وسیع تر و وروشن تر از انی است که اکثر فلاسفه نسبت به عبارات روان شناسی عقلانی و الاهیات خود دارند. رنج تند رو ترین اسبی است که تو را به کمال می رساند. رنج ها و غم ها در زندگی بسیار واقعی از کار در می ایند و اغلب هم از حد انتظار فراتر می روند. صحیح تر ان است که ما یاد بگیریم جهان را از طریق انسان بفهمیم تا انسان را از طریق جهان. عمل اراده که جهان از ان سر بر می اورد عمل خود ما است و ازاد است.

منبع. جهان همچون اراده و تصور از شوپن هاور. ترجمه رضا ولی یاری. تهران. نشر مرکز   
...


 

 

 

 

 

 

 

 

 

کتاب فراسوی نیک و بد.....

نیچه در سال های 1773-76 کتاب تاملات نا بهنگام را نوشت. کتاب فراسوی نیک و بد پخته ترین و اساسی ترین اثر نثر نیچه است. او این کتاب را کتابی برای روشنگری مفاهیم چنین گفت زرتشت می شمرد. جدال او با عقل به عنوان محدوده امکان شناخت و معنا دار کردن هستی برای بشر جدال او با اخلاق به عنوان پرورشگاه ارزوهای گله ای بشر همه برای دست یافتن به امکانی است فرا بشری. به بالهایی برای پرواز و گریختن از تنگنای هر ان چه بوی بشری و خواستها و ارزوهای کوچک بشری می دهد. 1- ان که با خدای خویش از همه بیش نیرنگ می بازد سزاوار گناه کردن نیست. 2- ان که خود را واگذارد تا در چشم دیگران خوار گردد و دیگران از او بدزدند و بهره کشی کنند و فریبش دهند چنین گرایشی ازرم خدایی است حاضر در میان بشر 3- در انسان صاحب نبوغ اگر دست کم دو چیز وجود نداشته باشد وجودش تاب اوردنی نیست . شکرگذاری و پاکی4- اندازه و میل جنسی هر انسان تا اخرین قله جان او بر می شود5- در روزگار صلح مرد جنگی به جان خود می افتد. 6- هر ان چه روشن شده باشد دیگر ما را با ان سر و کاری نیست. خدایی که اندرز داد خود را بشناس مقصودش چه بود . این بود که با خود سر و کارت مباد . به دنبال عینیت برو7- هولناک است از تشنگی در دریا هلاک شدن. چرا باید حقیقت خویش را چنان نم الود کرد که دیگر تشنگی را فرو ننشاند. 8- زن می تواند چندان نفرت بیاموزد که دلبری را از یاد ببرد 9- عواطف همانند در مرد و زن اهنگی دگرسان دارند . از این رو مرد و زن یکدیگر را بد می فهمند و این بد فهمی را نهایت نیست. 10- پختگی مرد. یعنی باز یافتن ان جدیتی که ادمی در روزگار کودکی در بازی داشته است. 11- شرمساری از بی اخلاقی- پله ای است از پلکانی که در پایان ان ادمی از اخلاق خود نیز شرمسار می شود 12- امروزه مرد معرفت به اسانی می تواند خود را همچون خدایی حس کند که بدل به حیوان می شود13- خطر در شادکامی- اکنون جهان به کام من است . از این پس هر سرنوشتی را دوست دارم. که را هوس ان است که سرنوشت من باشد. 14- ان چه مسیحیان امروز را از سوزاندن ما باز می دارد ضعف انسان دوستی شان است نه انسان دوستی شان 15- موسیقی به شورها امکان می دهد که از خود لذت برند 16- تصمیم گرفتن و گوش ها را بر بهترین استدلال های مخالف نیز فرو بستن . نشانه شخصیت قوی است . هم چنین حماقتی است که هر چند گاه می باید بدان دست زد16- چیزی به نام پدیده اخلاقی وجود ندارد ان چه هست تفسیر اخلاقی پدیده هاست17- می خواهی دلش را به دست اوری وانمود کن که در برابرش دست و پای خود را گم کرده ای 18- پرداختن به لذت جنسی چنان رشد شتابانی به تنه عشق می دهد که ریشه نسبت به ان ضعیف می ماند و به اسانی بر کندنی19- شیطان پهناورترین چشم اندازها را از خدا دارد و از همین روست که این همه از او فاصله می گیرد. شیطان یعنی همان قدیمی ترین دوستار معرفت 20- ادمی را به خاطر فضایلش از همه بیش کیفر می دهند 21- کسی که راه رسیدن به ارمان خویش را نمی داند سبکسرانه تر و لا ابالی تر از کسی زندگی می کند که ارمانی ندارد22- زن در کینه و در عشق از مرد وحشی تر است. 23- پایین تنه دلیلی است برای ان که چرا انسان خود را به اسانی خدا نمی انگارد 23- زاهدانه ترین حرفی که شنیدم . در عشق حقیقی روح است که تن را در اغوش می گیرد. 24- همیشه بهشت ان جاست که درخت دانش سر افراخته باشد . پیر ترین و جوان ترین مارها چنین می گویند25- ان چه یک زمانه شر می شمارد بسا پزواکی است بیگاه از ان چه روزگاری خیر شمرده می شد - بازگشت بیمارگونه ارمانی کهن26- حس ترازیک با میل جنسی بالا و پایین می رود 27- جنون در افراد استثناست اما در گروه ها و حزب ها و ملت ها و دوره ها اصل است.28- عشق صفات والا و نهفته عاشق را یعنی ان چه که در وجودش کمیاب است اشکار می کند. تا بدانجا که چه بسا ان چه را که در او اصل است نهفته می دارد29- نزد مردمان سخت گیر یکدل و یک جان بودن مایه شرم است و چیری گرا بها 30- بسیار دم زدن از خویش راهی است برای نهفتن خویش31- ستایش گستاخانه تر از نکوهش است. 32- ادمی هرگز از کسی که از از خود ناتوان تر است نفرت ندارد بلکه هنگامی با کسی نفرت می ورزد که او را با خود برابر یا از خود برتر شمارد33- ادمی سرانجام عاشق هوس خویش است نه ان چه هوس کرده است. 34- خود پسندی دیگران تنها هنگامی برای ما نا پسند است که خلاف خود پسندی ما باشد. 35- در باب این که راست گویی چیست شاید تا کنون هیچ کس چندان راست نگفته باشد 36- دروغ گفتنت نبود که تکانم داد بل این است که دیگر تو را باور ندارم 37- از او خوشم نمی اید -چرا زیرا همترازش نیستم- ایا هرگز بشری چنین پاسخی داده است. نیچه در این کتاب می گوید شگفتا که در تمامی علم اخلاق تا کنون ان چه در کار نبوده است مساله خود اخلاق است. هیچ کس را نیازار. بلکه تا انجا که می توانی همه را یاری کن. براستی این است ان پیش گذاره ای که همه اموزگاران اخلاق در پی یافتن حجت برای ان می کوشند. هر کار بد ناخواسته روی می دهد زیرا بدان به خود زیان می رسانند. بدکاران اگر می دانستند که بدی بد است هرگز بدی نمی کردند. اخلاق در اروپای امروز اخلاق حیوان گله ای است و ان چه محترم شمرده می شود بره است و بالاتر از ان گوسفند. فیلسوف امروزه با یک نگاه در می یابد که با گرداوری درست نیروها و وظایف و بر هم افزودنشان هنوز چه ها که از انسان می توان ساخت. او با تمام اگاهی وجدان خویش می داند که چگونه هنوز بزرگ ترین امکانات بشر به کار گرفته نشده است و چگونه نوع انسان رویا روی تصمیم های شگفت و راه های تازه ایستاده است. بزرگ ترین کس ان کس است که تنها ترین کس تواند بود و در پرده ترین و کز رو ترین مردی فراسوی نیک و بد. سالار فضایل خویش. سرشار از اراده. معنای عظمت جز این نمی باید بود. نگریستن از فراسوی نیک و بد یعنی از ورای ارزش ها بوجود و اری گفتن به ان. این بینش رندانه همان چیزی است که نیچه می خواهد و همه عارفان بزرگ تا کنون خواسته اند. یعنی رستن از تنگنای بشریت بشر و از وضع اجتماعی و گله ای و به اعتباری رسیدن به مقام ابر انسان یا انسان کامل که به خدا نزدیک تر است تا بشر. تنها اندیشه بزرگ مایه بزرگی یک کار یا ارمان است. می باید تنی باشد مظهر خواست قدرت. می باید ببالد و بگسترد و در خود گیرد و چیره شود. ان هم نه از سر هیچ اخلاق یا بد اخلاقی . بل تنها از ان رو که زنده است و زندگی نیز خواست قدرت است. انسان والا وجود قدرت مند درونی خویش را ارج می نهد و متنفر است از ادمیان سگسانی که را که می گذارند با ایشان بد رفتاری شود و نیزمتنفر است از چاپلوسان گدا صفت و بالاتر از همه دروغ گویان را . بزرگ ترین رویدادها و اندیشه ها که بزرگ ترین اندیشه ها بی گمان همانا بزرگ ترین رویداد هایند دیر تر از همه دریافت می شوند.

منبع. فراسوی نیک و بد نوشته فریدریش نیچه. مترجم داریوش اشوری. انتشارات خوارزمی

 

نکته های پزشکی در مورد خواب و رویا....

اگر انسان از خواب محروم شود ممکن است به اختلالات روانی دچار گردد. خواب تکرار یک حالت سلامت است.چیزها یی مانند ظرفیت مثانه متناسب با یک چرخه 24 ساعته تکامل یافته اند. خواب الودگی و مسمومیت الکلی وجوه اشتراک زیادی دارند و اگر هر دو حضور داشته باشند یکدیگر را تقویت خواهند کرد. ایا کسانی که می گویند هرگز خواب نمی بینند کسانی نیستند که به اسانی رویاهای خود را فراموش می کنند. در 80 درصد مواردی که داو طلب را در دوره حرکات سریع چشم بیدار کرده اند او خواب می دیده و خواب خود را تعریف کرده است. خواب دیدن در یک لحظه کوتاه اتفاق نمی افتد بلکه رویدادی است که در زمان تداوم می یابد. خواب دیدن به هیچ وجه منحصر به دوره های حرکات سریع چشم نیست بلکه می تواند هر وقت در طول شب اتفاق بیافتد اما ما هنگامی خواب خود را به خاطر می اوریم که در دوره حرکات سریع چشم از خواب بیدار شویم. در دوره حرکات سریع چشم نوعی فعالیت ذهنی یا خواب دیدن وجود دارد که نمی توان به این سادگی ان را توجیه کرد . فروید رویاها را پاسداران خواب می دانست . وسیله ای که امیال نفسانی ما به کمک ان اجازه می یابند در لباس مبدل خود را اشکار کنند. که اگر ان لباس مبدل را به تن نداشته باشند ممکن است وجدان های حساس ما را چنان به تکان اورند که ما وحشت زده از خواب بیدار شویم. روان کاوان معتقدند ما رویاهای خود را به این دلیل فراموش می کنیم که در ساعات بیداری این سانسور از به یاد امدن ان ها جلوگیری می کند. به یاد امدن یا نیامدن رویا به چند عامل بستگی دارد. یکی فراوانی حرکات سریع چشم. دیگر سرعتی که باان داوطلب در شب بیدار می شود و درباره رویای خود گزارش می دهد و دیگر مدت زمانی که او پس از بیدار شدن بیدار می ماند . هر چه داوطلب زودتر به خواب می رفت صبح کمتر به یاد می اورد. دکتر کالوین هال که درباره موضوع های جنسی در خواب مطالعه می کرد به این نتیجه رسید که 102 نماد رویایی برای

ا لت تناسلی مرد است. مانند عصا- تفنگ . قلم و ....55 رویایی برای عمل جماع مانند سوار شدن - تیر اندازی کردن - شخم زدن و کتک زدن. . در زنان در اواخر دوره ماهانه مقدار خوابی که در ان حرکات سریع چشم دیده می شود افزایش می یابد و در جریان خون قاعدگی رویاهای زنان بیشتر صورت جنسی پیدا می کند. سگ های نر نیز مانند انسان ها گاهی در حالت خواب حالت نعوظ پیدا می کنند. خواب گردی یا راه رفتن در هنگام خواب اگر مکرر نباشد در مورد بسیاری از بچه ها امری عادی است و معمولا پدیده ای است که در میان اعضا بعضی از خانواده ها دیده می شود . خواب گردی در بعضی از کودکان نشانه اشفتگی عاطفی است. خواب گردی هیچ وقت در دوره ها ی حرکات سریع چشم رخ نمی دهد . خواب گردها بیشتر در ساعت های نخستین خواب و در مرحله ای از خواب که ای ای جی امواج بزرگ و کند را نشان می دهد از خواب بر می خیزند. تا انجا که خواب گردی به یک ذهن مشوش دلالت می کند می تواند موید وجود فعالیت ذهنی در خواب به روال نیز باشد. به طور کلی دو نوع خواب وجود دارد 1- دوره ای حرکات سریع چشم که دوره ای خواب سبک هستند و نیز این که خواب انسان هر یک ساعت و نیم یک بار سبک می شود. در این مرحله حالت نعوظ به انسان دست می دهد و اگر انسان در این مرحله از خواب بیدار شود خواب خود را به خاطر می اورد. که به ان خواب نا به روال یا ان رم NREMمی گویندو دیگری خواب به روال یا خواب رم....rem که اگر انسان در این مرحله از خواب بیدار شود خواب خود را به خاطر نمی اورد . به طور کلی خواب در دوره ای حرکات سریع چشم از لحاظ فیزیولوزی یک نوع خواب متمایز به شمار می رود. محروم کردن شخص فقط از خواب نا به روال باعث می شود که این نوع خواب در طول شب شدت بیشتری پیدا کند و ضمن ان حرکات سریع چشم فراوان تر و رویاها واضح تر گردند. .خواب نا به روال بزرگسالان نیز در شب با چرخه های یک ساعت و نیمی تکرار می شود. برای این که بتوانند شخص را از خواب نا به روال محروم کنند از بعضی داروها استفاده می کنند. بار بیتورات ها و انواع قرص های خواب نه تنها زمانی را که شخص در این خواب به سر می برد را کاهش می دهند بلکه از فراوانی حرکات سریع چشم که با ان همراه است و و ضوح رویاهایی که ضمن ان رخ می دهند نیز می کاهند. وقتی این داروها/ قرص های خواب/ را چند شب به شخص می دهند سپس ان را قطع می کنند به دنبال ان افزایش قابل ملاحظه ای در خواب نا به روال مشاهده می شود که حتی زیادتر است از موقعی که محرومیت از این نوع خواب در اثر بیدار کردن های مکرر حاصل شده باشد. داروها در تغییر دادن وضع خواب بسیار موثرند و نیز این عقیده وجود دارد که از راه مطالعات شیمیایی بهتر می توان ماهیت خواب را شناخت. حالت خواب مصنوعی یا هیپنوتیسم جانوری را می توان در میمون ها نیز ایجاد کرد. وضع خواب با زیاد شدن سن تغییر می کند . هر قدر شخص مسن تر باشد احتمال بیشتری وجود دارد که او از بد خوابی شکایت کند. زن ها بیشتر از مردها از خواب خود شکایت دارند. برون گرا بهتر از درون گراها به خواب می روند. افراد بد خواب بسیار بیشتر از خوش خواب ها برای نگرانی و مشکلات شخصیت امادگی دارند. بیماران افسرده بسیار زودتر از افراد سالم بیدار می شوند. قرص های خواب وسیله سریعی برای فرار از واقعیت تلخ خستند که فرد مصرف می کند. مصرف تریپتوفان سگ های نر و مردها را هرزه تر از معمول می کند. خواب به قول توماس دکر زنجیری است طلایی که سلامت را به تن ما پیوند می زند.

منبع. خواب. مولف یان اوزوالد. مترجم. محمد رضا باطنی. انتشارات هاشمی

 

 

...

کتاب جمهور افلاتون..../ ادامه مطالب وبلاگ را در ارشیو یا نوشته های پیشین سیو و مطالعه کنید/

افلاتون در کتاب جمهور خود اظهار می دارد نوع بشر هرگز از رنج و محنت اسودگی نخواهد یافت مگر ان که فلاسفه حقیقی زمامدار امور سیاسی  گردند و یا مردان سیاسی فیلسوف و روشنفکر شوند. افلاتون درسی بزرگ به بشریت می دهد که در چند کلمه خلاصه شده است. توجه به کمال مطلوب در کلیه امور- جستجوی حقیقت و ترک تعصبات و خرافات. تحصیلات اکادمی افلاتون که اولین دانشگاه اروپا بود ریاضیات و هندسه- ادبیات- موسیقی- نجوم و کشتی را اموزش می دادند. عقیده سقراط استاد افلاتون این بود که بدی و تباه کاری نوع بشر ناشی از نادانی اوست اما کسانی که پیشرفت افکار عمومی و  روشنگری مردم را به زیان خود می دانستند او را ملحد و کافر خواندند و سقراط را به مرگ محکوم کردند. عدالت از نظر افلاتون راست گویی- درست کاری- انجام وظیفه- رعایت حقوق دیگران- حق شناسی- انصاف و حسن اخلاق بود. سقراط هم عدالت را شرط هر نوع امیزش و شرکت و همکاری در جامعه می دانست. سوفوکل بزرگ ترین سعادت بشر را رهایی از هوای نفس و رستگاری می دانست و شهوات را مثل این می دانست که انسان در دست ظالم دیوانه ای اسیر باشد. از نظر افلاتون مرد بی خرد هرگز نمی تواند در درون خود به ارامش دست یابد/ به قول فردوسی خرد برتر از هر چه ایزد بداد/ عدالت عبارت از این است که شخص دینی را که به دیگران دارد ادا کند.. عدالت به دوستان سود و به دشمنان ضرر می رساند. منظور ما پی بردن به عدالت یعنی چیزی است که از طلا هم با ارزش تر است.  دوستان موظفند به این که در حق یکدیگر خوبی کنند و از بدی اجتناب کنند. عدالت عبارت است از نیکی کردن با دوستان اگر خوب باشند و بدی کردن به دشمنان اگر بد باشند.دوست کسی است که نه تنها به نظر دیگران قابل اعتماد بوده بلکه در حقیقت چنین نیز باشد.   افلاتون بر ان شد که هرگز از تعقیب فلسفه به معنی واقعی ان یعنی پی بردن به حقیقت دست بر ندارد. سقراط عقیده دارد مضمون داستان ها بایستی مروج راستی و خویشتن داری و نیکو کاری باشد. اگر همه این اصول در تربیت معنوی جوانان رعایت شود و پرورش بدنی انها نیز بر پایه تندرستی و میانه روی در باب خواهشهای نفسانی استوار شود ان گاه جوانان شهر دارای روحی لطیف و زیبا پرست و بدنی سالم و نیرومند خواهند شد. در نظر سقراط پایه تربیت همانا تربیت روحی است که به کمک حکمت و فلسفه و هنرهای زیبا و ورزش های رزمی نفس انسانی را به مقامی که شایسته ان است می رساند. عدالت مانع می شود از این که کارمندی امور عمومی را وسیله استفاده اختصاصی خود قرار دهد. بزرگ ترین کیفر برای شخصی که راضی به قبول شغل حکومت نباشد این خواهد بود که محکوم شخصی فرو مایه تر از خود گردد. به عقیده سقراط کشور باید دارای یک ارتش قوی باشد تا مانع هجوم بیگانگان گردد. برای ارتشیان باید ورزش های رزمی و فلسفه  و حکمت را اموزش نمود و کاری کرد که انها ورزشکار و قوی و فیلسوف و صاحب حکمت باشند. اعتدال عبارت است از فرمان برداری از قانون کشور و خود داری در نوشیدن شراب و تسلط بر هوای نفس. افراط در لذت ها همان اثر سو را که از درد و رنج ناشی می شود در روان انسان ایجاد می کند. عشق حقیقی عشقی است متین و حکیمانه که موضوع ان نظم و زیبایی است. هدف تربیت روان این است که انسان بر زیبایی عاشق شود. انسان پس از ان که از لحاظ مالی ثروت مند شد باید نیکو کاری را پیشه خود سازد. قاضی خوب کسی است که به اخلاق همه نوع مردم اشنا باشد و در جوانی پاک و منزه مانده باشد تا در نتیجه صفای درونی خویش بتواند حق را از نا حق تشخیص دهد.  باز ماندن از حقیقت از جمله بدی هاست و پی بردن به حقیقت از جمله خوبیها. در مسایل شهر مهم تر از هر چیز وحدت و یکپارچگی شهر است. سقراط عقیده دارد صفات خوب انسان و جامعه چهار نوع است. حکمت و فلسفه- شجاعت- خویشتن داری و پاکی- عدالت. معنای حقیقی شجاعت این است که شخص از هیچ چیز جز رزایل اخلاقی ترس نداشته باشد. ارتش باید پشتیبان مردم کشور باشد. هیچ چیز شرم اورتر از این نیست که چوپان برای حفظ گوسفندان سگهای هرزه ای را نگاه دارد که به جای صفت سگ صفت گرگ از خود نشان دهند و گرگ شهر وندان باشند. از دیدگاه سقراط چون تنها فلاسفه علم به عدالت را دارند و چون عاشق حقیقت هستند و سرعت فهم  و همت و شهامت و اعتدال را دارا هستند تنها انان را می توان شایسته حکومت دانست. اما زمانی که کار حکومت بدست مردمان جاه طلب و بی مایه می افتد دیگر مجالی برای فیلسوف واقعی باقی نمی ماند. اگر تدریس فلسفه به طرزی اصلاح شود که فلاسفه مورد اطمینان و احترام جامعه قرار گیرند ان روز است که جامعه به صلاح کار خود واقف می شود و شهر مطلوب تحت حکومت فلاسفه به وجود می اید. بهترین صفت انسان راست گویی است چون اراده انسان واقعی هرگز دروغ را نمی پذیرد و از ان بیزار است. فیلسوف از هر گونه پستی طبع مبراست. زیرا چگونه ممکن است که پستی طبع با روح انسانی ساز گار باشد. نفسی که تهذیب یافته باشد از صفت اعتدال هم سرشار است. سقراط می گوید بیا به جای ستیزه نرمی کن و بوسیله رفع تعصبات جاهلانه توده مردم را با فلسفه اشتی بده. سقراط معتقد است بیشتر مردم گویی همه زندگی خود را پای در زنجیر در غاری زیر زمین به سر می برند محکوم به جهل صرف هستند و جز سایه خود چیزی نمی توانند دید. تنها فلاسفه هستند که خود را از این تاریکی رهانیده و به روشنایی خورشید رسانیده اند و به حقیقت پی برده اند. اما اگر کسی بخواهد زنجیر از انان بر گرفته و انها را به سوی حقیقت راهنمایی کند او را به عنوان اغتشاش گر دستگیر و خواهند کشت. منظور قانون گذار از تربیت افراد ان است که همه جامعه برای حصول سعادت شهر بکوشند. افلاتون دمکراسی را رد می کند و می گوید کسب اخلاق خوب مستلزم ان است که شخص از کودکی در میان اثار زیبا پرورش یافته و علومی شریف را فرا گرفته باشد اما شهر دمکراسی این اصول را زیر پا می گذارد و متوجه نیست حاکم شهر بوسیله چه تحصیلاتی باید خود را اماده اداره امور کند. همین قدر کافی است شخص متملق مردم باشد تا حاکم شهر شود. پس دمکراسی حکومتی است هرج و مرج و بی قانون.

منبع. کتاب جمهور اثر افلاتون. مترجم فواد روحانی  

پسیکولوزی یا روان شناسی غیر طبیعی/ جن و روح از دیدگاه علمی/

بسیاری از پدیده های ذهن برای ما ناشناخته است بنابراین نمی توانیم وجود انها را منکر شویم اما علوم جدید و فرا روان شناسی بعضی از این نیروها را که جز خرافات و توهم می دانستند به طریق علمی بررسی می کند.

ارواح نا ارام یا اجنه......

دانش فرا روان شناسی اثبات کرده صورت ذهن اشفته و پریشان بعضی از نوجوانان در حال بلوغ می تواند منشا وجود پدیده هراس اور و ناشناخته پولترزیست یا ارواح نا ارام باشد. پولترزیست به معنای ارواح نا ارام است. انها در طی قرن ها رفتاری شیطانی از خود نشان داده اند. عمده رفتار ان ها در پرتاب و به حرکت در اوردن  اشیا نمودار می شود . پولترزیست به واسطه ای برای ظهور نیاز دارد . این واسطه بیشتر دختر یا پسری در سنین بلوغ است. شخصی که دچار پولترزیست است / در اصطلاح عوام جن زده/ نیازمند کمک است تا خود را از شر میهمان ناخوانده ای که در وجودش رخنه کرده رها کند پولترزیست نمایانگر بخش تاریک روان انسان است. قدرت های روان همان گونه که می تواند به بشر کمک کند می تواند مخرب و شیطانی باشد که به ان پسیکوک نیس می گویند یعنی جنی در کار نیست و این اعمال تحت تاثیر نیروهای سرکوفته روان از جسم بروز می کند و به خصوص در دوران بلوغ بروز می کند. در اشخاصی که عوام به انها جن زده می گویند از ساقه مغز انها امواج غیر طبیعی خارج می شود . منشا این گونه اشفتگیها ناهنجاری ساقه مغز است. یعنی جایی که مغز به نخاع متصل می شود . به نظر می رسد دستورات مغز انها به جای بدن به اشیا دور و بر منتقل می شود و این اثبات می کند مغز انسان می تواند به چیزهای دیگری غیر از بدن انسان ارتباط پیدا کند و در واقع ذهن و ماده بر هم تاثیر می گذارند. / مانند بعضی افراد که مردم می گویند چشم انها شور است و باعث حوادث بد می شوند/

اسرار ذهن انسان.....در قرون وسطی منشا وقایع غیر عادی روح- خدایان- شیاطین یا جن ها بودند اما دانش فرا روان شناسی جدید ثابت کرده که قدرت های ذهن می تواند منشا بسیاری پدیده های غیر قابل توضیح باشد . به طور مثال دعا نویسان در کشور خودمان...این دعا نیست که انسانی را فریفته می کند یا زندگی کسی را خراب می کند این امواج مغزی  مخرب شخص دعانویس است که منشا مشکلات می شود نه اعداد و حروف. به گفته گیلبرت ریل استاد فلسفه در این ماشین/ منظور انسان/ روحی وجود ندارد. پیچیدگی مغز انسان قلمرویی جدا از ما بقی جهان بوجود می اورد که قوانین خاص خو د را داراست. ذهن نوعی انرزی از خود ساطع می کند که بر سلول های مغز تاثیر می گذارد. اگر ذهن دارای چنین انرزی باشد بدون وجود جسم نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد و حتی می تواند با سایر اذهان نیز تماس بگیرد.

رویت یوفو یا بشقاب پرنده......علم فرا روان شناسی به این نتیجه رسیده است که تجربه برخورد با یوفو در بسیاری موارد خیال بافی های ناخوداگاه است که به خاطرات هنگام تولد یا قبل از ان باز می گردد. در واقع شباهت های زیادی مابین خاطرات ربوده شد گان و تصاویر درون رحم وجود دارد. لاوسون متوجه شد کسانی که بوسیله سزارین متولد شده اند اصلا از تجربه عبور از تونل چیزی نمی گویند اما کسانی که به وسیله فورسپس به دنیا امده اند در حالت هیپنوتیزم مدعی می شوند که انها را به زور به داخل سفینه فضایی کشیده اند. ادراک فرا حسی وازه ای است که تمام موارد غیر طبیعی را شامل می شود . برای مثال اگر کسی بتواند وقایعی را که 1000 کیلومتر دورتر از او به وقوع پیوسته را شرح دهد دارای این ادراک است. چند نوع ادراک  فرا حسی می تواند در این کار دخیل باشد به شرح زیر....تله پاتی- غیب گویی- دیدن از راه دور- تجربه خروج روح از بدن. بسیاری از کسانی که ناگهانی می میرند در لحظه مرگ یا ساعاتی بعد از ان مقابل چشم اقوام یا نزدیکانی که صدها کیلومتر از انها فاصله دارند ظاهر می شوند. یکی از احتمالات این است که این واقعه در نتیجه ارتباط فکری میان شخص در حال مرگ و کسی که او را می بیند روی می دهد. جی. تایرل که کتابی به نام ظهور نوشته پیشنهاد می کند که تصاویر خیالی مانند تصاویر حسی هستند و ضمیر ناخود اگاه ممکن است از طریق تله پاتی دریابد که کسی در حال مرگ است و این اطلاعات به ضمیر اگاه منتقل می شود و به صورت تصویر شخص پیش روی ما ظاهر می شود. واسیلیف اذعان می کند که دانشمندان روسیه از سال 1930 ازمایشهایی سری در مورد تله پاتی انجام می دهند . واسیلیف عقیده داشت انرزی پنهان در ای اس پی مهم تر از انرزی اتمی است.

غیب گویی....از قدرت های روان می توان در تشخیص مواد معدنی- پیدا کردن اب- یا حتی کشف جنایت استفاده کرد. غیب گوها بسیار مورد توجه کمپانی های نفتی یا اداره پلیس هستند. در پدیده گمانه زنی کشف منابع اب یا نفت که بوسیله یک چوب دو تکه انجام می شود نیرویی از زمین خارج می شود که بر بدن شخص گمانه زن تاثیر می گذارد و باعث می شود میله یا شاخص به حرکت در اید .گمانه زنها نه تنها منابع اب یا نفت- بلکه اشیا پنهان شده در خاک – عتیقه های باستانی اشیا گمشده – جسد  و...را پیدا می کنند. بعضی از انها با دیدن لباس مقتول چهره قاتل در نظر انها مجسم می شود و می گویند هر تکه از لباس مقتول تاثیر فوق حسی را در انها بر می انگیزاند.

اثر ذهن بر ماده.....در سال 1902 تامس هارسون از مکاشفه به عنوان قدرت مغزی که قابلیت تشخیص تاریخچه اشیا را به نهان بین می دهد نام برد. بعضی از کسانی که دارای این قدرت هستند به محض تماس با یک کتاب یا نشستن روی صندلی قدیمی محل ساخت و نام صاحبان ان را مشخص می کنند. توقف ساعت های دیواری و مچی در هنگام مرگ شخص پدیده ایست متداول. بعضی افراد در هنگام مرگشان حیوانی که متعلق به او بوده و با او الفت داشته لحظه مرگ او را از صدها کیلومتر دورتر در همان لحظه متوجه می شوند و حرکات عجیب انجام می دهند. در جلسات احضار ارواح هم که میز به حرکت در می امد مشخص شد هیچ روحی در کار نیست و حرکت میز بر اثر جریان مغزی به وجود می اید و ارواح در این میان نقشی ندارند .نیروی پی کا مانند اشعه از بدن اعضای شرکت کنند گان خارج و در همه جهت اشیا را به حرکت در می اورد.

پولترزیست ارواح نا ارام یا جن زدگان....

منشا پدیده پولترزیست می تواند خانه و کاشانه ای را بر هم بریزد و نابود کند. صداهای مرموز غیر قابل توضیح افراد خانواده را بی خواب و هراسان می کند و گاه خانه مورد سنگ باران قرار می گیرد. علت این وقایع را جنها می دانستند اما در واقع اینها کار جن نیست.  فرا روان شناسان معتقدند خشم یا سرخوردگی ها و عقده های سر کوفته بناگاه و به طریقی غیر قابل توضیح راهی برای تخلیه می یابد. فراروان شناسان از پولترزیست نه به عنوان پدیده ای خارجی بلکه به عنوان جنبش فرا روانی ناگهانی یاد می کنند. رابطه نزدیکی میان پولترزیست و بلوغ جنسی وجود دارد. نوجوانانی که به سن بلوغ می رسند بیشتر منشا این گونه اشفتگیها می شوند. نوجوانان به عللی ناشاد- افسرده و غمگین هستند و این ناخشنودی باعث جنبش فرا روانی غیر قابل کنترل می شود. پولترزیست گاهی به صورت فرو ریختن صخره ها- سنگ باران و فوران اب ایجاد می شود. در بعضی از موارد پولترزیست به صورت ناپدید شدن اشیا و ظهور مجدد انها یا گذشتن انها از دیوار و سقف بروز می کند. گاهی اوقات وقتی میل شدید جنسی در بدن پیدا می شود و انرزی جنسی راه فراری پیدا نمی کند این پدیده ایجاد می شود. پولترزیست ها نوجوانان در سنین بلوغ یا زنان بالغ در سنین یا یسگی یا مردانی هستند که قدرت جنسی خود را از دست داده اند.

منبع. ماورا ذهن بشر- کارل استیونسون- مولف شهین نوروزی باستانی

فلسفه نیچه....فیلسوف ابر مرد  / تنها اصل حرکت افرین انسان رنج است. رنج مقدم بر هر لذت است/ 

 

بر خلاف تصور مردم عادی نیچه به انسان ایده ال جامعه کمونیستی و مارکس ارمان گرا بیشتر نزدیک است تا به هیتلر و موسولینی ادم خوار. او خدایی را محکوم به مرگ می کند که ابزار دست قدرت مندان برای ادامه سلطه بر درماندگان و ناتوانان است. خدایی که الت دست کشیشان ادم سوز قرون وسطی و  نازیسم و داعش تکفیری می باشد. خدایی که فروماندگان به جای ان که خود را قوی و قدرتمند سازند به دامان او می اویزند تا در او توجیهی برای حقارت و سر سپردگی خویش و پناهی و نقطه امید و اتکایی برای جبران ضعفها و حقارت های خود بجویند. اری چنین خدایی را باید محکوم به مرگ کرد. نیچه همچون همگی فیلسوفان و فرزانگان مانند زرتشت و سقراط برای بت شکنی امده است. برای پشت پا زدن به ارزش های رایج و افرینش ارزش های نو. نیچه پتک بر داشت و بر سر ارزش های موجود کوبید اما ارمان و کمال مطلوب خود را در چهره ابر انسان عرضه نمود. نیچه با دروغ و ریا و تزویر زیر هر پوششی که باشد به جدال می پردازد . دین داعش- دمکراسی عوام فریبان و سوسیالیسم استالین برای او  فرقی نمی کند . خصلت بت شکنی در نیچه تا انجا بارز و اشکار است که او با شجاعت و قدرت باورهای کهنه و موهوم  را بی رحمانه طرد می کرد. او به انسان ندا می دهد که باید همه ان چیزهای غیر واقعی را که واقعیت محض می پندارد و از ان بتی برای خود ساخته است پشت سر گذارد و فراتر رود. نیچه به جای دلسوزی برای انسان های ضعیف انان را سرزنش می کند که قوی شوند و طرفدار حق و عدالت باشند/ برو قوی شو گر راحت جهان طلبی    که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است/. از نظر نیچه قوی بودن داشتن اراده نیرومند – جسم نیرومند  و روان نیرومند است و برای به دست اوردن قدرت جسمی و اعتماد به نفس حتی اگر ضروری باشد باید به ریاضت و روزه داری پرداخت. نیچه در برابر خوار شماری تن در مسیحیت تن را احیا می کند . باید نفس را مهار کرد و مغلوب ان نشد اما ان را شیطانی ندانست بلکه به تصعید و پالایش غرایز پرداخت. او فیلسوف اراده و اگاهی است که به ستایش غریزه- خودکاری و خود جوشی می پردازد او بر ان است که انسان تر شود و به ابر انسان نزدیک تر. در کتاب اراده قدرت نیچه اظهار می دارد که ادمی هنوز به امید ان است که بدون زمینه مذهبی با اخلاق گرایی کنار بیاید.دیگر برای مذهب امکان پذیر نیست که هم چنان جزمها و وهمها را در کار اورد. ان چه در جهان فرمان می راند دروغگویی و فرصت طلبی است. در خلقت انسان در جهان  انسان بیانگر هیچ پیشرفتی نسبت به حیوان نیست و تاریخ بشر شرم در شرم است. شاید من تنها کسی باشم که بدانم چرا انسان تنها موجودی است که می خندد. تنها اوست که ان قدر عمیق رنج می برد که ناچار شده است خنده را ابداع کند. در دمکراسی امروز سلطنت اسمانی بی چیزان جان و خرد اشکار گشته است. غرایز انحطاط اور را نباید با انسان گرایی یکی گرفت. بی بند و باری اصل لاقیدی را نباید با اراده قدرت یکی گرفت. انسان باید بخواهد که بیش از ان چه دارد داشته باشد تا بیشتر شود. اخلاق توسعه و تحول. داشتن و خواست بیشتر داشتن- در یک کلام رشد. این نفس زندگی است. باید خود را اماده کنیم که قانون گذاران اینده و سروران زمین باشیم. این که دروغ به عنوان وسیله ای برای هدف های مومنانه مجاز است جزیی از نظریه هر دستگاه کشیشی به شمار می رود. کار کلیسا نوعی اخته سازی روح جستجو گر و بلند پرواز است

نیچه دوستدار مسیح و دشمن مسیحیت

....مسیح چه چیز را انکار کرد. هر ان چه امروز مسیحی نام دارد. کل اموزش مسیحی تعبدی جعل و فریب بیکاران و بیعاران است. عیسی اذعان می کند که جای سلطنت

 اسمانها در قلب است و وسیله رستگاری را در کنیسه و کلیسا نمی یابد. عیسی واقعی کل دستگاه تشریفات زمخت و خشنی را که بر معامله با خداوند فرمان می راند نادیده می گیرد. او با کل اموزش مربوط به توبه و کفاره در می افتد و نشان می دهد فرد چگونه باید زندگی کند تا خود را خدا گونه احساس نماید. ساطنت اسمانها از دید مسیح یک حالت قلبی است نه چیزی بر فراز زمین . یک دگرگونی درونی در فرد است. چیزی که در هر لحظه فرا می رسد . مسیحیت راستین یک اغاز ساده دلانه جنبش صلح بودایی بود اما توسط پولس رسول وارونه شد و به صورت یک مکتب رمز الود و معمایی مشرکانه در امد که سر انجام یاد می گیرد که با کل سازمان دولتی امپراتوری رم وارد معامله شود و جنگ بر پا می کند . دانشمندان را محکوم می کند. یهودیان را شکنجه می کند . دشنام می دهد و کینه می ورزد. در واقع نیچه دوستدار مسیح است و دشمنی با  دستگاه فاسد کلیسا هست.روان از دیدگاه نیچه تنها وسیله و ابزاری در خدمت زندگی برتر - رشد و نمو زندگی است. اگر لذت قرار است بسیار بزرگ باشد درد و رنج ها هم باید بسیار پایدار و طولانی باشند. کمال یابی عبارت است از تولید قدرت مند ترین افراد که توده بزرگی از مردم را به عنوان ابزارهای خود به کار خواهند گرفت. انسان در کامل شدن یک رشد مستمر می جوید. خوشی عبارت از هر گونه افزایش قدرت است و ناخوشی هر احساس ناتوانی از برای پایداری یا سلطه. تنها اصل حرکت افرین انسان رنج است. رنج مقدم بر هر لذت است. لذت یک حالت مثبت نیست. زندگی بیان اشکال رشد قدرت است. انسان بلند پرواز مانند اویاما بنیان گذار کیوکوشین کاراته تشنه بزرگی و افتخار است. انسان ها به خاطر قدرت تلاش می کنند تا این لذت هایی را که در دسترس قدرت مندان است در اختیار گیرند. فرد گرایی پیش پا افتاده ترین مرحله اراده قدرت است. درجه عشق و خود - از دست دادگی ادمی درجه قدرت و شخصیت فردی را نشان می دهد. تنها بی گناهی و پاک شدن بیشترین دلاوری و بزرگ ترین ازادی را به ما می بخشد/ به قول کنفسیوس روح خالص سر شار از انرزی است/ . 

دیدگاه نیچه درمورد هنر...

زشتی به معنای یک نوع انحطاط است. هنرمندان اگر خوب باشند از جنبه جسمانی نیز نیرومند و سر شار از انرزی هستند. اهنگ سازی شیوه دیگری از بار اوری و فرزند اوری است. طلب هنر و زیبایی- طرد غیر مستقیم خلسه کشش جنسی است که به مغز منتقل می شود . جهان از طریق عشق کامل می شود. فرشته خو ترین غریزه عشق است. برای عاشق دروازه هنر بر روی او باز می شود. زشت یعنی ناسازگاری با هنر . ان چه هنر طرد می کند . نفی هر افت و تنزل- فقیر شدگی زندگی- ناتوانی- تجزیه- تباهی- انسان زیبا شناس با نه خود واکنش نشان می دهد. زشت چیزهای زشت پیشنهاد می کند. به زبان مکانیک در چیز زشت تعادل به هم می خورد . زشت سکندری می خورد. نیرویی که ادمی در باروری هنری مصرف می کند همان است که در عمل جنسی مصرف می شود. او یک کمبود غریزه به شکل هنر ناب در می اورد در شعر و موسیقی. انسان به صورت دگرگون کننده وجود در می اید زمانی که می اموزد خودش را دگرگون کند.  اثر این اثار هنری است  ان است که حالتی را که در هنر ایجاد می کند بر انگیزد- سر مستی. هنر تایید - تبرک و به خدایی رساندن وجود است. از دیدگاه نیچه لذت جایی پدیدار می شود که احساس قدرت در کار است. خوشبختی در اگاهی ظفر نمودن از قدرت و پیروزی نهفته است. پیشرفت همانا نیرومند سازی نوع برای خواست بزرگ است. 

منبع. اراده قدرت- فریدریش نیچه- ترجمه دکتر مجید شریف

 

فلسفه سقراط..../ در روزگار جهل شعور خود جرم است/  سقراط فراتر از عصر خویش بود و جامعه اتن پذیرش ظرفیت او را نداشت

سقراط پدر فلسفه جدید است. تعریف سقراط رسیدن به حقیقت چیزی است که رسیدن ان از طریق و علم تحققی است واقعی. سقراط در وصف خود تشبیهاتی به کار می برد. او خود را خر مگسی می داند که خداوند به جان اتنیان انداخته تا انان را به تکاپو وادارد. روش سقراط انسان را از منطق درونی اگاه می سازد. حوزه های مختلف فلسفی خود را به سقراط منسوب می سازند. چه ان که هر مکتب فلسفی در حلقه او نماینده داشت.  او می کوشید ان چه در اندرون مردم نهفته است بیرون اورد بی ان که مدعی اموختن چیزی به انان باشد. سقراط گفت و گو را حق طبیعی و مدنی انسان  می شمرد. گفت و گوی سقراط مناسب با نظریه یاد اوری و مفاهیم و خودشناسی اوست. او تفکر در هر موضوعی را در پیش داوری های ما درباره موضوع و در واقع نگریستن در نفس را در وجود ما می دانست. هر نوع تفکری زمینه ساز نوعی نگریستن در نفس است و هر شناختی محتاج خودشناسی است. سقراط همه دانش ادمی را مبتنی بر کلیات می شمارد. از دیدگاه او فضیلت همان عدالت است. عدالت رمز موفقیت گفت و گوی صلح امیزی است که بشر از دیر باز در صدد تحقق ان به عنوان ارمان تاریخی خویش است. نیک بختی انسان در توجه به نیک و کردار نیک است. هیچ کس دانسته به عمل بد دست نمی زند. او با نگریستن در خویش در پرتو لزوم مطابقت رفتار انسان با نظام عقلانی جهان به صورت الگوی راستین یگانگی علم و عمل در امد. حقیقت گویی او بر حقیقت بینی عقلانی او استوار و با ان همساز بود. حقیقت گویی او که از عقل عظیم سنجش گر مایه می گرفت در هر شرایط و تا پای جان و به طبیعی ترین شکل ممکن خود را نشان داد. او حقیقت و فضیلت را اموختنی و کشف کردنی می دانست. ازادی برای او گزینش نیک و عمل کردن بر طبق ان بود. او بشارت دهنده ادمیان به همزیستی مسالمت امیز و کشف حقیقت و مجاز از طریق گفت و گو بود. او مخالف دمکراسی یا عوام فریبی بود و بر دانش و تخصص در امر حکومت و قانون گذاری تاکید داشت. جرم سقراط روشنگر کفر ورزیدن به خدایان عوام الناس خو گرفته با توهمات خویش بود. دفاع سقراط در واقع دفاع از حق و دفاع از  همه انسان ها بود که او خود حق بود. او در سراسر عمر بر قانون گرایی و اصول قانونی پای فشرده بود. همواره در حفظ شان اجرای قانون می کوشید. سقراط بقای جهان را به قانون وضع شده عقل کل و بقای جامعه را به قانون بر گرفته از همنوایی با جهان می دانست. او با مرگ خود تاریخ را فتح کرد. هزار چشمه خورشید از او جوشیدن گرفت و در دشت پهناور اگاهی و فرهنگ ادمی سرازیر شد. او خود پیش بینی کرده بود که اینده متعلق به اوست. مرگش چشمه زایای هزاران زندگی فکری شد که در بر خورد به یکدیگر تنوع عظیم تری را پدید می اورند. سقراط سوفیستی روشنگر و خطرناک برای جوانان و اندیشمندی ضد باورهای اسطوره ها ی دینی بود. او کار خود را دعوت به خودشناسی و دریافتن نادانی خویش می دانست و حکمت راستین بشری را در این کار می دید.  از دیدگاه اریستوفانس سقراط کسی است که همانند سوفیستها مفاهیم ارزشی جامعه را مخدوش و باور نسبت به انها را سست می کند. کار سقراط رایزنی با جوانان و راهنمایی انان به جانب فضیلت ها و مراعات قوانین دولت شهربود. از دیدگاه سقراط نفس ادمی خود حامل حقیقت است. یاد اوری یعنی غبار فراموشی از روی نفس زدودن. پس به یاد اوردن و تذکر تنها وسیله باز یافتن حقیقت است. خودت را بشناس به تفسیر سقراط همان به یاد اور می باشد. شرایط اساسی گفت و گو به شیوه سقراطی ازادی در گفتار و هدف ان رسیدن به حقیقت است. اموزش ها و عقاید سقراط بر ضد اصول دمکراسی و حکومت فاسد و  خلق کوچه و بازار بود. کسانی که به تیمار نفس خود می پردازند فلسفه عهده دار تربیت نفس ایشان می شود و با مهربانی با انها سخن می گوید. چرا دمکراسی اتن سقراط را اعدام می کند چون سقراط طرحی داشته – فکر نو داشته . ان فکری که به اینده تعلق گرفته و تاریخ یونان با ان فکر خاتمه داده شده است. سقراط بنیان گذار اخلاق است. و این خود جرم است. / در روزگار جهل شعور خود جرم است/ . خود این که بنیان اخلاق را در یونان گذاشته جرم است. می دانید اخلاق یعنی چه یعنی من اصولی را وضع می کنم و وجدان شما در برابر این اصول قرار می گیرد. سقراط اغاز یک تاریخ است. اغاز یک تحول. زندگی سقراط و درس سقراط همین بود که من کیستم. باید اندیشه انسان ها را روشن کرد. کوشش ما باید صرف بیدار کردن اندیشه مردم باشد. سقراط بنیان گذار دانش اخلاق در فلسفه است. اخلاق بنیاد زندگی حقیقی انسانی است. هیچ چیز نباید مانع دادگری و نیکو کاری باشد. خود شناسی نزد او همان خویشتن داری است. پس ما اگر خود شناسی داشته باشیم خویشتن داری می کنیم. هیچ چیز نمی تواند کوشش او را به سوی حقیقت متوقف کند. او نمی توانست تحمل کند انسان ها نادان بمانند و به یکدیگر دروغ بگویند و بد کار باشند. سقراط مخالف عوام گرایی دمکراسی  و تسلط عوام نادان و عوام فریبی و دروغ در انتخابات شهر بود . سقراط از ناراستی ها انتقاد می کرد و جوانان را به دانش اموختن دعوت می کرد و این خطری برای حاکمان ضحاک افعی به دوش بود. خر مگس معرکه با طنز شگرف خود همه را نیش می زد و نمی گذاشت جباران اسوده بخوابند. او با تصورات عوام درباره دین داری به مخالفت بر می خواست. دیالکتیک نزد سقراط عبارت بود از گفت و گوی خرد مندانه. او دارای این استعداد بود که حرکت اندیشه را در دیگران بر انگیزد و به زایش فکر در جوانان می پرداخت. سقراط را می توان از پیشگامان فلسفه اگزیستانس دانست او متوجه زرفای هستی انسان شده بود. خود شناسی تنها  با رهایی از خود مفهوم واقعی و فلسفی می یابد.

اندیشه ایران در افکار سقراط.....

گزنفون مورخ یونانی نسبت به اوضاع جامعه ایران عصر هخامنشیان به خوبی اگاه بود و در مقاله خود عصر شاهنشاهی  هخامنشی را را با جامعه دمکراسی  یونانی  مقایسه می کند و نتیجه می گیرد جامعه شاهنشاهی ایران بسیار بهتر از دمکراسی اتن است. گزنفون می نویسد ایرانیان از پیر و کودک و جوان دارای اعتبار اجتماعی و قدر و منزلت بودند در حالی که در یونان ان روز برده داری رایج بود. در ایران حتی نوجوانان می توانستند به دادگاه روند و بر خلاف جامعه دمکراسی یونان از نیشخند و تمسخر بزرگان در امان باشند و می توانستند شکایت کنند که احترام انان به جا نیامده است. ایرانیان در دادگاه های خود جدی تر و سخت تر از دیگران بودند و بر حق و عدالت تاکید داشتند. از خصوصیات ایرانیان این است که حق ناشناسان را به سختی مجازات می کنند زیرا حق ناشناسی بنیاد بی شرمی و جنایت است. ایرانیان تربیت فرزندان خود را از کودکی با اموزش عدالت به انها اغاز می کنند. سالها قبل از ان که افلاتون و ارسطو حکومت دمکراسی یا مردم سالاری را انتقاد کنند ایرانیان عصر هخامنشی حکومت دمکراسی مردم بر مردم یا مردم سالاری را بسیار احمقانه تلقی می کردند. داریوش کبیر در مورد دمکراسی می گفت هیچ چیز نابخردانه تر و مغرور تر از توده مردم نیست. برتری جویی خودکامه ای را با بر تری جویی ملت زمام گسسته جانشین کردن غیر قابل تحمل است . ملتی که بی خرد است و مانند توفان بهاری درنده خود را به روی حکومت می افکند. / در قرن بیستم ویل دورانت مورخ بزرگ به همین نتیجه رسید . به کتاب لذات فلسفه مراجعه کنید. /. سقراط اذعان می کند که هنر رهبری جامعه بزرگ ترین هنرهاست و نیکو ترین و والاترین هنرها دانشی است که در پرتو ان ادمیان می توانند در سیاست توانا شوند و بر کشور فرمان برانند. چنان چه پادشاه خوب باشد و مطابق قانون رفتار کند باید از دمکراسی و هرج و مرج پرهیز کرد و در این صورت حکومت پادشاهی بهترین همه انواع حکومت هاست. از دیدگاه سقراط داریوش کبیر شاه هخامنشی با ان که در مقام خداوند نیستند در عمل دوستدار دانایی و عدالت هستند. 

دیدگاه سقراط....

از نظر ارسطو  سقراط را که علیه حیله گری سوفیست های بی اعتنا به واقعیت واکنش نشان می داد. خود داری سقراط از پذیرش خرافات و مذهب عوام و انتقاد او از دمکراسی اتن زمینه اعدام او را مهیا کرد. سقراط خدایان مورد پذیرش حکومت را قبول نداشت . او معیار درست کاری و عدالت  را یک معیار اخلاقی می دانست که به خدایان و انجام اعمال دلخواه انان بستگی ندارد  یعنی به دین داری بستگی ندارد. زیرا عدالت و درست کاری از دین داری کلی ترند. اتهام او این بود که ذهن جوانان را فاسد کرده و به جرم روشنفکر نمودن جوانان محکوم گردید. رایج ترین تصویر از سقراط الگوی نخستین خردمند یا حکیم در جهان غرب بود. او به دنبال جامعه ای بود که حقیقت چراغ هدایت ان باشد. سقراط تصمیم گرفت دنبال یک زندگی فضیلت مندانه بگردد و معرفت را درون خود جست و جو نماید. سقراط می خواست از سفسطه گری و عقاید رایج فراتر رود . به همان جایی که عقل معیار باشد و به سرچشمه خرد جاودان دست یابد. گفت و گو اصلی ترین و بارز ترین وجه مشخصه فلسفه سقراط است. شعار معروف او هیچ نمی دانم بود. گفت و گو دانش است و البته والا ترین دانش ها و سقراط با چنین اعتقادی که مبتنی بر استدلال های عقلی بود به جنگ سوفی های عالم هپروت رفت. سقراط تمام تلاش خود را جهت تصحیح طرز فکر جامعه اتن به کار گرفت. او فراتر از عصر خویش بود و از همین روی جامعه ان روز اتن تحمل و ظرفیت پذیرش او را نداشت. درک اهمیت گفت و گو و جایگاه ان در زندگی بشر امروزی می تواند بسیاری از مشکلات جامعه بشری را حل کند. فلسفه یک شهود است از حقایق. دانش حقیقت بینی است. فلسفه اتشی است  که از جرقه ای پدیدار شود و جهان  تاریکی را روشن گرداند. مساله اصلی سقراط تربیت شهروند خوب یعنی عضو مفید و لایق برای جامعه است. شرط شهروند خوب دخالت فعال و مثبت در امور اجتماعی است نه کناره گیری و انزوا. از نظر سقراط عدالت این است که انسان بداند در قبال مردم چگونه باید عمل کند. شجاعت این است که انسان بداند از کدام عملی باید ترسید و از کدام نباید ترسید. عفت این است که انسان بداند تمایلات خود را چگونه ارضا کند. سقراط فیلسوفی است که تصویر پردازی های اساتیری را رها کرده و تفکر فلسفی را رواج داده است. سقراط همان فیلسوفی است که ما را به اندیشیدن فرا می خواند و از این رو هایدگر به او می اندیشد. هایدگر تاکید می کند در عصر ما  -عصری که ادمی را به اندیشیدن وا می دارد ان چه بیش از همه ما را به فکر می اندازد این است که ما هنوز از اندیشیدن غافلیم. دانش عالی ترین فضیلت است و جهل رذیلت محض است.

حکم محکومیت همیشگی سقراط....اگر سقراط زنده شود دوباره او را اعدام می کنند. زیرا بازرگانان در بازار تجارت جهانی به ثروت می رسند و بدون تشریفات معابد پول های باد اورده به دست کاهنان نمی افتتد. در هر دوره کاهن و روحانی همدست بازرگانی که با هم کیسه باشند یافت می شوند تا ادعانامه ای علیه سقراط تقدیم محاکمه ای نمایند که با مالیات همان بازرگانان و هدایای ان اشراف اداره می شود. همان گونه که در کشور خودمان زمان قاجاریه سر امیر کبیر اوردند. 

منبع. سقراط فیلسوف گفت و گو – سید موسی دیباج 

معرفی کارل گوستاو یونگ روان شناس و افکار او...

 

اینجا/ وبلاگ سینوهه/ سنگی است به ظاهر ساده و هیچ قیمتی ندارد. هر چه نزد ابلهان بی اهمیت تر باشد نزد دانایان قیمت بیشتری دارد/

 

یونگ مجذوب شیوه ای بود که در این مواضع مشترک فرهنگ ها و افسانه های این افراد و ملل گوناگون جاری بود. از نظر او این موارد انعکاسی از معرفت مشترک درونی همه انها بود. چون اقیانوسی وسیع و نامحسوس که تمام انسان ها را به هم پیوند می دهد  و همین معنا او را به اندیشه ناخوداگاه جمعی رسانید . روش درمانی او کوشش در تدارک نقشه ای از روان انسانی برای درک بهتر کار ان است و اکتشاف جنبه های عمیق تر روان شناسی انسانی است. او در روان خویش و بیمارانش اکتشاف می کرد. یونگ باور داشت که درک فرد از روان خودش بسیار ضرورت دارد. از دید یونگ ضمیر ناخوداگاه که فروید ان را زباله دان امیال جنسی می دانست ان را مثبت و سرشار از خلاقیت می دانست. یونگ به خصوص علاقمند به اختلالی به نام گسیختگی روانی بود که بعد ها اسکیزو فرنی نام گرفت. او شوق دریافت این مساله را داشت که واقعا در ذهن یک بیمار روانی چه می گذرد.  حیات عقلانی یونگ با رویای ناخوداگاه اغاز شده بود. یونگ احساس می کرد ان چه او افسانه شخصی هر فرد می دانست جهان درونی اش را دقیق تر از هر علم دیگر بیان می کند. او روان انسان را موضوع مناسبی برای مطالعه علمی می دانست. از نظر او با مطالعه واسطه های روحی – هیپنوتیزم و پدیده هایی مثل راه رفتن در خواب کشفیات بشری ممکن بود. در درمان بیماران روانی متوجه شد اندیشه های بد بینانه و توهمات در واقع معانی مرکزی خاص خود را داشتند و به سر گذشت بیمار مربوط می شدند. از نظر یونگ هر بیمار داستانی دارد که باید بگوید و این همان جایی است که درمان باید اغاز شود. او بر خلاف فروید عقیده داشت شور جنسی فقط شامل میل جنسی نیست بلکه بیشتر نیروی کلی حیاتی تلقی می شود و ان را نیروی روانی نامید. لذت می تواند از انواع منابع غیر جنسی حاصل شود نه فقط منابع جنسی ان گونه که فروید تاکید می کرد. اما به طور کلی فروید در تکامل اندیشه های یونگ نقش اساسی داشت. یونگ دریافت معنای بعضی رویا ها مربوط به جنبه هایی از ناخوداگاه است که انسان از اجداد چند هزار سال قبل خود به ارث می برد و هنوز می تواند در دوران زندگی ما ادامه یابد. روان انسان جای چیز هایی است که ما به وجود نیاورده ایم بلکه ان ها خودشان را ایجاد می کنند. برای یونگ عجیب بود که او به عنوان یک روان پزشک با همان تصوراتی در ناخوداگاه خود مواجه می شد که در ذهن مردم عادی بود. و فهمید فعالیت روانی و خود انواع باستانی می توانند ورای ذهن افراد گسترش یابند. یونگ با تحقیقات در زمینه رویا ها متوجه شد  تکامل روان در خطی مستقیم نیست بلکه جریان چرخش مداوم خود است. او دریافت بیشتر افراد اکتشاف و درک ناخود اگاه را بسیار مشکل می دانند اما تاکید او این بود که به این طریق شخص می تواند به کمال نسبی دست یابد. اسطوره ها برای یونگ بسیار اهمیت داشت چون که ان ها را تجلی اندیشه های ناخوداگاه جمعی می دانست. هدف اصلی رشد روانی فردیت یافتن است. یونگ مفهوم ناخود اگاه جمعی را وارد حوزه روان شناسی کرد. این قسمت شامل انواع باستانی است نه فردی که در همه افراد مشترک است. یونگ ناخود اگاه جمعی را مبنای حقیقی روان انسان می داند و عقیده دارد روان از تمام عجایب عالم عجیب تر است. از دید گاه یونگ ناخود اگاه زباله دان نیست که اعتقاد فروید بوده است بلکه بسیار اسرار امیز بوده و سرشار از اندیشه ها و رویداد های اینده و گذشته اند. نه تنها در گذشته و اینده سیر می کند بلکه می تواند از حدود فردی بگذرد و به جهان ناخود اگاه جمعی گام بگذارد.

 

الگوهای باستانی....الگوهای باستانی چون ذخایری از تجارب تلقی می شوند که بارها در تاریخ بشریت تکرار شده اند. این الگوها در تمام انسان ها از زمان تولد موجودند و به صورت نیرویی در سطح عمیق ناخوداگاه قرار دارند. این الگوها از لحاظ درونی در رویاها و تخیلات ظاهر می شوند. یونگ علاقمند به این بود که الگوهای باستانی چگونه عمل می کنند و تاثیر ان ها بر رفتار انسان چگونه است. تمام افسانه ها به نوعی انعکاسی از ناخوداگاه جمعی  هستند. الگوهای باستانی در شیوه درک و فهم ما از جهان موثرند و غرایز بر رفتار ما اثر دارند. غرایز مانند الگوهای باستانی بخش های بسیار قدیمی روان هستند. یونگ تصور می کرد تمدن ما را وادار ساخته از غرایز اساسی مان جدا شویم. هدف کلی خود حقیقی ان است که فرد را کامل و واحد سازد. برای عمل در جهان خارج باید مانند بروسلی خودی قوی و موثر پرورش دهیم.

 

سایه.....سایه بخش ناخوداگاه شخصیت است که شامل ضعف ها و جنبه های دیگر شخصیت بوده شخص داشتن ان ها را نمی پذیرد. همه دارای سایه هستند و هر چه کمتر از ان با خبر باشیم سیاه تر و غلیظ تر است. سایه بخش تاریک طبیعت ماست یعنی هر چه که پست و غیر متمدن تلقی می کنیم . در رویاها اغلب به صورت تیره و منفی در می اید که همجنس خواب بیننده است. با دیدن سایه خودمان نور خود را هم می توانیم ببینیم. وقتی که بتوانیم به این دو متضاد در درون خود بنگریم و درک کنیم می توانیم تعادل خود را باز یابیم.اگر بتوانیم با سایه خود کنار بیاییم ان وقت برای جهان کاری واقعی انجام داده ایم. در جنگ جهانی دوم حزب نازی سایه جمعی افرید که بر قوم یهود افکند ند و ان ها را قتل عام کردند. اکنون نیروهای سایه تاریک و کنترل نشده ای در جامعه متمدن وجود دارد که می تواند به وقوع جنگ جهان گیر و نابودی بشریت بینجامد.  یونگ روان را پدیده ای ثابت و بی تحرک نمی بیند بلکه در سراسر زندگی مرتب در تغییر و تبدیل است. در زمان یونگ نظریه رفتارگرایی حاکم بود که می گفت روان انسان در لحظه تولد صفحه سفیدی است که پاک و منزه است اما یونگ می گفت ما با یک برنامه از پیش تعیین شده متولد می شویم که در عمق ناخوداگاه جمعی ماست. بنابر این سفر رشد ما از یک الگوی باستانی اساسی پیروی می کند. یونگ جریان فردیت را یک جریان اساسی زیستی می بیند که در تمام موجودات زنده وجود دارد. روان به عنوان بخشی از جهانی که در ان زندگی می کنیم تکامل یافته است. بنابر این منطقی است که روان هم درست مثل تن در تمام اوقات در جستجوی تعادل باشد. جریان فردیت هرگز تمام نمی شود . مسیر مارپیچ ما را به سفر در تمام عمر می برد. الگوهای باستانی عناصر ساختاری یا الگوهای اساسی ناخود اگاه جمعی بوده که سلامت روان فرد یه عمل صحیح ان  بستگی دارد. الگوهای باستانی مسوول مراحل رشد روان فقط بخشی از واقعیت الگوهای کلی باستانی هستند. روان فرد انعکاسی از تکامل فرهنگی خود اگاهی است که از طریق تاریخ مکتوب قابل پی گیری است. رشد و تکامل روان پس از کودکی و جوانی هم ادامه دارد. هرگز ارزیابی خود و رشد در سفر به سوی فردیت تمام نمی شود. یونگ معتقد بود این جریان انسان کامل شدن هرگز تمام نمی شود مگر این که فرد با دیوهایی مبارزه کند که در ناخوداگاه او وجود دارند. مردم از چنبه های ناخود اگاه خود غافلند. در صورتی که گوش دادن به پیام های ناخود اگاه خود را در رویاها و تخیلات خویش بیاموزند می توانند از ان ها استفاده کنند و زندگی خود را پر بار سازند و موجب شفای خود شوند. دنیای ناخود اگاه گیج کننده و ترسناک است. پذیرش مسوولیت جنبه های نا مطلوب خودمان اولین تکلیف خود حقیقی در جریان فردیت یافتن است. می توانیم برای اکتشاف جهان ناخود اگاه با رویاها اغاز کنیم. چون که راه هایی را مشخص می کنند که طی ان ناخوداگاه می کوشد وارد خوداگاه شود. یونگ خود حقیقی را مهم ترین جنبه روان می داند. 

 

منبع. خوداموز یونگ. روت اسنودون- مترجم نورالدین رحمانیان

 

  

 

دانش روان شناسی...

 

در افسانه های یونانی روان با یک پروانه نشان داده می شد. ذهن محور اصلی روان شناسی است. یک روان شناس کل رفتار انسان را مطالعه می کند . از دید او این رفتار یا عادی است یا غیر عادی. یک روان پزشک پزشکی است که در رفتار غیر عادی تخصص دارد و ان ها را ناشی از اختلالات ذهنی  می داند. روان شناسی به عنوان یک علم در سال 1879 متولد شد. زمانی که ویلهلم وونت اولین ازمایشگاه روان شناسی را برای مطالعه رفتار انسان در لایپزیک المان تاسیس نمود . وونت اولین کسی بود که اصطلاح روان شناسی تجربی را به کار برد. وونت از روش درون نگری یعنی بررسی حالت ذهنی خود استفاده می کرد . به دیگران می اموخت که تحت قواعدی معین درون نگری کنند اما منتقدان می گفتند درون نگری بیش از اندازه موجب اختلالات روانی فرد می شود. تعلیمات ارسطو در قرون وسطی الهیات مسیحی بر فلسفه غرب مسلط بود. روان شناسی با مباحثی از قبیل گناه- توبه و مسوولیت سر و کار داشت. از نظر دکارت ذهن تنها یک کار دارد و ان تفکر است. لاک مکتب اصالت تجربه را اغاز کرد و نظریه اصالت تداعی را ایجاد نمود . مکتب اصالت تجربه در قرن هجدهم توسط کشیش برکلی و دیوید هیوم توسعه یافت. فیلسوف ازادی خواه جان استوارت میل طرفدار مکتب اصالت سود یعنی معتقد به کوشش برای بالاترین شادی برای بیشترین تعداد بود. اگوست کنت که پدر جامعه شناسی لقب گرفت  سهم او در روان شناسی از طریق اثبات گرایی بود.

 

نظرات تکامل داروین...

 

نظریه اول نظریه تغییر انواع است که بر طبق ان در طول زمان و طی نسل ها خصوصیات جسمانی و رفتاری تغییر می یابند . شواهد فسیلی تایید کننده این نظر موجود است. دومین نظریه – نظریه تغییر تدریجی است . طبق این نظر تغییرات در گام های کوچک و طی نسل های بسیاری صورت می گیرد. البته بسیاری از این گام ها در اثار فسیلی مفقود هستند. سومین نظریه – نظریه تبار مشترک است. این نظریه می گوید که اصل ارگانیسم ها را می توان تا اجداد پیشین انها دنبال کرد. مثل یک شجره نامه بزرگ.

 

 

 

نظریه تکامل نه فقط پشتوانه زیست شناسی در توضیح ساختار و کنش موجودات زنده است. بلکه در توضیح رفتارهایی چون امیزش جنسی و دفاع از حریم برای روان شناسان هم مفید است.  

 

چشم انداز روان پویایی....روان پویایی به معنای ذهن فعال است. یعنی عقیده به این که به ویزه در ذهن ناخوداگاه پنهان پیوسته کشمکشی روانی وجود دارد

 

خود اگاه و ناخود اگاه....

 

خوداگاه یک هفتم اگاهی معمول هنگام بیداری است. نیمه خود اگاه حالت مرزی شامل خاطرات خواب ها- لغزش های زبان- و افکار سرکوب شده و فراموش شده است. اگر خوابی را به خاطر اورید افکار ناخوداگاه را اشکار نمی کنید بلکه اندیشه هایی به یاد می اورید . این نماد گرایی از ما محافظت می کند . از این رو به واسطه ان چه ناخوداگاه می اندیشد ناراحت یا عصبانی نمی شویم.

 

ناخوداگاه...شش هفتم- شامل امیال و ترس های پنهانی . خاطرات ناخوش ایند گذشته و مانند ان. تمام این افکار پنهان هستند و در دسترس ما نیستند. این کار براب بقای ما ضروذی است. یعنی باید گذشته ناخوش ایند را فراموش کنیم تا به زندگی خویش ادامه دهیم. هیچ گاه نمی توان مستقیم وارد ناخود اگاه شد. ناخود اگاه ناشناخته و نادیدنی است.

 

فروید روش تفکر مردمان راجع به خود و دیگران را تغییر داده است.

 

چشم چرانی...شرطی شدن کلاسیک تمام اشکال گوناگون انحراف جنسی را هم از لحاظ شروع و هم از لحاظ ادامه ان توضیح می دهد. تماشای هرزه نگاری در فیلم ها و اینترنت شکلی از چشم چرانی است. تمام فعالیت های جنسی بسیار اعتیاد اور است  و مردان بیشتر از زنان در معرض این مشکل هستند.

 

شور جسمی...به نیرویی فطری اشاره دارد که ما را بر می انگیزد و قادرمان می کند تا زنده بمانیم. میزان شور جسمی که ما با ان زاده می شویم از جنبه های اصلی شخصیت ماست. برخی افراد شوری بیشتر از دیگران دارند. چگونگی استفاده از ان نیروها هم به شخصیت های ما نیازها و امیال و فعالیت های ما مانند کارها و رغبت ها بستگی دارد.

 

نهاد- خود و فراخود....ذهن انسان سه قسمت دارد که هر قسمت انگیزه ها و پیشرفت های تکاملی خود را دارند اما برای بقای ما با هم ترکیب می شوند. نهاد پیش از همه تکامل می یابد. نهاد ذاتی است و یکی دو سال اول زندگی به تنهایی عمل می کند. نهاد با اصل لذت عمل می کند. بچه شیر خوار در جستجوی لذت است و از عوامل ناخوشایند اجتناب می کند . نهاد خود خواه است و خواستار ارضای فوری است. ما باید برای زنده ماندن واقع گرا باشیم و برای اینده نقشه بکشیم . بنا براین نهاد همیشه نمی تواند راه خود را برود و بیشتر اوقات خود باید با ان بجنگد. فراخود از سه سالگی شروع به تکامل می کند و پس از بلوغ به کمال می رسد. فرا به معنی بالاست. منظور این است که فراخود بر جدال بین نهاد و خود نظارت می کند. فراخود یا وجدان مراقب اخلاقی است که ما را از خطا در معنای ضد اجتماعی ان باز می دارد. در حالی که نهاد و خود خود خواهند فراخود یا وجدان شخص دیگران را هم در نظر می گیرد. رفتار جنایت کاران از ان کسانی است که هیچ گاه فراخودشان یا وجدان ان ها تکامل نیافته است.

 

منبع. روان شناسی- نایجل بنسون- مترجم نورالدین رحمانیان 

کارکردهای ذهنی افراد خرافاتی

 

در انسان ابتدایی و عقب مانده ذهنیت عرفانی و اعتقاد به متافیزیک بر ذهنیت منطقی و علمی غالب است و در انسان فرهیخته مانند اینشتین و یونگ ذهنیت منطقی بر عرفانی غلبه دارد. سرشت تفکر انها بر پایه سرشت عرفانی ان تبیین می شود و سرشت عرفانی ان نیز بر اساس غلبه عنصر احساسی و عاطفی و محرک بر عنصر عقلانی می باشد. به همین دلیل است که متفکران ایرانی همیشه شاعر و عارف بودند نه متفکر و روشنفکر. در اروپا دکارت فلسفه او نظام فکری قرون وسطی را وازگون کرد. شالوده های خرد تغییر ناپذیر- تزلزل ناپذیر هستند. متفکران رنسانس با نگاهی تازه به انسان – دولت – جامعه و جهان می نگریستند و بر اثر این نگرش زبانی نو افریدند. دکارت تجسم روشن ان اندیشه ای است که خود بسامانی روان یا خرد انسان را بنیان گذاشته است. در وجود او از ازادی اندیشه و اراده با احساس قوی اندیشه عقلانی ترکیب شده بودند. از دیدگاه دکارت فردی که می تواند شک کند و با قدرت سنت و خرافات بجنگد باید فردی باشد دارای ازادی اندیشه – قدرت اراده و فهم و اگاهی. ولتر هم پرچم دار پر شور اندیشه ترقی است و از طریق همین اندیشه هم بود که بر زمان خود و بر نسل های بعد تاثیر گذاشت. پیشرفت و ترقی جوامع غربی محصول همین عقلانیت است. فقط ذهنیت منطقی ریاضی یا خرد ریاضی را می توان در سراسر جهان یکی دانست اما ذهنیت عرفانی و متافیزیک در ادیان و فرهنگ های مختلف با هم فرق دارند.  فقط در جهان غرب علم به ان مرحله ای از تکامل رسیده که امروزه اعتباری جهانی یافته است. ماکس وبر می گفت علم غربی از جهان افسون زدایی کرده است. در حالی که اندیشه اقوام غیر غربی زندانی تخیلات اسطوره ای است اندیشه غربی خرافات را نابود کرده است و دیگر از طریق تخیلات اسطوره ای و توهمات ذهنی به جهان نمی نگرد بلکه پدیده های جهان را زیر سیطره قوانین  و شبکه ای از روابط علت و معلول قرار داده است. انسان خرافاتی مکان را به مقدس و غیر مقدس تقسیم می کند. این تصور بسیار دور از ان چیزی است که هندسه اقلیدسی درباره فضا می گوید . تصور انسان خرافاتی از زمان نیز همین گونه است. بعضی روزها مقدس و بعضی روزها حرام هستند. این نوع برداشت از زمان هیچ تناسبی با فضا زمان اینشتین ندارد. اما در تفکر عقلانی مغرب زمین در این جوامع ازادی اندیشه وجود دارد و تقسیم کار اجتماعی پیشرفته ای است. جامعه پویاست و درجا نمی زند. نگاه ها همیشه متوجه اینده است و همه برای ساختن اینده بهتر می کوشند و برای واقعه 1000 سال قبل عزاداری نمی کنند. اما در جوامع عقب مانده خرافاتی همه نگاه ها به گذشته دوخته شده و گویی زمان در گذشته متوقف و محبوس شده است و اینده ای وجود ندارد. اندیشه ترقی و پیشرفت با ذهنیت چنین جوامعی بیگانه است.در جامعه ای که فکر دکارتی یعنی انسانی که می تواند شک کند و دارای اراده و شهامت فکری و اگاهی و فهم باشد در ان جامعه می توان از اندیشه و تفکر به معنای واقعی ان سخن گفت. اما در جایی که هر گونه ناهمنوایی با محیط و اجتماع سرکوب شود و کسی را جرات ازادی بیان و فکر کردن نداشته باشد و اراده برای غلبه بر جهل موجود نباشد در ان جا فردیت شکل نخواهد گرفت و اندیشه ای نیست  و از خلاقیت های فردی اثری دیده نمی شود. انسان خرافاتی به معجزه اعتقاد دارد در حالی که فیزیک جدید امکان معجزه را رد می کند. ذهنیت انسان خرافاتی متفاوت با ذهن انسان روشنفکر است. ذهن او در جهان اساتیری و ما قبل تاریخ سیر می کند. در جوامع ابتدایی و عقب مانده کارکردهای ذهن غیر عقلانی و عرفانی هستند و در جوامع پیشرفته کارکردهای ذهن عقلانی و علمی و منطقی هستند. در زندگی انسان وحشی عمل اجتماعی – دینی- هنری در هم ادغام هستند. انسان وحشی ارتباط محکم خود را با طبیعت و متافیزیک خیالی حس می کند. انسان خرافاتی اعتقادی به علم و ازمایش و تجربه ندارد و اگر هزار دلیل بر رد اعتقاد او هم بیاوریم دست از اعتقادات خود بر نمی دارد. لوی برول بر خلاف بسیاری از فیلسوفان انسان را موجودی غیر عقلانی و احمق می داند که دست از باورها و احساسات خیالی خود بر نمی دارد. منظور از ذهنیت عرفانی ذهنیتی است که به نیروها و تاثیرات و اعمالی اعتقاد دارد که گر چه انها را از طریق حواس نمی تواند درک کند اما وجودشان را واقعی می پندارد. واقعیتی که انسان های ابتدایی را احاطه کرده است خود سرشتی عرفانی یا جادویی دارد. ذهن انان تحت تاثیر تجربه قرار نمی گیرد و تجربه بر ان بی اثر است. انسان های ابتدایی معتقدند جانوران رقص را به انسان اموخته اند. در نظر انها مانند سرخ پوستان رقص مراسمی بسیار جدی است . رقص نوعی عبادت و جادوگری است نه  نوعی سرگرمی. در ذهن انها بیماری تاثیری خارجی است که در نتیجه افسون و سحر و جادو و نفرین خدایان یا شیاطین و دشمنان قبیله به وجود امده است و علت واقعی بیماری را نمی دانند. همه بیماری ها بر اثر خشم یک روح شریر پدید می ایند و به همین دلیل باید قربانی کرد و نذری داد. انها بیماری را پیامد گناه کاری طبیعی می دانند که سرشتی روحی دارد و از دنیای دیگر وارد می شود و تشخیص بیماری با طبل – رقص- خواندن اوازهای جنون امیز- اینه- دود مواد مخدر و گفتگو با ارواح انجام می گیرد. وظیفه ساحر کشف سحری است که موجب بیماری شده  است. انها از روش درمان غربیان نفرت دارند و هیچ دارویی را به کار نمی برند. مرگ نزد انها امری طبیعی نیست. بیماری و مرگ نتیجه مستقیم تاثیر ارواح هستند. هر مرض یا مرگی در نتیجه تاثیر روح یا شبح است. برای ذهن ابتدایی تصور مرگ طبیعی چیزی فهم ناپذیر است. مرگ هرگز بر اثر علل طبیعی رخ نمی دهد. به طور مثال مرگ بر اثر مار گزیدگی را این طور تعبیر می کنند که جادوگری ماری را واداشته است تا ان شخص را نیش بزند. حتی هنگامی که پیرمردی در اثر سن زیاد می می میرد بستگان او می کوشند تا کشف کنند که جادوی چه کسی موجب مرگ او شده است و انتقام او را از مجرم بگیرند. علت مرگ هر شخص را ساحران و ارواح می دانند.

 

منبع. کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده- مولف لوسین لوی برول- مترجم یدالله موقن  

 

 

 

خطرات افزایش جمعیت و نظرات مالتوس/ زمین گنجایش 5 میلیارد و ایران گنجایش 50 میلیون انسان دارد/

 

انفجار جنون امیز رشد جمعیت جهان بزرگ ترین و مخوف ترین مشکل انسان عصر ماست. جمعیت جهان که در اواخر سال 1970 به6/3  میلیارد نفر رسیده بود در سال 1980 به 5/4 میلیارد – در سال 2000 به 5/7 میلیارد  چند سال دیگر به 10 میلیارد و در سال 2050 به 20 میلیارد نفر خواهد رسید. جامعه شناسان معتقد شده اند که باید به حد تناسبی از جمعیت رسید که در شرایط اقتصادی و اجتماعی بالا ترین رفاه ممکن را برای انسان ها فراهم اورد. در زمان باستان کنفسیوس عقیده داشت بین کره زمین و جمعیت ان باید تناسبی وجود داشته باشد و عدم این تناسب باعث فقر و فلاکت انسان ها  می شود. ارسطو عقیده داشت اگر میزان جمعیت به حد متناسب محدود نشود نتیجه چیزی جز فقر و بدبختی نخواهد بود. ارسطو در کتاب سیاست می نویسد اگر جمعیت شهری از اندازه در گذشته باشد باید جنین را پیش از ان که به مرحله هشیاری برسد سقط کرد. افلاتون هم برای جمعیت قایل  به حد معینی است و افزایش ان را برای جامعه ایده ال خطرناک می داند. اولین تجزیه و تحلیل علمی درباره جمعیت و تغییرات ان از قرن 17 اغاز می شود. مخالفان افزایش جمعیت شرایط نامناسب زندگی از جمله بچه کشی و طلاق را معلول افزایش بی تناسب جمعیت  می دانستند. به طور مثال کشور ایران گنجایش 50 میلیون انسان را دارد حال که جمعیت به بیش از 80 میلیون رسیده است باید منتظر پیامدهای وحشتناک ان مانند بحران اب و خشکسالی و صدها مشکلات دیگر باشیم.

نظریه مالتوس...

مالتوس اقتصاد دان انگلیسی در قرن 18 با مطالعه تاریخ و اقتصاد سیاسی به این نکته پی برد که علل فقر و بدبختی انسان ها  فراوان است و بزرگ ترین ان ها خطر افزایش بی اندازه جمعیت است. خلاصه نظر مالتوس درباره جمعیت این است که طبیعت در انسان غریزه ای نهاده که اگر به حال خود گذاشته شود باعث گرسنگی و مرگ و بدکاری وی می گردد و همین امر است که باعث رنج و مشقت افراد جامعه بوده است بدون ان که در باره ان فکر کنند. مالتوس عقیده دارد که جمعیت بدون مانع به رشد خود ادامه می دهد و در هر 25 سال دو برابر می شود و او سرعت افزایش جمعیت را به صورت تصاعد هندسی و سرعت افزایش مواد غذایی را به صورت تصاعد عددی نشان می دهد و نتیجه می گیرد که افزایش روز افزون جمعیت سرانجام افراد بشر را با فقر و بدبختی و قحطی مواجه خواهد ساخت. جمعیت کره زمین که در حدود یک میلیارد نفر است به صورت تصاعد هندسی یعنی 1-2-4-8-16-32-64-128-256 نفر  افزایش پیدا می کند  در حالی که رشد مواد غذایی به صورت عددی 1-2-3-4-5-6-7-8  می باشد. مالتوس نتیجه می گیرد که بعد از دو قرن رابطه مواد غذایی 256 به 9 خواهد  بود و بعد از سه قرن این نسبت به 4096 به 13 می رسد و بعد از 2000 سال اختلاف خیلی زیاد و غیر قابل محاسبه خواهد شد. او عقیده دارد که انسان نباید ازدواج کند مگر ان که اطمینان به امکان تغذیه و تربیت فرزندان خود داشته باشد. موضوع دیگری که در ذهن مالتوس بدون تاثیر نمی توانست باشد مشاهده مردم سیه روزی بود که دایم به تعداد انها افزوده می شد. مالتوس را می توان اولین پیشرو و پیشگام فکر تنظیم خانواده  یا فرزند کمتر زندگی بهتر دانست. در جوامع اگر سرعت افزایش جمعیت بیشتر از سرعت افزایش سرمایه باشد نرخ دستمزد کاهش خواهد یافت و بهبودی روانی  جامعه به خطر خواهد افتاد. فوریه محقق فوانسوی هم عقیده دارد دنیا گنجا یش بیش از 5 میلیارد انسان را ندارد و جلوگیری از باروری را بهترین راه مقابله با خطر افزایش جمعیت می داند. در امریکا و انگلیس به کیفیت جمعیت اهمیت داده می شود نه کمیت ان به همین دلیل علم جمعیت شناسی یکی از دروس مهم دانشگاه های غرب را تشکیل می دهد. مالتوس به طریق تجربی اثبات کرد در کشورهایی که جلو پیشگیری گرفته نمی شود هر 25 سال جمعیت دو برابر شده است و همین اصل در کشورمان ایران به خوبی صدق می کند. در حدود نصف جمعیت جهان بر روی تنها 5 درصد سطح زمین متمرکز شده اند در حالی که 57 درصد سطح زمین فقط 5 درصد جمعیت را در خود جای داده است. به علت فقدان منابع طبیعی و ثروت های زیر زمینی بشر در اینده با فقر و قحطی روبه رو خواهد شد. طبق نظر کارشناسان فقط 9 درصد سطح کره زمین قابل کشت غلات و کشاورزی می باشد و 16 درصد ان برای ایجاد چراگاه و دامپروری مناسب است و بقیه سطح ان بدون مصرف است. ازیاد جمعیت نابسامانی ها را تشدید می کند و باعث کاهش درامد سرانه هر کشور می گردد. در هر صورت افزایش جمعیت مانع بالا رفتن قابل توجه درامد فردی خواهد شد. افزایش جمعیت با افزایش کمی تقاضای کالاها و خدمات همراه است.اصل سیاست مالتوس را باید اعتقاد به برتری کیفیت بر کمیت و احترام به فرد دانست. افزایش جمعیت یکی از بارز ترین علایم و جلوه های عقب ماندگی در جهان سوم به خصوص ایران  به شمار می رود . اگر اغاز زندگی انسان را 1/6 میلیون سال قبل فرض کنیم تا کنون 96 میلیارد انسان در زمین به دنیا امده اند. به نظر کنفسیوس بین جمعیت و محیط زیست یک نوع تعادل کیفی موجود است. افلاتون به کیفیت جمعیت بیش از کمیت انها توجه می کرد و می گفت هیچ زن و مردی در صورت بهره مند نبودن از سلامت کامل نباید ازدواج کنند. اقتصاد دانان و جامعه شناسان معتقدند ازیاد جمعیت موجب فقر و بدبختی می شود. ولتر عقیده دارد باید کاری کرد که انسا نها تا حدی که ممکن است کمتر بدبخت باشند. افزایش جمعیت نتایج بدی برای اخلاق عمومی می اورد و موجب فساد و بدبختی و جنایت می گردد. گدوین هم علت بدبختی مردم فقیر را ناشی از افزایش جمعیت می دانست. مالتوس می گفت جمعیت انسان سریع تر از مواد غذایی افزایش می یابد و بشر به سوی قحطی و گرسنگی کشانده می شود. علت عمده مشکلات اجتماعی افزایش جمعیت است که در خود مردم باید جستجو نمود و با ان مبارزه کرد. به نظر مالتوس برای ان که مشکلات جنگ- قحطی- امراض عمومی و...را خاتمه دهیم ازیاد سکنه کشورها را باید محدود کرد. غریزه کور جنسی اگر به حال خود گذاشته شود بشر به سمت فقر و مرگ زود رس و فساد اخلاق خواهد رفت.  افلاتون در مدینه فاضله خود عقیده دارد جمعیت نباید ان قدر کم باشد که به استقلال و قدرت دفاعی کشور لطمه بزند و نه ان قدر زیاد که اجرای اصول یک حکومت دمکراتیک را دشوار سازد. اگر تعداد ساکنین یک شهر محدود نشود فقر و گرسنگی اشکار می شود. باید تولید نسل را در خانواده های پر فرزند منع کرد.شهری که جمعیت ان خیلی زیاد شود ان را به شایستگی نمی توان اداره کرد. اجتماعیون دمکرات و روشنفکران دنیا همه پیرو عقاید مالتوس هستند. سرعت زیاد افزایش جمعیت مشکلات  بسیار به بار خواهد اورد. کره زمین گنجایش 5 میلیارد و کشور ایران گنجایش 50 میلیون انسان را دارد. تمام مشکلات مربوط به گرم شدن زمین به علت کارخانجات و خودروها که باعث تغییرات اب و هوایی مانند سیل های وحشتناک و خشک سالی در ایران شده اند. کمبود منابع اب های زیر زمینی- خشک سالی-  از بین رفتن محیط زیست در خشکی و دریا و حتی در اعماق اقیانوس ها - از بین رفتن کشاورزی و دامپروری- بیکاری در تمام دنیا- تورم- کمبود مسکن- کاهش در امدهای سرانه کشورها و افراد جامعه- خشک شدن قنات ها و چشمه ها و صدها مشکلات دیگر همه از عوارض شوم افزایش بی حد جمعیت می باشند که مالتوس به مردم دنیا هشدار داده بود. جنگ های اینده در دنیا جنگ اب خواهد بود. چون از دو سوم کره زمین که از اب تشکیل شده است فقط یک درصد ان که شامل اب رودخانه ها می باشد قابل شرب می باشد که جواب گوی 8 میلیارد انسان روی زمین نیست.

منبع. تاریخ نظریه های جمعیتی- دکتر محمد جهان فر- استاد سابق دانشگاه تهران

روشنفکر کیست.....

خطاب به روشنفکر نماهای غرب زده

/دوست دارم فرهنگ و اندیشه تمام جهان همچون بادی به خانه ای که در ان ساکن شده ام بوزد اما دوست هم نمی دارم هیچ بادی منزل مرا ویران کند. گاندی/

روشنفکر حقیقی در جامعه انسانی همیشه بیرونی – تبعیدی خود کرده و حاشیه ای است. در کشور ما ایران سه گروه روشنفکر وجود داشته است. گروه جزم اندیش خرافات زده مانند شریعتی افسانه پرداز شیرین سخن- نیهیلیست ناامید از زندگی مانند صادق هدایت و روشنفکر جستجو گر مانند کاظم علمداری و اجودانی که روشنگران واقعی جامعه گروه سوم هستند. روشنفکر حقیقت جو کسی است که رسالت خطیر جستجوی حقیقت را بر عهده دارد. او با فاصله گرفتن از جامعه هیچ گاه نقش انتقادی خود را فراموش نمی کند. تجدد ستیزی و مبارزه با خرافات را بنای ذهن خود قرار می دهد. او تعهد کورکورانه ندارد و به تشخیص بهتر از بد کمک می کند . روشنفکر جستجو گر در این چارچوب اماده است تا در لحظات خطر سوزانده- تبعید یا مانند احمد کسروی توسط قشر خرافات  کشته شود.  روشنفکر نباید سر سپردگی کورکورانه به هیچ مکتب یا گروه یا حذب خا صی داشته باشد. ایدیولوزی سازی از ادیان به نتایج اسف انگیز و ویران گری مانند پدید امدن داعش می انجامد. در شوروی سابق نویسندگان مهندسان نفس و جان جامعه نامیده می شدند. روشنفکر حقیقی هدفی ندارد به جز حفظ و انتقال  و گسترش دانش به خاطر خود ان. او باید احترام به حقیقت را بالاتر از عظمت میهن خود بداند. روشنفکر از در گیر شدن خود داری نمی کند و هنگامی که وارد عرصه عمل می شود پیامد های ان را نیز هر قدر خشن باشد می پذیرد. کامیابی او موقت است و به بهایی گران تمام می شود. جنگ جهانی اول و دوم برای بسیاری از روشنفکران سند  ور شکستگی کامل نظام فکری  - فرهنگی قرون 18 و 19 میلادی بود به طوری که ادورنو می گفت تاریخ جهان حرکتی از وحشی گری به سوی انسان گرایی نیست  بلکه حرکتی است از تیر و کمان به سوی بمب اتمی و کشتار جها نی. به همین علت سارتر کتاب تهوع نوشت که در واقع  استفراغ طبقه ای از روشنفکران بر عقل گرایی غرب بود. بعد از کشتار ارمنی ها توسط ترکیه و اردوگاه های مرگ در المان روشنفکران هجرت درون را پیشه کردند و خویشتن خویش را فراموش کردند و گروهی به افیون و الکل پناه اوردند.  روشنفکر در جامعه خود باید مسوول باشد. حس مسوولیت به عزت و حرمت شخصی بر می گردد و نشانگر رشد اخلاقی اوست. مسوولیت سیاسی در واقع پختگی و بلوغ فرهنگ معنوی او را نشان می دهد. روان روشنفکر واقعی از درون تحت تاثیر وجدان اوست که نسبت به سرنوشت بشر موج می زند و مانند مالتوس نگران اینده تمام انسان های روی زمین است. کسا نی که از شنیدن ندای وجدان خود عاجز هستند خا ین ها یی شیطان و دیو صفت هستند. ناسیونا ل- سوسیالیسم چنین می پندارد که همه چیز وقتی خوب و درست است که برای ما باشد. منافع دیگران بی ارزش و غیر قابل توجه است. مانند ترکیه که حقوق کردها را نقض می کند می گوید شما نباید فکر کنید. باید فقط اطاعت و خدمت کنید. این یک ایدیولوزی برای نوکران است و طبقه روشنفکر با ان مبارزه می کند. روشنفکر باید حقیقت را بنویسد. روشنفکران حقیقت جو باید در خدمت جامعه بشری و نه یک جامعه یا نزاد خاص قرار گیرند. روشنفکر انسانی است گیتی باور که نباید اجازه دهد باورهای مکتبی و مذهبی در قضاوت ها و کارهایش دخالت کنند.  اگر انها محکم به مسوولیت خود عمل نکنند به ارمان خود خیانت کرده اند. وظیفه روشنفکر شناسایی خطاها و باز گویی گذشته تاریخ- پیش داوری ها در مورد دمکراسی و مردم فریبان و مبارزه با خرافات می باشد. او باید منافع نامشروعی که بر این عوامل تکیه می کنند تا مردم را مطیع خود کنند بر ملا و اشکار سازد. روشنفکر همیشه مابین تنهایی و وابستگی ایستاده است. روشنفکران حقیقت جو ی قرن بیستم اعتراف کردند که رزیم های فاشیست به زبان عقل و پیشرفت سخن گفتند ولی در همان حال اردوگاههای مرگ را اختراع کردند. به اعتقاد هورکمایر پس از فاجعه کشتار ارمنی ها توسط ترکیه  و  اشویتس و کوره های ادم سوزی در المان زندگی و پیشرفت بی معناست . حقیقت بی شک صداقت می خواهد.ادوارد سعید روشنفکر همواره روشنفکران را به اطاعت از بیان حقیقت می داند. روشنفکران حقیقت جو می توانند در خدمت جامعه بشری و نه یک نزاد یا جامعه خاص قرار گیرند. روشنفکر فردی است که در امور مربوط به منافع و مصالح عمومی جامعه دخالت می کند و نسبت به ان حساس است.روشنفکر همیشه ما بین  تنهایی و وابستگی ایستاده است. او باید مقیای انسانی بزرگ تری را برای رنج های یک نزاد یا ملت مشخص قایل شود. روشنفکر حقیقی بر خلاف دکترنماها مانند شریعتی یک وجود سکو لار است. عقل می تواند مسیر حقیقت- عزت و سعادت را نشان دهد چون حقیقت برای همه و در هر جا حقیقت است. روشنفکران غرب پس از تحقق بخشیدن به برنامه اصلاحات دینی تلاش کردند حکومت جزمی کلیسا را زیر سوال ببرند و دین را از حکومت جدا سازند یا به عبارتی به عصر بلند رزه خدا در زمین پایان دادند. انها رابطه اسطوره و عقل را از هم جدا کردند. وجه اشتراک همه روشنفکران گرایش شدید ضد ایدیولوزیک انهاست. وظیفه اصلی روشنفکر بحث درباره جهانی شدن هست. درباره اجتناب ناپذیر بودن جهانی شدن . نتیجه ای که از جهانی شدن حاصل می شود حضور اگاهی ها و جهان بینی هاست. روشنفکران  باید با تشویق مردم به  مطالعه تاریخ و فلسفه در فکر واکسینه کردن ملت باشند. در دنیای امروز ثروت ملل مد نظر نیست. هر کس مواد مغزی بیشتری داشته باشد و استعداد بالا  و بتواند فکر کند برنده است. روشنفکر ایرانی نباید منشا خانوادگی خود و تاریخ باستان و شاهنامه فردوسی را از یاد ببرد. روشنفکر کسی است که دنبال چند هدف باشد و برای رسیدن به اهداف خود فکر کند- قلم بزند و حتی تن به مبارزه دهد. روشنفکر باید پیام اور عصر بیداری و رنسانس باشد .

روشنفکران خیانت کار در ایران....

نقش تخریبی بعضی روشنفکران در ایران از زما نی اغاز می شود که انها سیاست روسیه کمونیست را در پیش گرفتند و حزب توده و افراد ان مانند احسان طبری در پی اجرای نقشه های شوم کمونیست بر امدند. ضربه ای که ملت ایران از این روشنفکران حزب توده و نوکران روسیه خورد این بود که ما را از هویت ملی و بومی خود  دور کرد و احساسات میهن پرستی را در مردم کاهش دادند. در سال 1324 که روسها تصمیم گرفتند اذربایجان را از ایران جدا کنند روشنفکران خیانت کار حذب توده مانند پیشه وری یار و همکار انها بودند. با تاسف مردم ایران از حوادث مربوط به شکست کمونیسم درشوروی سابق درس عبرت نگرفته اند و در خارج از کشور گروهی وطن فروش در شبکه های ماهوارهای تبلیغ کمونیسم و برابری و ازادی می کنند. اینها همه نوکران روسیه هستند و مردم ما نباید فریب انها را بخورند. کتاب قلعه حیوانات اثر جرج ارول نمونه بارز دروغ گویی های سیاست کمونیستی را  اشکار می کند.کتاب  یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ از الکساندر سولزنستین تحقیق و مطالعه ای از زندان های مخوف استالین کمونیست و زندگی در اردوگاه های اجباری شوروی سابق    به شمار می رود. این کتاب را حتما مطالعه کنید تا فریب کمونیستهای شبکه های ماهواره ای را نخورید. در تاریخ معاصر ایران هیچ مکتبی به اندازه کمونیسم  روشنفکران ما را اسیر- درمانده و خالی از اندیشه و عمل نکرد. به طوری که شاعر بزرگ انها احمد شاملو حکیم ابوالقاسم فردوسی را ابوالقاسم ملنگ می نامد. توده ای ها اساس کار خود را خدمت به کمونیسم شوروی سابق قرار داده بودند در حالی که روشنفکر ایرانی باید دلبستگی واقعی به تاریخ و فرهنگ ایران داشته باشد و ریشه در خاک داشته باشد او باید بداند این کشور در طول چتد هزار سال چگونه هنوز سر پا مانده چه کسانی خدمت و چه کسانی خیانت به ایران کردند. روشنفکر ایرانی نباید با اهداف موثر معنوی این خاک بیگانه باشد.

منبع. قرن روشنفکران

خلاصه ای ازکتاب  علت انحطاط ایران زمین..../ قومی را دیدم که گندم کشت کرده بودند چون محصول فراهم شد همه را اتش زدند. مولانا/

 

ایرانیان ملتی هستند که در دوره هایی از تاریخ خود از سر جهالت و نادانی و نداشتن خرد/عدم مطالعه تاریخ گذشته/ حاصل کشته خود را اتش می زدند.

 

در قسمت های قبل در مطلب چرا غرب پیش رفت و ایران عقب ماند خلاصه ای از افکار دکتر کاظم علمداری را در  بیان علل عقب ماندگی ایرانیان ذکر کردیم. حال علل انحطاط ایران را از زمان استقرار صفویان ترک بررسی می کنیم. سقوط شاهنشاهی صفویان ترک نزاد به دنبال حمله محمود افغان نخستین حادثه تاریخی از نوع خود نبود. انحطاط و نابودی واقعی ایران از زمان فروپاشی امپراتوری ساسانیان و حمله اعراب به ایران اغاز شد. بعد از ان ورود غلامان ترک و به قدرت رسیدن انها مانند محمود غزنوی و خوارزمشاه ترک که باعث حمله مغول به ایران شدند و سلسله قاجاریه ترک که نسب انها به یکی از سرداران ترک چنگیز به نام قاجار نویان می رسید اغاز شد. با مهاجرت قبایل ترک و مغول دوره دیگری در تاریخ ایران اغاز شد و به ویزه با حمله مغولان خون خوار ایران زمین برای همیشه ابهت خود را از دست داد. ترکان و مغولان در مقایسه با ایرانیان در چنان مرتبه پایینی از فرهنگ و تمدن به سر می بردند که نیازی جدی به پایداری فرهنگی حس نشد. اغاز دوره انحطاط ایران با اوج زوال اندیشه هم زمان بود و زوال اندیشه تاریخی به عنوان بخشی از زوال اندیشه در ایران نوشته های تاریخی را از هر گونه تامل نظری خالی کرده بود. یکی دیگر از علل نابودی تمدن ایران که کمتر به ان اشاره شده است حمله افغانان وحشی به ایران بود که بی نهایت جنایت علیه مردم ایران مرتکب شدند اما در واقع امر سبب سقوط ایران رفاه و اسودگی مردم ایران و غفلت کارگذاران حکومتی و عیاشی های سلطان حسین ترک صفوی بود. از میان رفتن  خصلت جنگ اوری  و بی توجهی به اهمیت جنگ افزارها با غرق شدن مردم در رفاه و خوش گذرانی و بی بند و باری سلاطین ترک علت اصلی حمله افغانها به ایران و فروپاشی ایران زمین بود. یکی از نکته های پر اهمیت علل سقوط ایران بالا گرفتن تعصب دینی شاهان صفوی و دشمنی انها با سنی ها به ویزه افغانها بود.  در زمان حمله افغان ها به ایران شیعیان کشتن سنی ها را واجب و تجاوز به زنهایشان را حلال می دانستند و سنی ها هم با حماقت کشتن و تجاوز به شیعیان را حلال می دانستند . این دو دستگی و تفرقه باعث جدایی و دشمنی میان خود مردم ایران و عدم اتحاد انها با هم شده بود  به طوری که در حمله افغان ها به کرمان زرتشتی ها که همیشه مورد ازار و اذیت مسلمانان قرار می گرفتند یار  و یاور افغان ها شدند. در دوره صفویان ترک شاه در راس هرم پتیارگی ایران قرار داشت . سر رشته همه تباهی ها به او ختم می شد و او نیز خود در واقع بر مرده ریگ پتیارگی پیشینیان تکیه زده و ان را به اوج رسانده بود. زان شاردن فرانسوی می نویسد اگر ترکان بر ایران حکومت نمی کردند و ایران در دست ارمنیان یا کسانی بود که انان را اتش پرست می نامند بود ایران دوباره شکوه گذشته خود را باز می یافت. سفیر سلطان عثمانی در دوره صفوی عامل انحطاط ایران را نبودن رجال بزرگ می داند. بزرگ ترین دشمن ایران دربار این کشور بود. یورش اقوام ترک اسیب های جدی به زیر ساخت اقتصاد کشاورزی ایران وارد کرد. چندان که برخی از مناطق ایران مانند سیستان به علت حمله تیمور لنگ ترک اهمیت خود را از دست دادند. زمینه های انحطاط ابتدا داخلی است . فرهنگ و تمدن زنده و زاینده نیازمند اگاهی قومی است و فر اورده ان نیز خود اگاهی ملی است. سهم خود ایرانیان در انحطاط ایران از همه عوامل دیگر بیشتر است چون هیچ قومی به اندازه ایرانیان استعداد های خود را تلف نمی کنند. زان شاردن می نویسد ایرانیان استعداد های خود را بیشتر از اقوام دیگر تباه می کنند/ قومی دیدم که گندم کشت کرده بودند چون به بار امد همه محصول را اتش زدند . مولانا/  .همه اتفاقاتی که به دنبال مرگ نادر افتاد تسلسلی از جنایات هولناک و برای بشریت تکان دهنده بود. شاهان با ریختن خون نزدیک ترین کسان خود به سلطنت رسیدند  اما اندکی بعد خود نیز قربانی جنایت های مشابهی شدند . انگار سرنوشت ملت ایران این بود که ساکنان ان را به خاطر تبه کاری هایشان مجازات کند. نقش عامل اندیشه و خرافات  در انحطاط ایران از دیگر عوامل اساسی تر است. در زمان فرمان روایی صفویان و قاجاریه  ترک فساد در همه جا بسط می یافت . دربار خود کانون انتشار ان بود و فساد از راس هرم ساختار اجتماعی و سیاسی ایران در همه سطوح اجتماع جریان پیدا می کرد. هر بار که ایران مورد حمله قرار گرفته پیش از ان که از بیرون مورد تعرض واقع شود از درون دستخوش انحطاط جدی شده و زمینه فروپاشی ان اماده شده بود. عرفان و تصوف و ایین درویش زیستن هم فلج ذهنی ایرانی را به دنبال اورد و انان را از خرد گرایی و عقل گرایی دور کرد. از نظر انحطاط و عقب ماندگی مهاجرت اقوام ترک را می توان با حملات مغول مقایسه کرد که از پی امد های ظهور اسلام در منطقه بود و حمله مغول هم به دنبال استقرار قبایل ترک در ایران پیش امد. از دیگر علل عقب ماندگی ایران مهاجرت نخبگان ایرانی به کشورهای بیگانه و به خصوص هند بود که در زمان صفویان این مهاجرت ها شدت گرفت. نادر شاه هم ایران را از چنگال گرگ افغان های مغول نزاد ازاد کرد و خود عاقبت گرگ ملت ایران شد.

 

منبع. دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران-  مولف جواد طباطبایی.  نشر نگاه معاصر    

 

موسیقی ایران باستان....

/موسیقی ملی هر کشور نماینده ترقی روح ان ملت است و اگر بخواهند استقلال کشوری را از او بگیرند اول موسیقی و ادبیات و هنر ان کشور را تسخیر می کنند....گل سر سبد برنامه گلها حبیب الله بدیعی/

 

در دورانی که بسیاری از اقوام و ملل بویی از فرهنگ و علم و ادب و موسیقی نبرده بودند در ایران بزرگان اهل ادب و سخن و موسیقی و شعر بسیار بودند. مانند باربد یکی از موسیقی دان های زمان خسرو پرویز- سرکیس- بامشاد نوازنده بزرگ دوره ساسانیان- رامتین سازنده و نوازنده یک نوع چنگ- فارابی – منصور زلزل- رودکی- ابن سینا- عبدلقادر مراغه ای- صفی الدین ارموی – قطب الدین منجم بزرگ شیرازی- و..را باید نام برد. پس از ورود اعراب به ایران بسیاری از فرهنگ عرب از جمله موسیقی تحت تاثیر فرهنگ ایران قرار گرفت که از این زمان به بعد موسیقی عربی از موسیقی ایرانی نشات گرفت.  و ابتدا از سراسر عربستان گذشت سپس به شمال افریقا و اروپا راه پیدا کرد . به همین منظور موسیقی اسپانیا در اروپا به موسیقی ما از جهات بسیاری شبیه و در حال حاضر می بینیم که موسیقی عرب دارای الحان و نغمه هایی است که نام های ایرانی دارند مانند شور- ماهور- اصفهان- نوا- زیر- بم- زیر افکند – یگاه- سه گاه- راست و ...که همه موسیقی عرب سوسمار خور الهام گرفته از اقیانوس بی کران موسیقی اصیل و ملی ایرانی است و ساز هایی نظیر چنگ یا قانون- عود یا بر بط که در موسیقی عرب استفاده می گردد سازهای ایرانی هستند. در زمان حکومت مادها و 3000 سال قبل در ایران موسیقی با ستاره شناسی همراه بوده و در زمان هخامنشیان سه نوع موسیقی در ایران معمول بوده که عبارت بودند از موسیقی مذهبی- رزمی و بزمی. یکی از دستگاه های نشاط انگیز و پر بار موسیقی ایرانی که از عهد باستان به یاد گار مانده دستگاه ماهور و خسروانی است که روشنگر قدرت و عظمت این هنر ارزنده و شوق انگیز نیاکان ما می باشد. در قرون وسطی حتی تا قرن 13 میلادی که اصول و قواعد موسیقی شرقی با ترجمه کتاب های فارابی در اروپا انتشار یافت اروپاییان که هنوز پای بند موسیقی یونانیان بودند  و ان سبک و روش را در کلیسا ها دنبال می کردند تنها موفقیتی که بدست اوردند موفق شدند 5 خط حامل را که هنوز هم متداول است ابداع نمایند اما از عهده ثبت و تدوین موسیقی ایرانی بر نیامدند . همان طور که در مطلب وبلاگ  موسیقی در زمان ساسانیان ذکر شد بسیاری از اهنگ های ساخته عهد باستان که قسمتی از ان به نام 30 لحن باربد معروف است اهنگ ها و ردیف ها به واسطه نبودن خط نت و ثبت انها از بین رفت و قسمتی هم که باقی مانده به طور سینه به سینه برای ما به ارث رسیده که بیشترین سهم زحمت را برای حفظ و نگهداری و اشاعه ان ابتدا توسط علی اکبر خان نوازنده تار زما قاجاریه انجام داد و پس از او اقا میرزا عبدا... استاد سه تار و پدر احمد عبادی با تلاش فراوان موسیقی ایرانی را در 7 دستگاه شور- نوا- ماهور- همایون- سه گاه- چهار گاه- راست پنج گاه از خود به یاد گار گذاشت تا زمانی که علی نقی وزیری به صورت رسمی و رایج خط نت را از اروپا به ایران اورد و پس از تاسیس هنرستان عالی موسیقی شاگردان خود ابولحسن صبا و روح ا.. خالقی را با این پدیده جدید اشنا کرد تا این که بعدها داوود پیر نیا برنامه بزرگ گلها را تاسیس کرد .

 

منبع. مردان موسیقی سنتی و نوین ایران- جلد اول- تالیف حبیب ا... نصیری فر- انتشارات اتیه 

سهم ايران در تمدن جهان
ايرانيان در كتابهاي تاريخ باستاني خود مانند (خداي نامگ وشاهنامه) كشف وترقي همه فنون وصنايع را به پادشاهان خود نسبت مي دهند گرچه پادشاهان مبتكر اين فنون و صنايع نبوده اند ولي اين پيشرفتها در دوره آنان صورت گرفته است. قدرت چشم گير تمدن ايران از چند نظر خيلي روشن است هنگامي كه درهزاره چهارم قبل از ميلاد ظروف سفالي منقوش درايران ساخته مي شد( درشهر سوخته سيستان و...) اروپا در توحش وبي خبري به سر مي برد. ايرانيان در اهلي كردن حيوانات وترويج نباتات كشاورزي وميوه هاي لذيذ وايجاد صنعت سفال سازي و سراميك -بافندگي -ريسندگي -قالي بافي -رنگرزي و صنعت ذوب فلزات و ميناكاري -زرگري واكتشاف مواد ساختماني مهم از قبيل آجر -ساروج -گچ - آهك و ساختن چرخ وارابه و... در جهان پيش قدم بوده اند .بسياري ازحيوانات ومحصولات كشاورزي اوليه از ايران به ساير نقاط جهان برده شده است مانند گوسفند وبز. اسب بومي ايران است كه اولين بار درايران اهلي شده واسب عربي متعلق به سرزمين ايران بوده كه پس از اسلام به عربستان راه يافت. اسپيت (يونجه) را ايرانيان به اروپا بردند و چينيها يونجه واسب را از ايران به چين بردند ودرآنجا كاشتند. شراب و انگور از ايران به چين برده شده است( تخت جمشيد 15 هزار هكتار باغ انگور داشته است). گل لاله – گل سرخ- ياسمن- درختان گردو – انجير- انار – هلو و داروهايي چون ترنجبين – شيرخشت – خشك انگبين و...همه از ايران به ساير نقاط جهان برده شد . ايرانيان درفن آبياري پيش قدم بوده اند . كاريز(قنات)اختراع ايرانيان است . دولاب يا چرخ آب كشي واستفاده ازچاه آب براي ايرانيان بوسيله نيروي باد و نيروي فشار آب از ايرانيان است. منشا آسيابهاي بادي از ايران است وآسيابهاي آبي از يونان. باغهاي ايراني مورد پسند همگان بود كه ان را پرديس يا باغ بهشت مي خواندند كه بعدها مظهر بهشت اعراب و تركان شد. اروپاييان در قرون وسطي باغهاي خود را به شيوه ايرانيان احداث مي كردند كه بعدها اعراب هم ازاين كار تقليد كردند. ايران كشور پيشتاز در صنعت سفال سازي و سراميك بوده است چون قديمي ترين قطعه هاي سفال درايران يافت شده اند. پروفسور پوپ دركتاب شاهكارهاي هنر ايران مي نويسد: كشاورزي و كوزه گري و بافندگي از فلات ايران اغاز شد . چرخ كوزه گري در ايران اختراع شد ويك انقلابي در صنعت سفال سازي وكوزه گري به وجود آورد. به عقيده دكتر گيرشمن درهيچ نقطه ديگر جهان نظير هنر نقاشي روي سفال همزمان با ظروف سفالين ايران يافت نشده است واين در اواسط هزاره سوم قبل از ميلاد يك نوع لعاب سبز وآبي يا زرد كم رنگ در شوش تهيه مي گرديد. اين لعاب يك رنگ فلزي بود كه بر روي ظروف مي پوشاندند وآن را در كوره مي نهادند.كاشيهاي لعابدار و شيشه را آشوريها بعدها از اهالي خوزستان اخذ كردند . يونانيها لعاب واقعي را تا عصر بطلمیوس درمصر نمي شناختند وبه آن لعاب پارتي مي گفتند. بنا به يك نوشته كهن چيني ، صنعت لعاب را چينيها از ايرانيان فراگرفتند. 
صنعت ذوب فلزات 
شمال و مركز و جنوب شرقي فلات ايران قديمي ترين مركز ذوب فلزات در جهان است  اختراع آهن را از هيتي ها مي دانند در 4000 سال قبل اما درهزاره چهارم ق.م ابزار وآلات مسي قالب گيري شده در تپه سيلك وتپه گوي يافت شده است. شواهد نشان مي دهند معلومات مربوط به ذوب فلزات از ايران به ساير مراكز آسيا و آفريقا و اروپا رسيده است. يكي ديگر از اختراع ايرانيان دمهاي آهنگريست كه براي بالابردن حرارت كوره ازآنها استفاده مي كردند كه درجه حرارت كوره از 1200 تا 1600 درجه سانتي گراد بالا رفت . درهزاره دوم قبل از ميلاد تمام احتياجات فلزي سلسله هاي سومر وبابل از قلات ايران تامين مي شد ودرهزاره اول نيز تمام فلز مورد احتياج آشوريها از ايران وارد مي شد. آهن نيز مانند مس در فلات ايران يافت شده است. مصريها مركز اهن را از ارمنستان خوانده اند و كوره هاي ذوب آهن نزديك تبريز يافت شده اند از يك منبع چيني موسوم به كوكويااو چنين معلوم مي شود كه فولاد از ايران به چين وارد مي شده است . تكنيك نقش ونگار دادن روي فولاد به وجود اوردن فولاد سخت و نيرومند بايستي از ايران يا هند باشد. 
اختراع فلز برنج 
اختراع آليا‍ژ برنج كه از ذوب كردن مس و روي بدست مي آيد بنا به قول زوسيوس كار يك ايراني است زوسيوس اين آليا‍ژ را آلياژ زرد ايراني مي خواند. ابن سينا در طرز تهيه برنج مي گويد آن را از مس و توتيا (كالامين) مي سازند . لاوفر در سينو ايرانيكا متذكر مي شود كه روي براي اولين بار درايران استخراج شده است به اين دليل كه معادن روی در كرمان در قرن دهم ميلادي استخراج مي شده است ودر يك نوشته چيني كه آن را t’ov –shi تئوشي) خوانده اند استخراج روي به زمان ساسانيان درايران ذكر شده است. ايرانيان در ساختن سپيد روي مرداسنگ- زنگار- بوره- تنكال- شوره و نشادر  هم پيشقدم بوده اند و بيشتراين نامهاي ايراني با سنگ معدن و فلز مربوطه به سراسر جهان رسيده است .به نظر دكتر استانلي اسميت تقريبا همه آلياژها و روش افزايش استحكام فلزات كه در قرن 19 ميلادي در اروپا معمول بود بيش از 4000 سال قبل در خاورميانه شناخته شده بود . 
  
  
  
صنعت نساجي 
ايرانيان در نساجي سرآمد گذشتگان بودند بنا به قول دكتر هانس وولف ايران قادر بود كه از منابع شرق وغرب خود در امر ريسندگي و بافندگي استفاده كند وآن را تغيير شكل دهد و با يك كار خودش منطبق وآن را كامل تر سازد. 
تكنيك پارچه بافي درايران بسيار كهن است وبه عصر حجر مي رسد. در كاوشهاي باستان شناسي 1950 در غار كمربندي نزديك درياي مازندران يا كاسپين (كلمه خزر را به كار نبريم) ثابت كرد كه ايرانيان پشم گوسفند و بز را در همان دوره غار‌نشيني به صورت پارچه مي بافته اند. ديرينگي اين پارچه ها با آزمايش كربن 14 سني در حدود 6500 سال نشان داد. قدمت بعضي كارگاههاي نساجي درايران به 7000 سال پيش مي رسد. درشوش روي دو تبر مسین متعلق به اواخر هزاره چهارم قبل از ميلاد يك تكه پارچه به دست امده كه دلالت مي كند بر اينكه در آن زمان ريسندگي يكدست و خيلي ظريف معمول بود. و پارچه به صورت باز بافته مي شده است روي يك مهراستوانه ای شوش مربوط به 6000 سال پيش يك كارگاه نساجي ديده مي شود. وجود بافندگي كارگاهي درايران در هزاره سوم و دوم پيش از ميلاد از روي اكتشاف باستان شناسي در شوش به دست آمد. پارچه بافي با ماكوي منقوش درغرب ايران در 1000 سال قبل از ميلاد توسعه يافت و به صورت بافت دو پوده در آمد. دردوران مادها وهخامنشيان هم صنعت پارچه بافي ترقي زيادي كرد كه بهترين دليل آن لباس سربازان هخامنشي است كه روي كاشي هاي رنگي كشف شده در شوش نقش شده است . دستگاه پارچه بافي منقوش كه ازاختراعات ايرانيان است در قرن نوزدهم توسط ژاكارد به ليون برده شد ومكانيزه گرديد . بعضي مورخان اختراع كارگاههاي پارچه بافي را به چينيها نسبت داده اند حال آن كه پارچه هاي بافت ايران در زمان ساسانيان بهترين پارچه ها درجهان باستان بودند. دردوره سلجوقيان نيز ايرانيان چند نوع کارگاه نساجی اختراع کردند که از شرق تا چین واز غرب تا اسپانیا رسید ومورد تقلید واقع شد و عثمانیها در شهر بروسه واقع در آسیای صغیر کارخانه نساجی به سبک ایرانی بر پا کردند. یکی از بخشهای صنعت نساجی قالی بافی است  قالیهای زمان هخامنشی که در پازیریک  به دست آمده تقدم ایرانیان را دراین صنعت می رساند که بعدها ترکان قالیبافی را از ایرانیان یاد گرفتند. 
صنعت ترصیع فلزات 
صنعت ترصیع فلزات طلا و نقره و برنج از ایران است و سابقه ای بسیار کهن دارد این صنعت از ایران به بین النهرین و مصر و سوریه رسید 
صنعت چرمسازی وتجلید 
این صنعت را نیز ایرانیان در ایتالیا واروپا رواج دادند جلدهای کتاب که درایران ساخته می شد از نظر زیبایی و نرمی فوق العاده بود و به همین جهت در ونیز وسایر شهرهای ایتالیا مورد تقلید قرار گرفت. اجر از اختراع ایرانیان است وشاید گچ وآهک وساروج را اولین بار ایرانیان به کار برده باشند . 
دانش معماری 
سهم ایرانیان در صنعت معماری جهان بسیار قابل ملاحظه است . ایوان وگنبدی که برروی بنای چهار گوش ساخته     می شود از هنرهای ایران است.به نقل از چرزیکوفسکی تمام اختصاصات اساسی ساختمانهای صلیب شکل که عصاره واقعی معماری بیزانس به شمار می رود از ایران سرچشمه گرفته و نخستین بار در ایران توسعه یافته است (نماد صلیب در ایران باستان متعلق به 9000 سال پیش است).  قوس شکسته که بعدها در بناهای کوتیک اروپا به چشم می خورد هم از ایران است. میسو شوازی درکتاب تاریخ معماری جهان می نویسد که منشا اولین معماری مسیحی ازایران است. نفوذ معماری ایران در هندوستان و ارمنستان زیاد دیده می شود. احداث پیک سوار و پست از ایرانیان است . کاروان وکاروان سرا نیز از ابداع ایرانیان در زمان هخامنشیان است. دربازیها ایرانیان چوگان وشطرنج و نرد واستفاده از حیوانات شکاری برای شکار را درجهان رواج دادند. ایرانیان شطرنج را از هند آوردند ولی شطرنجی که به جهان عرضه شد با کلیه خصوصیاتش جنبه ایرانی دارد و موجب رواج آن در جهان ایرانیان بودند . درساختن آلات موسیقی می توان گفت که باربتووس و پاندورای یونانی در واقع همان بربط (یعنی سینه مرغابی) وتنبور ایرانی بود که در سراسر جهان ازچین تا اروپا رواج یافت و عود نیز از ایران به عربستان رفت واز آنجا تحت عنوان lute که از عود اخذ شده به اروپا رسید. رباب ساز دیگر ایرانیان است که مانند تنبور در کشورهای بسیاری رواج یافت . درچین به آن لپاپو می گویند و در کشورهای مغرب زمین همان ریل یا ربک است .ایرانیان درعلم و حکمت هم از ابتدا یکی از کشورهای پیشرفته بوده اند. اسکندر پس از حمله به تخت جمشید دستور داد کلیه نوشته های دینی و علمی ایران که در آنجا بود به یونانی ترجمه شود واصل آنها را از بین برد  تا فرهنگ و تمدن ایرانی را نابود کرده باشد . همین امر سبب شد که بعد از حمله اسکندر به ایران جز قسمت ناچیزی از علم و فلسفه و حکمت به جا نماند. پس از آن در زمان اشکانیان و ساسانیان رنسانس ایران زمین آغاز شد تا اینکه با حمله اعراب و ترکان ایران ما ویران شد. خدای ایرانیان باستان اهورامزدا خدای عقل بودو مزدا یعنی مغز فکر آفرین وایزد مهر خدای نور و به کمک دو نیروی عقل ونور (عقل وتقوا) انسان می تواند به نور مطلق بپیوندد . زرتشت ریاضی دان، فیلسوف،  شاعر واخترشناس  در 3700 سال قبل بود. درگاتها همه جا از خرد پاک واهورایی می خواهد که با گفتار زبان بر دشمنانش چیره شود یعنی ایرانیان برای خرد و دانش محاوره و سخنرانی اهمیت خاصی قایل بودند. 
نجوم واخترشناسی درایران 
دراساتیر آمده که جم یا جمشید افسانه ای نخستین رصدخانه را در کوه دما یا دنباوند(دنا یا دماوند ) ساخت. ایرانیان نخستین ملتی بودند که ستارگان را رصد می کردند و برای رصد کردن رصدخانه ساختند و سال را به 12 ماه بخش کردند و برای هر ماه نامی جداگانه و برای هر روز هفته، نامی جداگانه پدید آوردند به طوری که سابقه گاه شماری در ایران تا 7000 سال می رسد. پس از آن اشو زرتشت ریاضی دان – اخترشناس – فیلسوف وشاعر ایران زمین در نیمروز سیستان اولین رصد خانه را با اصول مهندسی احداث کرد واین بنا اکنون در 40 کیلومتری شهر سوخته به نام دهانه غلامان نام دارد ./ البته این نظر دکتر غیاث ابادی می باشد و عده ای هم این بنا را متعلق به دوره هخامنشیان می دانند/ درجهان نخستین کسی که توانست سال را به وسیله کبیسه بیاراید و نوروز را در آغاز بهار قراردهد زرتشت پیامبر ایرانی بود . روز اول فروردین (لحظه تحویل سال) نقطه تقاطع دایره البروج با استوای آسمان واغاز اعتدال بهاری می باشد. به گفته پلین کهین در کتابخانه اسکندریه  مصر حدود 800 مقاله به نام زرتشت ریاضیدان وجود داشته که بعدها در زمان حمله اعراب و توسط معاویه به آتش کشیده شد .رصدخانه زرتشت و رصد خانه خورشیدی هخامنشیان یا همان کعبه زرتشت یک رصد خانه دقیق برای سنجش گردش خورشید و نگهداشتن حساب سال وسال شماری و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول هر ماه بوده است دانش نجوم ایران باستان توسط اعراب و ترکان ومغولان نابود شد اما پس از اسلام اخترشناسان بزرگ ایران مانند خواجه نصیر توسی – ابوریحان بیرونی – خیام – قطب الدین شیرازی- جمشید کاشانی و ... یکه تاز دانش اخترشناسی در جهان شدند اما چون آثار این بزرگان به زبان عربی نوشته شده جهان غرب این دانشمندان را اخترشناسان عرب معرفی می کند نه ایرانی . درزمان قطب الدین شیرازی و در قرن پنجم زمان عضدالدوله دیلمی بزرگترین رصد خانه آن روز جهان در شیراز قرار داشته است که هیچ کس درحال حاضر جای این بنا را نمی داند . درقبل از حمله مغول به ایران شهر سمرقند رصدخانه بزرگی داشته و در زمان هولاکو به همت خواجه نصیر توسی بزرگترین رصد خانه آن روز جهان در مراغه ساخته شد . رصد خانه مراغه دارای 400 هزار جلد کتاب بود و دارای یک دانشگاه شبانه روزی بود که حتی از چین برای اموختن دانش به مراغه می امدند. پس از ویرانی این بنا  رصدخانه دهلی در هند مطابق با اصول رصدخانه مراغه ساخته شد( به کتاب کاوش رصد خانه مراغه از دکتر پرویز ورجاوند رجوع شود). درزمینه شعر وادبیات باید ذکر شود که جهان با همه گستردگی ادبیات و هنر خود در برابر ارجمندی شعر پارسی سر تعظیم فرود می آورد ان گونه که در گزینش ده شاعر بزرگ جهان 5 شاعر از ایران (1-فردوسی 2- خیام 3- سعدی 4- حافظ 5- مولوی) و 5 شاعر دیگر از کل جهان انتخاب شده اند و فردوسی بزرگ از طرف یونسکو بزرگترین شاعر دنیا معرفی شده است. 
 در کاوشهای باستان شناسی شوش معلوم شد که ایرانیان در 4000 سال قبل اطلاعات زیادی درباره معادلات دو مجهولی به شکل ax+ bx = c داشته اند وهم چنین از جدول ضربی که بعدها توسط فیثاغورث نسبت داده شد اطلاع داشتند و قضیه معروف فیثاغورث  می شناخته اند. درست است که بقراط پدر علم پزشکی است اما مبدا و منشا پزشکی یونان از ایران و مصر است. پارسیان زمان هخامنشی در مهندسی و شهرسازی و پل سازی مهارت زیادی داشتند . عده ای از نویسندگان یونانی فیثاغورث را شاگرد زرتشت سوم می دانند. دیگر اینکه مغان ایران سحر و جادو نمی کردند و سحر وجادو کار کلدانیان بود رایتزنشتاین معتقد است افلاتون در فلسفه خود تا حد زیادی مرهون زرتشت است وی نظرات آیزلر را در باره نفوذ ایران در فلسفه یونان تایید می کند . 
نیلسون نویسنده تاریخ دین در یونان می نویسد دین زرتشت با خود افکار بزرگ و عمیقی آورد که با افکار یونانی مواجه شد نفوذ افکارایرانیان برافکار یونانیان خیلی زیاد است ولی راههای این نفوذ تاریک وغیر مستقیم است . سیسرون می نویسد ایرانیان مخالف پرستش بت و بت پرستی هستند . وقتی کوروش کبیر لیدیه و بابل را فتح کرد مردم را قتل عام نکرد واسیر وبرده نکرد ( به متن منشور کوروش  در همین وبلاگ رجوع کنید) اما یونانیان به گفته خودشان هنگام فتح شهر تروا به هیچ کس از بزرگ و کوچک رحم نکردند واسکندر در هنگام فتح تخت جمشید دستور داد دست و پای مردان را قطع کنند . بابلیها وآشوریها از قتل عام شهرهای فتح شده لذتی شهوانی می بردند آنها هم مانند مغولان شهرها را با خاک یکسان می کردند و در زمین ان شهرها نمک می پاشیدند تا دیگر حتی درخت وسبزه هم درآن محل نروید . دکتر اچ . ای استیپلتون می نویسد: آن چه تا امروز شیمی جدید می خواندیم در واقع 900 سال پیش از عصر رابرت بویل و توسط زکریای رازی به وجود آمده است. درفیزیک محاسبات وزن مخصوص که توسط بیرونی و خازنی با اختراع دقیق ترین ترازوها انجام شده به قدری دقیق است که فقط در رقم سوم اعشار با محاسبات جدید تفاوت دارد. دکتر مارکس میرهوف به ما می گوید که افتخار علم مسلمین (منظور ایرانیان نه اعراب) دربحث نور است دراینجاست که قدرت ریاضی اشخاصی چون ابن هیثم و کمال الدین فارسی بیش از اقلیدس و بطلمیوس بود. پروفسور الدومیلی می نویسد: کتاب خوارزمی در جبر نه تنها اصطلاح جبر را معمول کرد بلکه معنی واقعی را به این علم بخشید. خیام ریاضیدان فیلسوف و شاعر که بزرگترین شاعر دنیا بعد از فردوسی محسوب می شود  کاراصلی او تقویم جلالی زمان ملکشاه سلجوقی است که هر 3770 سال فقط یک روز خطا می کند وحل معادلات درجه دوم بود . خیام از تقاطع مقطهای مخروطی برای حل مسایل جبری استفاده کرد. اشکال مختلف معادلات درجه سوم را به نحوی طبقه بندی کرد وبرای هر یک راه حل هندسی یافت. جمشید غیاث الدین کاشانی کسر اعشاری را 160 سال قبل از استوین کشف کرد . پروفسور کندی می نویسد: علم مثلثات مسطح و کروی که در مدارس کنونی جهان تدریس می شود مطالب عمده آن نتیجه تحقیقات ایرانیان قرون وسطی می باشد. ابوریحان بیرونی – خازنی و کوشیاری دریافتند که جیب وظلل و سایر توابع مثلثاتی نه تنها بر قوسهای کروی بلکه زوایای کروی نیز مربوطند و همینها بودند که رابطه ای بین زوایا و اضلاع هر مثلث کروی ثابت کردند. درمورد گردش زمین به دور خورشید در قرن پنجم هجری ابوریحان می نویسد: من با استفاده از اسطرلابی که ابوسعید سنجری ساخته بود متوجه شدم این زمین است که به دور کاینات می گردد نه  کاینات  به دور زمین . وقتی سلطان سلیم عثمانی که خود کاملا تحت نفوذ تمدن ایرانی وزبان فارسی بود اروپا را تا نیمی تسخیر کرد در واقع این تمدن ایران بود که تمدن عربی را تسخیر می کرد . پروفسور آرنولد توین بی مورخ انگلیسی و نویسنده تاریخ تمدن می نویسد: شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی ترک هر دو پرورده یک تمدن مشترک ایرانی بودند. سلطان سلیم عثمانی به فارسی شعر می سرود و در دربارش زبان فارسی رواج داشت. 
منبع: ویژه نامه هنر ومردم – بررسیهای تاریخی – مهرماه 1350 شمسی 
منابعی برای مطالعات بیشتر در زمینه ایران باستان و تمدن اریاییها 
1-  کاوشهای باستان شناسی جلد 1 و2 و3 
2-  از زبان داریوش- خانم پروفسور هاید ماری کخ 
3-  ایران از آغاز تا اسلام- (گیرشمن) 
4-  ایران وترکان در زمان ساسانیان 
5-  ایران در زمان ساسانیان- (پروفسور آرتور کریستین سن) 
6-اصل ونسب دینهای ایرانیان باستان- (دکتر عبدالعظیم رضایی ) 
7-  کاوش رصدخانه مراغه-( دکتر پرویز ورجاوند) 
8-  دو قرن سکوت -(دکتر عبدالحسین زرین کوب) 
9-  حکومتی که برای جهان دستور می نوشت – دکتر ن – بختورتاش 
10- سرزمین جاوید او2و3و4 از پروفسور گیرشمن                     
  
آداب و رسوم پارسیان باستان 
اخلاق از نظر اوستا هومته – هوخته – هورشته یعنی اندیشه نیک- گفتار نیک و کردار نیک سه اصل اساسی را در دین زرتشت تشکیل می داد. 
دروغ در ایران باستان گناهی نابخشودنی و در خور کیفر بود. فرشته راستی که در اوستا اوشتات Arshta خوانده می شود درفروردین یشت و در چند یسنا از آن نام برده شده است . گذشته از آن میترا یا مهر نیز حافظ پیمان و نگهبان راستی و عهدها و میثاقها دانسته شده است. پیروان زرتشتی هر روز در نمازهای خود می سرایند که : نیکبخت کسی است که خواستار بهترین راستی باشد. در اوستا در نکوهش دروغ و دروغگویان و خیانت در امانت سخن فراوان گفته شده و دروغگو را شریک اهریمن و دروغ را سرآغاز همه گناهان می داند. ویتنی فیلسوف آمریکایی می گوید: هیچ فلسفه و دستوری در جهان نمی تواند آموزنده تر و بهتر از سه اصل اساسی دین زرتشت باشد امشاسپندان که به معنی مقدسات جاودانی می باشند صفات اهورامزدا هستند و هر کدام مثل بهترین اخلاق درآیین مزدیسنا را مجسم می سازد. 
1-  وهومنه: اندیشه نیک یا بهمن 
2-  اشا وهیشتا: بهترین راستی وپاکی یا اردیبهشت 
3-  آرمئیتی: فروتنی وبردباری مقدس یا اسفندارمز 
4-  خشتره ویئریه :سلطنت آسمانی یا شهریور 
5-  هئورتات یا بلوغ و کمال ورسایی یا خرداد 
6-  امرتات یا بی مرگی و جاودانگی 
لازم به ذکر است هفت سین سفره عید نوروز برگرفته از 7 امشاسپند بالا می باشد که هر ایرانی موظف بود در هر تحویل سال این موارد را به خاطر داشته باشد. 
به گفته اوستا انسان در جامعه سه وظیفه مهم دارد: 1- دشمن خود را دوست خود گرداند 2- شخص پلید را پاکیزه سازد3- نادان را دانا گرداند 
درمیان ایرانیان باستان رباخواری رایج نبود ولی پرداخت بدهی بسیار واجب بود. دردین زرتشتی بت پرستی و جادوگری وجود نداشت . ایرانیان باستان از مرگ هراسی نداشتند. 
اخلاق ایرانیان در زمان هخامنشیان: 
فیثاغورث حکیم یونانی درباره راست پرستی ایرانیان می گوید که آدمی تنها بوسیله راستگویی می تواند شبیه به خدا شود. هرودوت می گوید: در نزد پارسیان آب دهان انداختن جایز نیست. دو دوست چون در کوچه به یکدیگر برخوردند یکدیگر را می بوسند – پارسیان به همسایگان خود احترام می گذارند پارسیان پدر ومادر خود را نمی کشند . دروغگویی ننگین ترین عیب یک پارسی است بعد از دروغگویی بدهکاری شرم آورترین نقص است چون شخص بدهکار ناگزیر به دروغ گفتن است. مجسمه ساختن وبت پرستیدن در نزد پارسیان مرسوم نیست. پارسیان پرستش خداوند را بر قله کوههای بلند به جا می آورند. دوستی و وفاداری از صفات پارسیان است و داریوش کبیر به داشتن این صفات افتخار می ورزید. درایران باستان پادشاهان و حکمرانان مانند پادشاهان ایران پس از اسلام مستبد و دیکتاتور نبودند و رای خود را همواره با مشورت انجمنی از خردمندان به مورد اجرا می گذاشتند (پادشاهان مستبد ایران پس از اسلام محمود غزنوی – سلجوقیان  – ایلخانان مغول و فرزندان آنها سلسله قاجاریه بودند که ایران واسلام را نابود کردند وهویت ایرانی نداشتند). 
پارسیان به کشاورزی و دامپروری و کاشتن درختان وآباد کردن زمین واحداث قنات وآبیاری علاقه مند بودند . پارسیان سوارانی تربیت می کردند که برای جنگ جز قشون شوند وآنان سلاح برگرفته و به جنگ می رفتند . 
گزنوفن در کوروش نامه می نویسد: ایرانیان باستان بر سر سفره غذا هیجان و هوسناکی از خود نشان نمی دادند در شوخ طبعی خود از هر اهانت ودشنام به یکدیگر خودداری می کردند . ایرانیان به فرزندان خود تقوی و فضیلت می آموختند . درایران باستان محل مدارس دور از بازار بود تا دروغ و مکر و حیله و دشنام و دغل بازی که شیوه رایج بازار بود به مدارس و بچه ها رسوخ نکند . کودکانی که با جرمهای دزدی- شیادی – افترا- هتک ناموس و دروغ گفتن آلوده می شدند کیفر می دیدند. به کودکان رسم اعتدال و قناعت و خویشتن داری در برابر گرسنگی را یاد می دادند . کودکان پارسی تا 16 سالگی تیراندازی و زوبین افکنی می آموختند. پس از آن تا 10 سال به عنوان نگهبان شهر و قلعه بودند. چون اشخاص به سن 50 سالگی می رسیدند دیگر از جنگ معاف بودند و خردمندان آنان در شهرها به کار داوری اختلافات عمومی و کاری که امروزه شوراهای حل اختلاف درشهرها انجام می دهند مشغول می شدند . درایران برای عروسی از والدین خود اجازه می گرفتند. کوروش کبیر گفته است: ایرانیان صفات نیک خود را با تمام ثروت شام و آشور برابر نمی کنند . استرابون می گوید: درایران باستان به پسران از 5 تا 24 سالگی تیراندازی – اسب سواری و راستگویی می آموزند . مربیان آنها مردمی پاکدامن ودرستکارند. غذای روزانه جوانان پس از ورزش نان – نان شیرینی ونمک وعسل است. استرابون می نویسد اشکانیان با اسیران خوش رفتار بودند (رفتار اعراب و مغولان را هم با اسیران ایرانی مطالعه کنید) و پناهندگان به خود را با آغوش باز می پذیرفتند و عهد و پیمان خود را نگاه می داشتند . استرابون می گوید: شاه همواره بر سفره غذا پایین تر از مادر خود می نشست. باز گوید که ایرانیان اگر قسمتی از بدنشان از لباس خارج باشد آن را بی شرمی می دانند و لباسی می پوشند که سراپای آنان را فراگیرد. پلوتارک می گوید پارتیها گیسوان را به رسم سکاها بلند و ژولیده می گذاشتند. مارسلن درباره ایرانیان زمان ساسانیان می گوید: ایرانیان در هنگام غذا خوردن هرگز سخن نمی گویند و به همدیگر نگاه نمی کنند. ایرانیان بسیار بر نفس تسلط دارند و می کوشند هرگونه بدی و زشتی را از خود دور کنند. ایرانیان قامت کشیده دارند .رنگشان زیتونی یا تیره است . ابروهای آنان قوسی است و ابروپیوست هستند. راه رفتنشان سنگین و باوقار است و بهترین جنگجویان هستند. پروکپ procope می نویسد: 
ایرانیان قانونی وضع کرده اند که وقتی دشمن را شکست می دهند دست به کشتار مردم – آتش سوزی و هتک ناموس نزنند (تاریخ اعراب  و مغولان را هم مطالعه کنید). ایرانیان هرگز مثل حیوانات پرخوری نمی کردند به خصوص درمجالس . در روزگار شاپور دوم ساسانی شاهنشاه موبد شهر استخر را به خاطر پرخوری وعدم خویشتن داری سرسفره غذا از کار برکنار کرد وگفت: هرکس سر سفره غذا در مجالس به خوراک آز ورزد واز یک تکه مرغ نمی گذرد چنین کسی چگونه می تواند از مال  مردم در گذرد و خویشتن دار باشد. 
فرزند پادشاه حق نداشت خون بریزد اگر چه قانون آن روا داشته بود (رفتارپسر صدام دیکتاتور عراق را با مردم مطالعه کنید) وحق تجاوز به جان و مال  مردم را نداشت. پادشاهان ساسانی در بازدید از کشورهای دیگر هیچگاه هدایایی ازقبیل کنیز وغلام وبرده نمی گرفتند( تاریخ امپراتوران روم باستان و خلفای عرب را هم درایران مطالعه کنید). پادشاهان جویای حال مردم بودند و می کوشیدند که به رازهای پنهان و زندگی مردم سرزمین خود آگاه گردند به خصوص اردشیر بابکان . رسم پادشاهان ایران باستان این بود که خردمندترین و راستگوترین افراد را سفیر خود می کردند. اردشیر بابکان می گفت چه خونهای ناروایی که سفیر سبب ریختن آنها شده است. لازم به ذکر است که در حمله مغول به ایران که خوارزمشاه  ، 450 نفر از بازرگانان مغول را به قتل رساند وخشم وانتقام چنگیز را برافروخت مهمترین عامل سفیران و وزیران بی لیاقت خوارزمشاه بودند. 
منبع: مجله هنر ومردم – بررسیهای تاریخی – سال اول: شماره 5 و6 
  
  
پيمان گواه گيران در عقد وعروسي درايران باستان 
پيمان گواه گيران مراسمي بود كه درايران باستان موبد در هنگام خطابه عقد وازدواج خطاب به عروس وداماد مي گفت. 
هردونفر را شادماني افزون باد. هميشه با فر وشكوه باشيد. به خوبي وخوشي به سربريد. درترقي وافزايش دانش باشيد. به كردار نيك سزاوار باشيد . نيك پندار باشيد . درگفتار نيكو باشيد ودركردار نيكي به جاي آوريد. از هر گونه انديشه بد دور بمانيد. از هرگونه بدگويي وغيبت بكاهاد. هرگونه بدكاري وپليدي بسوزاد. راستي پايدار باد. جادويي ودروغ سرنگون باد. به دين مزديسنا استوار باشيد. محبت داشته باشيد. با كردار نيك كسب مال وثروت كنيد. با بزرگان و خردمندان يكدل و راستگو و فرمانبردار باشيد . با پيران فروتن و نرم خو و خوشرو باشيد . غيبت نكنید . خشمگين نشويد. از براي شرم گناه نكنيد. حرص وآز مورزيد. ازچيزي بي خود دردمند واندوهگين مشويد. حسد مبريد. تكبر مكنيد. هوي وهوس مپروريد. مال كسان مبريد. از زن كسان پرهيز كن. از كوشش نيك خود برخوردار باش. يزدان ونيكان را بهره مند ساز. با غيبت كننده همراه مباش. با بدنام پيوند مكن. با نادان همكار وشريك مباش. با دشمنان به عدالت رفتار كن. با دوستان به ميل ايشان رفتار نما. با بيچارگان جنگ و پيكار مكن. در انجمن پخته گفتار باش و هر سخني را نگو. پيش شاهان وخردمندان سنجيده سخن گوي. مانند پدر نامور باش. با راستي كامياب وكامروا باش. 
منبع: بررسيهاي تاريخي – هنر ومردم – سال اول، شماره 5 و6. 
  
آرامگاه كوروش هخامنشي 
محل قبر كوروش بر فراز آرامگاه 
آرامگاه كوروش بزرگ بنيانگذار امپراتوري هخامنشيان مي باشد كه در سال 529 ق.م جسد رشيدترين و مهربان ترين سردار تاريخ شرق باستان درون آن نهاده شده است. بيرون بناي آرامگاه ساده ولي در عين حال بسيار با شكوه واز رخامهاي كوه پيكر مرمر نماي سفيدي كه از كوههاي شمالي سيوند 30كيلومتري جنوب جلگه پاسارگاد بدانجا آورده شده، تشكيل شده است . مساحت زير اين بنا 156 متر (متر 12×13) بوده از 6 رديف تخته سنگهاي بزرگ كه 6 طبقه يا 6 سكو را نمودار مي سازد، تشكيل يافته است . طبقه اول كه بلندترين طبقه باشد 70/1 متر بلندي دارد . طبقه دوم و سوم هركدام 1 متر و 3 طبقه وديگر هر كدام 55 سانتي متر بلندي دارد . روي هم رفته ارتفاع اين سكوها تا كف اتاق بالاي بنا 35/5 متر مي شود . ارتفاع خود بناي سنگي ارامگاه تا بالاي سقف بيش از 11 متر مي باشد . پهناي هر يك از سكوها نيم متر است . سقف بنا از خارج به صورت شيب بامي است وآب ان به دو طرف شمالي وجنوبي مي ريزد، ولي تكه سنگ راس اين هرم شكسته وافتاده واز بين رفته است . يك بناي سنگي هم كه كوچكتر از  اين بناست در10 كيلومتري جنوب شرقي كازرون توسط پروفسور واندنبرگ باستان شناس پيدا شد كه آن را آرامگاه اجداد كوروش احتمال داده اند . تخته سنگهاي آرامگاه كوروش همانند ساير سنگ كاريهاي اين دودمان در تخت جمشيد و شوش و فيروزآباد بابست آهني دم چلچله ای به يكديگر مربوط مي شده است ولي مقداري از آنها را در قرنهاي نخستين ورود اعراب براي ربودن آهن وسربي كه روكش آنها بوده، برده و در نتيجه سنگها را سوراخ و ناقص ساخته اند كه جاي آنها در سنگ باقي مي باشد. 
وضع دروني اتاق 
اتاقي كه در بالاي سكوهاي سنگي قرار گرفته 5/3 متر درازا و 10/2 متر پهنا و 10/2 متر بلندي دارد. همه اطراف آن از سنگ است تنها يك در كوتاه باريك به ابعاد 30/1 × 30/1 متر دارد كه به سمت مغرب باز مي شود. غير از سنگ نبشته عربي كه سوره قرآن در آن نوشته شده به گفته مورخان يونانی چون استرابون – آريان و پلوتارك لوحه اي از سنگ قرار داشته كه روي آن نوشته شده بود : 
اي انسان هر كه باشي وازهر جا كه مي آيي، منم كوروش كه براي پارسيان اين شاهنشاهي را بنيان گذاشت، بر من رشك نورز، تنها چيزي از من باقي مانده مشتي خاك است كه پيكر مرا در برگرفته. 
 اسكندر اولين كسي بود كه دستور داد درب اين اتاق را شكستند، وارد اين اتاق شد واين نوشته را خواند(كوروش بزرگ خود فيلسوف بود و مي دانست روزي اين امپراتوري تجزيه ونابود خواهدشد). 
كوروش كبير كه بزرگترين امپراتوري تاريخ را تاسيس كرده بود سرانجام دريك حفره كوچك دفن شد واز آن همه جاه و جلال جز نام نيك با خود نبرد برعكس اسكندر – چنگيز مغول – سزار – فرعونها – هيتلر – صدام و... كه تا نسل بشر باقيست به آنها لعنت و نفرين ابدي مي فرستند. 
پيدايش قبر كوروش و ملكه ايران زمين بر فراز سقف آرامگاه 
سقف و قسمت زيرين آرامگاه از چهار رديف سنگ كه بر روي هم گذارده شده است تشكيل مي گردد 
1: دو سنگ يك پارچه سقف اتاق 
2: سنگ ضخيم ديگر روي اين دو سنگ يكپارچه سقف كه دو قبر در آن كشف شده است و به عنوان درب آن بوده است 
3: سنگ ذوزنقه اي شكل (هرم مانند) كه سقف دو قبر را تشكيل مي‌داده  به قطر نيم متر وطول 35/6 متر در چهار پارچه 
برخي اشخاص ضخامت بيش از حد اين سقف را حمل براستحكام و زيبايي و شكوه بيشتر بنا مي كردند. ولي اين ابهام در سال 1338 هنگامي كه براي ريشه كن ساختن درخت انجير وحشي كه بر بالاي بام آرامگاه روييده و ريشه دوانيده بود اقدام مي شد روشن گرديد و معلوم شد كه در دل اين سنگها دو قبر بر فراز اتاقي ساخته اند.  اين دو قبر بواسطه دهليزي باريك به عرض 35 سانتي متر و طول يك متر به همديگر مرتبط شده است. دو قبر پيدا شده يكي 1×2 متر وديگري 95/0 × 95/1 متر اندازه دارد ولي ارتفاع هر دو يكسان و 87 سانتي متر است . پيدايش اين دو قبر به اين صورت بود كه براي ريشه كن ساختن درخت انجير بالاي بام آرامگاه حفره اي كه ريشه درخت در آنجا بود پيدا شد كه از خاك پر شده بود. اين حفره دراثر شكستگي يك تكه از سنگ ذوزنقه اي شكل روي قبر ايجاد گشته بود و ضمن خاكبرداري مشاهده شد كه حفره نامبرده عميق و مربوط به شكاف اتفاقي سنگ نيست كه با خاك پر شده باشد. دو جسد يافت شده يكي كوروش ودیگری به احتمال زياد ملكه ان زمان كاسان دان مادر كمبوجيه بوده است. اين دو قبر راهي به خارج نداشت و سنگهاي سنگين روي آن كه چهار پايه است بابستهاي آهني دم چلچله اي به همديگر متصل شده بود تا جسد شاه و ملكه در جاي محفوظي به دوراز كفتارها و گرگهاي اسكندر و اعراب باشند . فرصت الدوله شيرازي درباره اين آرامگاه که به آن نام مادر سليمان داده بودند نوشته بود بالاي سقف آرامگاه مثلثي شكل و محل دفن مرده بوده كه در زمانهاي گذشته پشت بام را سوراخ كرده و سنگهايش را شكسته اند بعضي از اهالي آنجا از آن بالا رفته و آن دخمه را ديده اند . لازم به ذكر است كه در ايران باستان هم عمل موميايي براي اشخاص مهم انجام مي شده است .  البته موميايي كردن فقط به خاطر اين بود تا جسد مرده با خاك – آب و آتش تماس حاصل نكند . استرابون در 40 سال ق.م مي زيسته به نقل از آريستوبولس نوشته است : قبركوروش در باغي ديده مي شود كه مثل برج كوچكي در ميان درختان مستور گشته -  برج مذكور در بالا محكم است و در بالاي عمارت يك طبقه اي وقبر كه مدخل باريك دارد.... آريستوبولس گويد: به دستور اسكندر داخل مقبره شده قبر را كشف كرد اشيا عبارت بود از بستري از طلا – يك ميز – جامها و تابوتي از زر و لباسهاي زياد كه با سنگهاي گران قيمت زينت يافته بود. اما دفعه دوم كه اسكندر به سراغ مقبره آمد تمام چيزها را دزدان يا سربازان اسكندر برده بودند . 
درجاي ديگر از قول آريستوبولس نقل شده كه : آرامگاه كوروش در وسط يكي از باغهاي شاهي واقع است كه آب فراواني دران جاري مي‌باشد. درختان زياد و سبزه و چمن آن را احاطه كرده است. اين مقبره به شكل برج مربع كم ارتفاعي است كه درختان كهن برآن سايه انداخته اند. درقسمت فوقاني اتاقي است كه تابوت كوروش درآن جاي دارد و سقف آن با سنگ پوشيده شده يك تخت، يك ميز وجامهايي كه در آن بايد به افتخار خدايان باده گساري كرد همه از طلاي ناب ساخته شده و در آنجا قرار دارند. 
طشت بزرگ زريني براي شستشو و مقداري زياد لباسهاي گرانبهاي كوروش و جواهر نيز در آنجاست . مقبره در وسط باغهاي سلطنتي پاسارگاد واقع است واز هر طرف انبوه درختان و جويبارها و چمنهاي پرپشت برآن احاطه داشت . جسد كوروش را در تابوتي از زر گذارده و تابوت را روي ميزي كه پايه اش نيز از زر بود قرارداده وآن را با پارچه نفيس بابلي و قاليهاي ارغواني و رداي سلطنتي و لباسهاي مادي و جامه هاي رنگارنگ از ياقوت زرد با توقها و پارچه ها وزينتهايي از زر و سنگهاي گرانبها پوشيده بودند . پله هاي دروني به اتاقي كوچك كه متعلق به مغان بوده هدايت مي شد. خانواده اين مغها از زمان مرگ كوروش پاسبان قبيله بوده واين امتياز به انهااختصاص داشت. شاه همه روزه يك گوسفند و مقداري شراب  به آنها مي داد وهر ماه يك اسب قرباني مي كردند . درهنگام حمله اسكندر به ايران دزدان يوناني مي خواستند جسد كوروش را بدزدند اما نتوانستند . آريستو بولس مامور شد باقيمانده اسكلت را جمع كرده در تابوت گذارد وآن را مرمت كند و پارچه اي روي آن بكشد. سپس درمقبره را با ديواري مسدود كردند ومهر اسكندر برآن زدند. سرپرسي سايكس افسر و مورخ انگليسي ازاين كه سه بار توفيق ديدار آرامگاه كوروش برايش ميسر شده است به خود افتخار مي كند ومي نويسد: من سه بار به زيارت اين آرامگاه رفته ام .ديدن آرامگاه اصلي كوروش پادشاه بزرگ وشاهنشاه عالم مزيت كوچكي نيست و من چقدرخوشبخت بوده ام كه به چنين افتخاري نايل شده ام  و شك دارم كه آيا براي ما آرياييان هيچ بناي ديگري نيست كه زياده از آرامگاه بنيان گذار شاهنشاهي پارس وايران اهميت تاريخي داشته باشد . 
منبع: مجله هنر ومردم – بررسيهاي تاريخي – ويژه نامه سال 1350. 
  
تاریخچه درفش سرفراز کاویانی درایران 
سلام ای خاک خوب مهربانی             درفش سرفراز کاویانی 
سلام ای گمشده در بودن خویش        به یغما رفته آیین و کیش 
سلام... سلام... سلام ای سرزمین آریایی 
سلام ایران من که رفتی از یاد        که بودی وقت خوبان خانه ما 
سلام ای شهر خوب شهر آرش         سیاوش را کجایی سوزد آتش  - از ترانه های داریوش 
  
از بررسی شاهنامه چنین بر می آید که روی هم رفته دو گونه درفش وجود داشته است. یکی درفش کاویانی یا شاهنشاهی که ویژه دستگاه شاه و دیگری درفش ویژه خاندانها بوده است. 
1- درفش کاویانی: 
درفش کاویانی همیشه درپیش سراپرده شاهی یا فرماندهی سپاه بوده است . هنگام پیشباز رسمی از فرستاده بیگانه یا یکی از سرکردگان ایرانی همیشه درفش را همراه سپاه می بردند. در بزمگاه شاهی و در نخجیرگاه درفش کاویانی برافراشته می شد. درفش همواره در دشت نبرد همراه سپاه و جای آن بیشتر درقلبگاه بوده است . درجنگها سپاهیان ایرانی چشم از آن برنمی داشتند و در زیر سایه آن برای کشور خود فیروزی می جستند. آنان اگر درفش را سرنگون می دیدند آن را نشانه شکست میدانستند . هرگاه دژ یا شهری را از دشمن می گرفتند درفش شاهنشاهی را بربالای آن می افراختند. درنبردها نمی گذاشتند که درفش همایون به دست دشمن افتد حتی اگر دستی که نگهدار آن بود از تن بریده می شد آن گاه درفش را به دندان می گرفتند وبادست دیگر تیغ می زدند . زمانی که سپاه آماده روان شدن به میدان جنگ بود درفش خجسته برافراشته می شد. نگهبان درفش کیانی همیشه سپهبد فرمانده سپاه بود که کفشی زرین به پا داشت و به فرمان همایون درفش را درآوردگاه داشت. پس از فیروزی در میدان نبرد، درفش بزرگی را بیرون می آوردند و کوس می زدند و سپاهیان جنگاور هورا می کشیدند. 
2- درفش ویژه خاندانها: 
به جز درفش کاویانی، شاهان، بزرگان و فرماندهان سپاه هر یک درفشی ویژه خود داشتند که آن را با نشانه هایی که شاید نشانه خاندان آنها بوده است می آراستند و هنگام نبرد آن را با خود همراه داشتند. درجنگهای تن به تن اگر پهلوانی فیروزی به دست می آورد درفش خویش را برمی افراشت تا سپاهیان آن را ببینند. درفش فیل پیکر از توس نوذر، درفش شیر پیکر به رنگ بنفش از گودرز کشوادگان ، درفش اژدها پیکر که شیر زرینی بر بالای نیزه آن است از رستم، درفش عقاب پیکرست که نام خداوند ان در شاهنامه به چشم نمی خورد. 
زمانی که فریدون آهنگ نبرد ضحاک را کرد کاوه درفش کاویانی را که درفش همایون وخسروانی بود برافراشت 
برافراشته کاویانی درفش 
همایون همای خسروانی درفش 
فریدون در پاسخ فرستاده سلم و تور گفت که آنان منوچهر را جز با سپاه و گرز و درفش کاویانی نخواهند دید و چون به دریاچه هامون رسیدند درفش کاویانی را پیش سپاه بردند. در نبرد رستم و سهراب و شاهنامه همواره اشاره به درفش کاویانی شده است . آن گاه سهراب پرسید آن سرا پرده زرد که درفشی درخشان به پیش آن افتاده و درفشهای گوناگونی به رنگ زرد و سرخ و بنفش گرداگردش زده اند و بر روی آن درفش پیکر گراز دارد و بر سرش ماه سیمین است از کیست؟ ... گودرز به توس گفت که کاوه آهنگر نیای من بوده و هم پس از آن درفشی است که پیکر ماه دارد که تنش لعل رنگ و زلفش سیاه رنگ است . این درفش بیژن گیو است . درفش دیگر که پیکر آن ببر است از گرد شیدوش است وآن درفش دیگر که پیکر گراز دارد از گرازه پهلوان دلیر است. درفش گاو میش از فرهاداست . درفشی که پیکرش گرگ است نشان گیو است. بنا به گفته پروفسور کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان پرچم ایران در روزگار باستان درفش کاویان نام داشت. معنی درفش کاویانی درفش شاهی است و کاویان از کلمه اوستایی kavi آمده است که به معنای شاهزاده و شاه است. در شاهنامه ذکر شده است که آهنگری کاوگ نام (کاوه آهنگر) پیش بند چرمین خود را بر نیزه کرد و باعث سرنگونی ضحاک شد . از آن زمان پیش بند کاوگ آهنگر درفش پادشاهان ایران شد و آن را به نام کاوگ، درفش کاویان نامیدند. این درفش از پوست پلنگ بود. که 8 ارش عرض و 12 ارش طول داشت . درفش کاویانی و تاج علامت شاهی بود و در میدان جنگ آن را به بهترین پهلوانان می سپردند 
منبع: مجله هنر ومردم شماره 67 


موسيقي در زمان ساسانيان 

موسيقي يكي از اركان و مظاهر تمدن ايران در زمان ساسانيان بود. (درنوشته هاي پيشين يا آرشيو فروردین 1387 وبلاگ هم مطالبي در مورد موسيقي در ايران باستان ذكر شده است). دستگاهها و نواهايي كه در دربار خلفاي عباسي و بغداد ، رامشگران و خنياگران مي نواختند وامروزه در كشورهاي عربي همسايه رواج دارد همه از موسيقي ساسانيان اقتباس شده اند. نواها وآهنگها و دستگاههاي زمان خسروپرويز تا 400 سال پس از ساسانيان ،‌اساس كار موسيقيدانان دوره اسلامي بوده است. اعراب موسيقي را از ايرانيان آموختند و با تغييراتي در نواها موسيقي مخصوصي براي خود درست كردند ولي اصول علمي و روح واساس و گوشه هاي آن ايراني باقي ماند.( مگر مي شود در صحراهايي كه مردم آنجا دنبال موش و سوسمار بودند و در موقع تشنگي بول شتر را مي نوشيدند موسيقي وفرهنگ وهنر رشد پيدا كند). موسيقي اعراب دوره جاهليت محدود به آوازهايي بود كه براي تهييج و راهنمايي شترها به كار مي بردند . اعراب آلات واصطلاحات موسيقي را از ايرانيان فرا گرفتند و لغات چغانه و ناي وتنبور شاهد همين ادعاست. با مسلط شدن مسلمانان براسپانيا موسيقي ايراني حتي تا آن ديار رخنه كرد. منوچهري درقرن 11 ميلادي از يك اصطلاح موسيقي به نام راست صحبت كرده كه امروزه از موسيقي ايراني بر كنار و در موسيقي عرب ديده مي شود. آلت اصلي موسيقي كنوني اعراب عود وايرانيان تار است. درزمان ساسانيان چنگ آلت اساسي موسيقي را تشكيل مي داده است. درموسيقي ساسانيان نواها برحسب دوره تقسيم مي شدند كه آنها را دستگاه مي گفتند. هر دوره شامل يك پيش درآمد، يك آواز و يك رنگ بود . اكتاو شامل 17 پرده است هر دوره بيش از 9 يا 12 نت را شامل مي شود ولي انتخاب اين پرده ها در هر دوره مختلف مي شود. هردستگاه روش مخصوصي به خود را داشته و بستگي به نوعي احساسات رزمي ،‌شاد يا غمگين داشت. ژول روآنه مي گويد موسيقي زمان فارابي از حيث گام و فواصل همان بوده كه در همه جاي ايران بر روي سازهاي گوناگون نواخته مي شده و پس از تسلط عرب برايران به عربستان وعراق سرايت كرده و با ذوق آنها آميخته و پرداخته شده است .ژول روآنه ميگويد: موسيقي كشورهاي عربي قرن بيستم همان موسيقي زمان فارابي است كه فواصل اصلي آن پابرجا مانده وكوچكترين تغيير و تحولي درفواصل آن رخ نداده است. كارل آنجل ميگويد: به نظر مي ايد ايرانيها از زمانهاي باستان فاصله هاي كوچكتر از نيم پرده نيز در موسيقي خود به كار مي بردند. بعدها اعراب سازهاي ايراني را پذيرفتند ودستگاههاي موسيقي ايراني را تقليد كردند و قديمي ترين گامي كه در كتابهاي آنها ديده مي شود همان دستگاه قديمي گامهاي ايران است كه در ان يك هنگام داراي 17 قسمت بوده است . 
آلات موسيقي ساسانيان 
از زمانهاي بسيار كهن شيپور كه از مفرغ يا برنج ساخته مي شده از مهمترين آلات موسيقي ارتش ايران بوده است.(مجسمه زن تارزن متعلق به 7000 سال پيش در شوش يافت شده است) . مركز و كانون موسيقي درمجالس بزرگان و به خصوص در دربار بود . فردوسي بزرگ مي گويد: موسيقي از اركان مهم جشنها و ضيافتهاي پادشاهان و پهلوانان بوده است. مسعودي در مورج الذهب مي نويسد كه ايرانيان مخترع چنگ وقره ني  و ني بوده اند. ابن خرداد به مي نويسد :ايرانيان باستان آواز خود را با چنگ و قره ني كه خود مخترع آن بوده‌اند تطبيق مي كرده اند. مردم خراسان آلت موسيقي مخصوصي به خود داشته اند كه داراي هفت سيم و به نام زنگ بوده است. شهر زوري مي نويسد عود را ايرانيان درزمان شاپور ذوالاكتاف( سوراخ كننده شانه هاي اعراب متجاوز) اختراع كرده اند كه پرده بندي آن نزد ايرانيان با گام و پاتيك فيثاغورث مطابقت داشته است. آلات موسيقي زمان ساسانيان عبارت بودند از :عدد- رود هندي – بربط- تاس- چنگ ائولي يا اندرواي- وندق دار – وين- باربد- چنگ- تنبور- تنبورمس- كنار- وين كنار- زنگ- ني – مار – دمبك- چمبار- زل- زنجير- تير –سپر- مشتك- رسن- ونجك –شيشك- كپيك و... درزمان ساسانيان زنان خواننده فراوان بودند و آنان كه صدايشان بلندتر وموزون تر بود مورد توجه بيشتر بودند. غلام خسروپرويز درباره موسيقي مي گويد: بهترين موسيقي آن است كه با التي كه داراي چندين سيم بوده وآهنگش مانند آواز باشد نواخته شود وآوازي كه گوشه ولحن آن مانند آلتي موسيقي باشد. ودلكش ترين موسيقي آن است كه با چنگ، خوب كوك شده وبا گيتار و ني، دستگاههاي اسپاهانيك (اصفهان) وآواز نهاوندیک  (نهاوندي) و گوشه نو شاهپور يك (نيشابوري) نواخته شود. 
موسيقيدانان زمان ساسانيان 
اردشير بابكان موسيقي دانان را در طبقه مهمي قرارداد و بعداز آن بهرام گور وانوشيروان مقام موسيقيدانان را در اجتماع و جامعه ان روز بالا بردند. 
موسيقي در زمان خسروپرويز به نهايت تكامل خود در آن زمان رسيد و موسيقيدانهايي مانند باربد و نكيسا (سركش) به وجود آمدند كه در خنياگري و رامشگري شهره آفاق بودند . خسرو حتي موقع شكار هم آنها را با خود مي برد. منوچهري از افراد ديگري به نام رامتين كه مخترع نوعي چنگ است و پامشاد نام مي برد. الحان و نواهاي دوره ساساني بسيار زياد بود كه دراينجا تعدادي را ذكر مي كنيم. آزادوار – پاليزبان- باخرز- سبزبهار- باروزنه- باغ سياوشان- رامشخوار- راه گل – راهوي – زاغ- شادباد- شاورد- كاسه گري – شباب- سپهبدان- بند شهريار- تخت اردشير – گنج گاو – گنج سوخته- سروستان- نوشين لبيعا- مهرگان بزرگ- گلزار و... 
مشهورترين الحان دوره ساساني غير از 30 لحن باربد، الحان خسرواني است كه به نظر مي رسد سرودهاي رسمي مجلس شاهان ساساني بوده باشد. باربد نكيسا 30 لحن ديگر براي هر روز از سال تركيب كرده است. معروف ترين دستگاههاي زمان ساساني عبارت بودند از:ارايش خورشيد- آيين جمشيد- حقه كاووسي – باغ شيرين- رامش جان- كين سياوش – تخت طاقديس و شبديز. 
از دستگاههاي 12 گانه كه فارابي نام مي برد بيشتر آنها موسيقي زمان ساسانيان است كه بعدها وارد موسيقي اعراب شد . عشاق – نوا- بوسليك- راست- اصفهان – زنگوله- دستگانه- كردانه- مجلس افروز- غزال و ... 
منبع: مجله هنر ومردم- بررسيهاي تاريخي – نشريه ستاد بزرگ ارتشتاران – ارديبهشت 1346.   

 

 

 

چرا باید تاریخ ایران خواند....تاریخ ایینه عبرت است...

تاریخ گذشته ایران ره اورد کوشش ها و رنج های نیاکان ماست. ان چه ان ها در گذشته کردند می تواند و باید برای امروز و فردای ما پند اموز و راه گشا باشد. اگر می خواهیم علت اصلی عقب ماندگی حال ایران را بدانیم و اینده ما از ترس از حمله بیگانگان و جنگ داخلی- تجزیه کشور – از فقر و جهالت و اعتیاد و عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی به دور باشیم لازم است تاریخ گذشته خود را مطالعه کنیم و بدانیم با کشتن امیر کبیر نگذاشتیم ایران به زاپن خاور میانه تبدیل گردد. کتاب سرگذشت امیر کبیر اثر فریدون ادمیت را مطالعه کنید. تاریخ از دیدگاهی شرح خاطرات یک ملت و توضیح اشتباهات ان هاست. تاریخ به ما می گوید که نیاکان ما در گذشته مرتکب چه خطاها یا خدمات شدند. تاریخ معلم انسان هاست و مانند هر معلم دانا با شرح زندگی گذشتگان به ما می اموزد راه امروز و فردا را چگونه بپیماییم. تاریخ مشعلی است که در کوره راه های تاریک روزهای حساس مانند مذاکرات هسته ای  راه ما را روشن می کند و ما را از اشتباهات مکرر حفظ می نماید. تاریخ یار و مدد کار ما و راهنمای دانا و دلسوز ماست. تاریخ ما را متوجه اهمیت نقش شخصیتهایی مانند قایم مقام و امیر کبیر در ابادی ایران و خیانت های قاجاریه ترک نزاد می کند. تاریخ روشن می سازد کمتر شخصیت تاریخی دور از خطا بوده است. ما ایرانیان ملتی بت پرست هستیم. باید بت ها یا پندار های ذهنی را بشکنیم و درون خود را از الودگی های تعصب کور بپیراییم. به طور مثال به جای این که از حافظ بت درست کنیم ابتدا با دید منطقی و عقلانی مانند احمد کسروی اندیشه های حافظ را بررسی کنیم و او را تبدیل به خدا نکنیم. علاقه به تاریخ ایران علاقه به اجداد ماست و این خاکی که در هر ذره اش اثری از اجداد ما را در خود جای داده است. با مطالعه تاریخ انسان می اموزد خوارزمشاهیان ترک نزاد دشمن را دست کم گرفتند و باعث حمله مغول به ایران شدند که بزرگ ترین قتل عام وحشیانه تاریخ بشر به شمار می رود. در جهان هیچ علمی مانند تاریخ برای پیشرفت ملت ها مفید نیست. کشورهای اروپا و امریکا در اینده نابود خواهند شد چون مردم انها تاریخ مطالعه نمی کنند. علت شکست ایران از اعراب خون خوارکه 300 هزار زن و دختر ایرانی کنیز و برده اعراب شدند اختلاف داخلی خود سرداران ایرانی برای رسیدن به کسب جاه و مقام و پادشاهی و خیانت بعضی سرداران ایران مانند روزبه  بود .کتاب های سرگذشت یزد گرد سوم و شهربانو را حتما مطالعه کنید. علت پدید امدن حکومت های ترک و مغول در ایران که بی نهایت جنایت علیه ایرانی کردند اشتباه بسیار بزرگ استفاده از غلامان ترک در ارتش ایران بود که همین غلام زادگان حکومت ایرانی سامانیان را سرنگون کردند و حکومت غزنویان پدید اوردند و عده ای از همین غلام زادگان دزد کشور بیزانس رومیان را سرنگون کردند و کشوری به نام ترکیه پدید اوردند که همین ترکیه بعدها باعث کشتارمیلیون ها ارمنی و کرد اریایی شدند. علت جنگ های400 ساله ایران و عثمانی که هزاران ایرانی جان خود را از دست دادند تعصبات کور هر دو کشور بود. ازادی بیان و قلم ریشه های عقب ماندگی ایران را اشکار می کند و درهای قفس های اندیشه را باز می کند. اندیشه های به بند کشیده شده را در فضای باز به پرواز در می اورد و انسان ها را روشنفکر می سازد. تنها راه مبارزه با امپریالیسم و استعمارگران در بالا رفتن سطح سواد و شعور تاریخی ملت ها است. ازادی بیان و نشر کتاب های تاریخ نقشه های استعمارگران را خنثی می کند. دو سوم نفت جهان در خاور میانه قرار دارد. امریکا با کمک نوکران خود عربستان و ترکیه بانیان داعش قصد تصاحب این ثروت بزرگ را دارند و بهترین راهکار انها فقر فرهنگی مردم خاور میانه می باشد. ترکیه که خواب ایجاد امپراتوری عثمانی را می بیند حیواناتی به نام داعش پدید می اورد . میلیونها مردم عراق و سوریه را کشته و اواره می کند تا با کمک داعش نفت سوریه را غارت کند و کشورهای بی شرف اروپا و سازمان ملل هم یار و متحد ترکیه هستند. صداقت هر دولتی در حفظ منافع  کشور از غارت بیگانگان در میزان کوششی است که برای روشنفکر کردن مردم خود و ازادی بیان به عمل می اورد. استبداد قدرت تفکر و اندیشه مردم را به زنجیر می کشد. مردم ما در هر رشته تحصیلی باید تاریخ ایران را مطالعه کنند و پندها و درس های ان را به کار گیرند و هرگز نگویند گذشته ها گذشته و باید به فکر اینده بود. گذشته چراغ راه اینده است . بدون مطالعه تاریخ و پی بردن به علل عقب ماندگی ها هرگز نمی توان اینده را ساخت. باید تاریخ خواند تا اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم تا راه اینده هموار گردد. مطالعه تاریخ برای ان است که ما را بر انگیزاند تا درباره سرنوشت کشور که مربوط به سرنوشت تک تک ما می شود درست بیندیشیم. فارغ از هر گونه تعصب که نشانه عقب ماندگی فکری است. اندیشیدن درباره علت های شکست ها ما را یاری می کند که راه های جلوگیری از شکست ها را بیابیم. اعراب با رفتاری که بعد از پیروزی با ایرانیان داشتند یک درس بزرگ را بازگو کردند. ایدیولوزی ها و عقیده های سیاسی مانند کمونیسم در کتاب و سخن رانی پر جاذبه و در حد ارزو است ولی کسانی که با کمک ان ایده ها به قدرت می رسند و در شبکه های ماهواره ای تبلیغ کمونیسم یا گروه خاین منافقین فرقه رجوی می کنند تابع قدرت و منافع خود می گردند و تمام وعده ها و اصول انسانی را فراموش می کنند. برای شناخت بهتر کمونیسم یا فرقه رجوی کتاب قلعه حیوانات که رهبران ان خوک ها هستند را مطالعه کنید. تاریخ مشعل ملت ها در کوره راه های تاریک تکامل به سوی بهزیستی و توانایی است. با پند گرفتن از تاریخ باید سرنوشت بهتر برای خود و نسل فردا فراهم کرد و ایرانی ساخت که در ان فقر و جهالت برای همیشه ریشه کن شود. سرنوشت هر ایرانی به سرنوشت عمومی تمام مردم وابسته است. هنگامی که توفانی تاریخی موج های سنگین خود را بر بدنه کشتی ملت فرو می کوبد همه مردم زیر ضربات سهمگین ان اسیب می بینند و سرنوشت تلخ مردم سوریه را پیدا می کنند. وقتی در قایقی در دریا نشسته ایم همه ما درون قایق در خطر غرق شدن سرنوشت مشترک داریم. سرنوشت مشترک باید ما را مصمم سازد که سطح اگاهی های خود را بالا بریم و راه های همکاری دسته جمعی و عبرت از حوادث تلخ تاریخی را فرا گیریم. فقط با مطالعه تاریخ می توان سرنوشت خود را تغییر داد و در انتها تاریخ به ما اموخت که هیچ کس از ان نیاموخت.

منبع. شاه اسماعیل پادشاهی با اثر های دیر پا در ایران- مولف دکتر منوچهر پارسا دوست- نشر انتشار

ضمیر ناخوداگاه انسان....

بسیاری از روان شناسان معاصر به بخش ناخود اگاه ذهن با عناوینی مانند شبه هشیار- نیمه هشیار یا نا هشیار جمعی اشاره کرده اند. در قسمت های ارشیو وبلاگ توضیحاتی درباره ضمیر ناخوداگاه ذکر شده است. زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ ارایه مدل های دقیقی از ذهن را اغاز و فرض کردند قلمرو روانی نا هشیاری وجود دارد که منشا و ریشه رویاها – ادراک شهودی و کشمکش های هیجان زا و تکانه های اضطراب و تشویش است.

ضمیر ناخوداگاه جمعی....

بنا به نظر یونگ طی بخش عمده ای از تاریخ اجدادی ما کل عملکرد روانی زیر نظر ذهن اصلی یا اولیه اداره می شد. با گذشت زمان هشیاری پدید امد و به طور فزاینده ای از روان نا هشیار اولیه متمایز و جدا شد. هشیاری به طور نسبی رشدی تکاملی است که نسبت به تاریخ پیدایش انسان تازه پدید امده است. بنا به نظر یونگ تفاوت میان ذهن هشیار و ناخوداگاه تا اندازه ای مساله وضوح – سازمان بندی و تمایز است. یونگ متذکر شد که ناخوداگاه دارای بخش بسیار قدیمی است که محتوای ان هسته چیزی را که او ناخوداگاه جمعی می نامد تشکیل می دهد. یونگ استدلال کرد که اگر ما به رفتن به قعر ناخوداگاه ادامه دهیم به سطحی از ذهن وارد می شویم که در ان جا لایه فردی یا شخصی پایان می یابد. در این عرصه است که مواجه با بقایای زندگی اجدادی و نخستین خاطرات و اساسی ترین تجارب اجداد باستانی ما اغاز می شود. ما به این ترتیب به قسمت ناخوداگاه جمعی قدم گذاشته ایم. ناخوداگاه جمعی بعدی از ذهن و مغز است که بر پایه گرایش های موروثی با ارا- اندیشه ها- تصورات و احساسات مذهبی- اساتیری – روحانی و هیجانی به برخی تجارب پاسخ می دهد. این احساسات اولیه و تصاویر ذهنی نمونه های نخستین یا کهن الگوها نامیده می شوند. فروید رویا را شاه راهی به ناخوداگاه می داند. کهن الگوها می توانند بالا امده و در سطح خوداگاه قرار گیرند و در هنر – فیلم- ادبیات و معماری و موسیقی متجلی شوند. به طور مثال با توجه به این که اجداد همه ما انسان ها میلیون ها سال در جنگل زندگی کرده اند و همگی اجداد حیوانی مشترک داریم وقتی در قرن 16 میلادی اروپاییان مکزیک را فتح کردند متوجه شدند قوم ازتک ها هم که هیچ اطلاعی از اداب و رسوم مسیحی یان ندارند علامت صلیب شکسته برای ان ها مقدس است.یعنی علامت صلیب هزاران سال قبل برای اجداد ما مقدس بوده و در ذهن ناخوداگاه جمعی همه انسان ها وجود دارد. این میراث همان احساسات و هیجاناتی است که با تصاویر ذهنی خاص و تجارب اجدادی قرین بوده است. یونگ معتقد است اگر ما به سفر به اعماق ناخوداگاه را تا دورترین قسمت ادامه دهیم به نقطه ای خواهیم رسید که تمام خاطرات و تجارب بشری پایان می پذیرد و از انجا یادهای روان اجدادی جانوری ما مانند نخستین ها اغاز می شود. ناخوداگاه زرف ترین و مشکل ترین راه ورود به منطقه ذهن است که شامل خاطرات نهفته و فراموش شده و ارا و احساسات و افکار غیر قابل قبول است. در زندگی  چیزی به عنوان حادثه یا بخت یا پیش امد وجود ندارد. زیرا هر رفتاری هدف مند و خدمت گذار امال ناخوداگاه است. در سطحی هشیار ما هیچ گونه تسلط و اختیاری بر اعمال و افکار خود نداریم و نیروهای ناخود اگاه که در واقع ذهنی از ان خود دارندما را به این سو و ان سو می برند. ناخوداگاه در واقع جلوه یا مظهری از فعالیت روانی مغز راست انسان است. احساسات فوق العاده متعالی عرفانی یا مذهبی در برخی موارد هنگامی بروز می کنند که برخی مناطق مغز مثل نظام حاشیه ای اسیب دیده باشند. در این موارد امکان دارد شخص به توهمات دیداری و کلامی عجیب و غریب مشحون از تصاویر ذهنی رویا گونه و مذهبی دچار شود و حس کند بر او وحی نازل می شود که علت ان اسیب قطعات پیشانی مغز است.

منبع. نیمکره راست مغز و ضمیر ناخوداگاه     

جنایات شاه اسماعیل  در ایران....

شاه اسماعیل در جنگ استا پسر عموی مادرش را زنده در اتش کباب کرد و گوشت او را خورد. دستور می داد به تن حاکم ابر قو عسل بمالند تا از نیش زنبوران به هلاکت رسد. شاه اسماعیل اول که از نسل ترکان مغولی بود بنیان گذار کیش شیعه در ایران به شمار می اید اما هدف او فقط جنایت و کشتار مردم اریایی نزاد ایران بود و هیچ اعتقادی به دین مبین اسلام نداشت. به علت جنایات وحشیانه او علیه سنی های ایران از ان زمان کینه شدیدی بین مسلمانان شیعه و سنی ایجاد شد و جنگ بین شیعه و سنی شدت گرفت که هم اکنون اثار ان را در جنگ بین عربستان و یمن و داعش با سوریه می بینیم. شاه اسماعیل که از نزاد ترکمن بود و هیچ احساسی نسبت به ملت ایران نداشت در تبربز جنایات بسیاری انجام داد. به دستور او مردم تبریز که ان زمان سنی مذهب واریایی بودند وحشیانه قتل عام شدند و حتی شکم زنان ابستن را با جنین هایشان دریدند. با بی رحمی های او بسیاری از سنی ها به نزد سلطان عثمانی رفتند که بعدها باعث جنگ های 400 ساله بین ایران و عثمانی یا ترکیه شدند. قزلباشان ترک در تبریز 20000 نفر از مردم فارس زبان را قتل عام کردند و زنان انها را به اسارت بردند. شاه اسماعیل خون خوار در سال 910 هجری مردم طبس و اصفهان را قتل عام کرد. تمام اقوام و فرزندان  حاکم ابر قو را به میدان اصفهان اورد و تمام انها را زنده زنده در اتش افکند.کردهای اریایی که ایرانی اصیل هستند همواره از گرفتاری های حاکمان بیگانه عرب و ترک و مغول بودند. در سال 912 هجری قزلباشان ناحیه سنجار یا ایزدی های عراق را قتل عام و اموال انها را غارت کردند. شاه اسماعیل در سال 914 وارد بغداد شد. اکثر اهالی شهر را به جرم سنی بودن قتل عام کرد. به دستور او ارامگاه ابو حنیفه پیشوای مذهبی سنی ها را ویران کردند . استخوان های او را اتش زدند و در جای مقبره توالت ساختند. این اقدام او باعث کینه شدید سنی ها از شیعیان شد که بعدها وهابیون به سرکردگی سعود بن عبدالعزیز  به تلافی این عمل به کربلا حمله کردند  و شیعیان  بی گناه را قتل عام کردند. صفویان هزاران نفر را به گناه داشتن عقیده مخالف کشتند. بایزید دوم پدر سلطان سلیم عثمانی در نامه ای دوستانه شاه اسماعیل را به سبب زیاده روی در کشتار سنیان ملامت کرد و از او خواست با ایجاد تفرقه مذهبی مانع جنگ بین ایران و عثمانی گردد. با هجوم شاه اسماعیل به ولایت های ایران مردم دچار ظلم و ستم قزل باشان ترک و مغول نزاد بودند و بسیاری از مردم کشته  و زنانشان اسیر ترکها و شهرها ویران شدند. به طور مثال قبیله ترک شاملو روز بهان انها را جماعتی ناپاک از دزدان سیاه چهره خوانده است. قبیله افشار و قشقایی از زمان سلجوقیان به ایران کوچ کردند. قبیله قاجار که سلسله نکبت بار قاجاریه را به وجود اوردند از ترک منان منسوب به قاجار نویان از سرداران مغول بودند. علت اصلی عقب ماندگی ایران در عرصه جهانی همین پادشاهان بی کفایت قاجاریه بودند.

جنگ با دولت عثمانی به علت تفرقه مذهبی....

کشتن سنیان ایران و تحریک های شاه اسماعیل برای کشتن سنیان و اقدامات سلطان سلیم عثمانی جهت کشتن شیعیان بزرگ ترین کشتار مذهبی و قتل عام های تاریخ بشر را به وجود اورد. شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل فتوا داد قتل یک سنی برابر با ثواب کشتن 5 کافر می باشد. مفتی استانبول هم به تلافی فتوا داد قتل هر فرد شیعه ثواب کشتن 70 کافر دارد. مساجد استانبول هم اکنون یکی از مراکز مهم سر بازگیری داعش به شمار می ایند. سلطان سلیم عثمانی در تلافی به کشتار سنی ها توسط شاه اسماعیل دستور داد 40000 نفر از شیعیان عثمانی را قتل عام کردند و زنان و فرزندان  انها را به فروش رساندند. به علت جنایات شاه اسماعیل کردها و بلوچ ها که اریایی اصیل   و سنی مذهب بودند و همواره خود را ایرانی اصیل می دانستند نسبت به شیعیان ابراز تنفر کردند و از ان زمان یک حس تفرقه میان کرد و بلوچ با بقیه نقاط ایران اغاز شد که بعدها باعث تمایلات تجزیه طلبی در میان کردها شد و مانع اتحاد ملی ایرانیان گردید. شاه اسماعیل احمق با ایجاد جنگ چالدران باعث شد دو کشور مسلمان ایران و ترکیه به مدت 400 سال با یکدیگر در جنگ باشند. در این 400 سال هزاران ایرانی کشته شدند و زنان و دختران ایرانی توسط ترکان اسیر و فروخته شدند. صدها شهر و روستا ویران شد تا این که در قرن بیستم کشورهای اروپایی هر دو کشور ایران و ترکیه را تجزیه کردند.شکست چالدران پوچی پندارهای شاه اسماعیل را به داشتن رسالت الاهی برای ترویج مذهب شیعه و این عقیده خرافی که او از جانب امام زمان حمایت می شود را اشکار ساخت. ایرانیان قزلباشان را که از ترکان چادر نشین بودند برای اداره کشور لایق نمی دانستند. ترکان هم برای تحقیر ایرانیان انان را تاجیک یا لال یا رعیت ذلیل می نامیدند. در زمان او زبان محاوره دربار ترکی شد و زبان مردم اذربایجان که اذری پهلوی بود هم ترکی شد. بخش بزرگی از سپاهیان او از ترکان عثمانی بودند که به ایران مهاجرت کردند و شروع به دست اندازی به امور خزانه و جان و مال و ناموس ایرانی کردند. شاه اسماعیل سرداران قزل باش را به حکومت ولایت ها گماشت. این سرداران چادرهای خود را ترک گفته و کاخ نشین شده بودند و دارای صدها زن زیبای ایرانی شده بودند . خیانت ها ی انان به کشور باعث شد در زمان شاه سلطان حسین صفوی اشرف افغان به ایران حمله کند و مردم اصفهان را محاصره کند  که مردم به خوردن گوشت سگ و گربه و مرده انسان پرداختند. شاه اسماعیل با اعلام مذهب شیعه و تعصب کور کورانه جهان اسلام را دو پاره کرد تا همیشه با هم در جنگ و ستیز باشند و اثار شوم ان را در جنگ داعش با سوریه و عراق و بحران پناهندگان در اروپا در قرن 21 از عواقب تعصب کورکورانه شاه اسماعیل می باشد. شاه اسماعیل بدعت حیوانی ادم خواری را با کباب کردن گوشت مخالفان در دودمان صفوی مرسوم ساخت . او که به دروغ خود را نماینده امام زمان معرفی می کرد در مقام رهبر ادم خواران قرار گرفت و مریدان خود را هم ادم خوار کرد. با این که نوشیدن شراب در اسلام حرام است او کاسه سر شیبک خان سنی را جام باده ساخت و تا پایان عمر از کاسه سر انسان شراب می نوشید.

منبع. شاه اسماعیل اول- مولف دکتر منو چهر پارسا دوست

شتاخت علمی رویا و مغز انسان....

اسیب ها و ضربه ها اغلب نه تنها در افکارمان بلکه در رویا هایمان نیز به سراغ ما می ایند . تصویر سازی ذهنی در عالم خواب توسط نیمکره راست مغز صورت می گیرد. حتی رویاهای روز منعکس کننده فعالیت های شدید نیمکره راست مغز و همزمان تقلیل فعالیت نیمکره چپ مغز است. هنگام خواب دیدن نیمکره چپ مغز کمترین سطح بر انگیختگی را داراست و در معرض هجوم اندیشه ها و تصاویر ذهنی قرار دارد که در نیمکره راست مغز تولید شده است. رویاها در نیمکره راست مغز محبوس هستند و نیمکره چپ مغز قادر به یاد اوری رویا نیست. بیشتر افرادی که در حین خواب با حرکات سریع چشم بیدار می شوند به تقریب 80 درصد از دفعات نقل می کنند که خواب دیده اند اما افرادی که در مرحله خواب بدون حرکات سریع چشم از خواب بیدار می شوند خواب خود را به خاطر نمی اورند. از لحاظ فعالیت الکتریکی مغز در خلال خواب حرکت سریع چشم فعالیت نیمکره راست مغز بسیار شدید می شود حال ان که در خلال خواب بدون حرکت سریع چشم فعالیت نیمکره چپ مغز بسیار شدید می شود و اگر فرد در این مرحله بیدار شود خواب خود را به خاطر نمی اورد. بین خواب با حرکت سریع چشم و فعالیت نیمکره راست مغز مکمل خاصی وجود دارد . از ان جا که بیشتر خواب دیدن با فعالیت نیمکره راست مغز و کاهش فعالیت نیمکره چپ مغز همراه است رویا زمانی اتفاق می افتد که نیمکره چپ مغز کمتر بر انگیخته شده است. اگر فرد در مرحله خواب بدون حرکت سریع چشم که طی ان فعالیت نیمکره چپ مغز کاهش یافته است بیدار شود به یاد اوردن رویاها برای فرد دشوار تر می شود. در لحظاتی که رویا اتفاق می افتد نیمکره راست مغز فعال تر است و توانایی بیشتری برای پردازش اطلاعات دارد. نیمکره چپ مغز در افرینش رویاها نقش دارد. همان طور که نیمکره راست مغز در خلق جنبه های بینایی- تصویری- هیجانی و خواب اوری رویا ها موثر است نیمکره چپ نیز واسطه افرینش شکلی خاص از رویاست. رویایی که به صورت کلمات و اندیشه هاست. عده ای از جمله فروید اعتقاد دارند که رویا شکلی از کامروایی است. هم چنان که بعضی ارزوها و خواسته ها برای خود انگاره هشیار و نیمکره چپ مغز پذیرفتنی نیستند بعضی تکانه ها تنها می تواند به صورت مبدل ظاهر شود. در افرادی که اصلا خواب نمی بینند اسیب به قطعات پیشانی موجب توقف رویا می شود.خلاصه کلام خواب دیدن کارنیمکره راست مغز است.

منبع. نیکره راست مغز و ضمیر ناهشیار

 معایب حکومت های دمکراسی و مردم سالاری...

مخالفین دمکراسی چند نوع هستند. گروهی از انها داوری های نیچه را درباره حقیر بودن مردم و پستی اندیشه ها و جهات فکری شان باز گو می کنند و معتقدند  دمکراسی این نقص اخلاقی را شدید تر می کند. سورل می گوید دیگر صفات عالی و ممتازی وجود ندارد . بنا براین مناسبات اخلاقی یا معنوی و اخلاقی به پستی گراییده است. اشپینگلر معتقد است که پرورش حس عدم مسوولیت که ویزه دمکراسی است موجب کاهش نیروی زندگی و از میان رفتن شجاعت مدنی است. .سورل می گوید در اوقات خطیر رهبران جامعه تاج مقوایی را که نمایانگر به اصطلاح حاکمیت ملت است از سر او بر می دارند و به او فرمان می دهند به طرف یک جنگ که همه چیزش نامعلوم است گام نهد. موسولینی می گوید ملت متلون المزاج است باید همه چیز در اختیار داشت تا اگر زمانی فرا رسد که دیگر چیزی را باور نکند بتوان با زور به او باورانید. ویزگی دمکراسی این است که بنا بر نوسان های اجتماعی عمل می کند. خستگی ملت از حکومت و نوسان های افکار عمومی اغلب افشا گر هستند . خواسته های شاخصی برای تعیین خط مشی سیاسی به دست می دهد و حق رای دادن در واقع چیزی جز یک باز جویی اجتماعی و تفتیش عقاید و شناخت مخالفان نیست. دمکراسی پدیده ای است که قادر به کارهای قهرمانی نیست. دمکراسی در معرض ان هست که به دست ماجراجویان و عوام فریبان بیفتد. دمکراسی در واقع سیستم انتخابات از پایین است. قدرت مورد ترحم ترکیبی از نادانی و هیستری قرار می گیرد که عصر ما به ان احترام می گذارد و نام ان  را افکار عمومی نامیده است. این رای عمومی ملت مخالف هر سیاست عقلانی و علمی است. روان شناسی سیاسی موراس بر روی زیان های ناشی از شوق مردم در انتخابات پا فشاری می کند. چگونه ممکن است نظم و انضباط از احساساتی حاصل شود که خود دستخوش نوسان ها و لغزش هاست. در حکومت هایی که رهبران ان مذهبی هستند فردی که به طور مستقیم با  خدا رابطه بر قرار می کند قادر است تمام داوری ها و گمان های شخصی خود را هر چند هذیان امیز باشد به الهام های اسمانی نسبت دهد. موراس شمارش ارا در انتخابات را قبول ندارد و معتقد است رای بالا یعنی فقدان حد و مرز مانع از درستی اندیشه- قاطعیت و دقت ان است. نا مشخص بودن یعنی نیستی. سیاست باید مبتنی بر تجربه و منطق باشد نه متکی بر افعال بداهتی و ستم کاری عدد. منظور او تصمیم هایی است که از راه اکثریت عددی شمارش ارا اتخاذ می شود و پیروز شوندگان در انتخابات  ان را حماسه حضور مردم می نامند. در حکومت های توتالیتر همه انها ادعای حکومت دمکراسی را دارند و معتقد هستند مردم خود سرنوشت خود را تعیین می کنند اما در واقع کسانی را برای انتخابات شورای شهر- مجلس یا رییس جمهوری انتخاب می کنند که قبلا گزینش شده اند و هیچ فرد مخالف با حکومت در ان جایی ندارد و نتیجه انتخابات از قبل مشخص است. والتر لیپمن در کتاب خود موسوم به شهر ازاد می گوید حاکمان دمکراسی بسیار به ملت ها وعده داده اند که اگر راضی شوند از ازادی فکر و عقاید و باز گو کردن عقاید واقعی باطن خود دست بردارند و علیه حکومت مخالفت نکنند امنیت و صلح و ثروت به انها می دهند. در حکومت دمکراسی شهروند باید در مقابل قدرت سر تعظیم فرود نیاورد . در مقابل ان به ایستد و حتی ان را محترم نشمارد زیرا باید ضرورت را قبول کرد ولی ان را پرستش ننمود. شعار سیاسی الن فیلسوف این بود  شهروند بر ضد قدرت. از نظر او خصوصیت اصلی دمکراسی این است که شهروندان حق داشته باشند به طور اشکار از انهایی که قدرت را اعمال می کنند انتقاد نمایند. در حکومت دمکراسی حتی یک چوپان هم که دست چپ و راست خود را بشناسد و قادر باشد طوطی وار چند شعار را تکرار کند می تواند خواستار یک پست سیاسی یا نماینده مجلس شود.  حکومت دمکراسی قانون در ان مانند تار عنکبوت است که مگس ها در ان گرفتار می شوند ولی خفاش های ثروتمند جامعه ان را به راحتی پاره می کنند.

دمکراسی در یونان باستان...

تمام روشنفکران بزرگ یونان مانند سقراط- افلاتون و ارسطو این سیستم را که بعضی از مشاغل عمومی از راه قرعه کشی و انتخابات بین مردم تقسیم می گردید را مورد انتقاد قرار می دادند. در این باب این نکته را یاد اوری می کردند که هیچ کس برای ساختن یک خانه معمار خود را از طریق قرعه کشی و انتخابات انتخاب نمی کند و راهنمایی یک کشتی در دریای توفانی به ناخدایی که از راه قرعه کشی بر گزیده شده باشد واگذار نمی گردد. افلاتون معتقد است تمام انواع حکومت سر انجام به دو نوع منجر می شود. یا این که قدرت از طبقه بالا به پایین جاری می شود یا برعکس این قدرت از پایین به بالا منتقل می شود. نوع اول را پادشاهی و نوع دوم را دمکراسی می نامد و معتقد است بهترین نوع حکومت ان است که از ترکیب این دو نوع حکومت به وجود اید . به نحوی که قدرت عالی یعنی قدرت حفظ قوانین به شورایی از خردمندان تقدیم شود. این افکار و نظرات ارسطو در قرون 16 و 17 میلادی نفوذ بسیاری در اروپا به دست اورد. دمکراسی وقتی جلوه و اصالت خود را از دست دهد به تباهی کشیده شده و به حکومت عوام فریبان تبدیل می شود. کتاب قلعه حیوانات از جرج ارول را حتما مطالعه کنید. دمکراسی در نتیجه تشنج ها و تلاطم های داخلی و هرج و مرج و اظهار نظر مردم کوچه و بازار به حکومت جباران تبدیل می شود. وضعیت فعلی عراق را بررسی کنید. کرد و عرب و شیعه و سنی و داعش همه با هم در جنگ هستند و هر کدام حکومت خود یا خواستار قدرت برای خود می باشند که نتیجه ان تضعیف عراق و حمله های انتحاری داعش و کشته شدن مردم را می بینید. دمکراسی مانع از اتحاد تمام مردم عراق علیه داعش شده است. جهت مطالعه بیشتر در مورد دمکراسی در قسمت پیوند های همین  وبلاگ  معایب دمکراسی را مطالعه کنید.

منبع. تاریخ عقاید و مکتب های سیاسی- مولف پروفسور گایتانو موسکا- مترجم دکتر حسین شهید زاده

صفویان و عقب ماندگی ایران....

شاه اسماعیل به دلیل این که در دربار خود به زبان ترکی صحبت می کرد و به ترکی شعر می گفت لطمه سنگینی به زبان فارسی زد و موجب شد مردم اذربایجان به تدریج زبان مادری خود را که اذری و شاخه ای از زبان فارسی بود را ترک کنند و به زبان ترکی سخن گویند. در اصل  در زمان مغولان زبان ترکی در ایران رواج یافت و در زمان صفوی در ایران گسترش یافت. در ترکیه مردم به زبان فارسی بسیار علاقمند بودند اما فقیهان سنی استانبول به دلیل دشمنی با سیاستهای غلط شاه اسماعیل مردم را از فرا گیری زبان فارسی منع کردند و گفتند   هر کیم او خور فارسی      گیدر دینین یاریسی یعنی هر کسی فارسی بخواند نصف دینش از بین می رود. تعصب مذهبی شاه اسماعیل و شاهان صفوی محیط اجتماعی ایران را برای پرورش ذوق شعری نامناسب ساخت و به تاریخ ادبیات ایران از ان زمان امکان نداد که بزرگان نامداری چون فردوسی- سعدی- حافظ- مولوی و...به جهان معرفی کند. صفویان نه تنها شعر و ادب فارسی بلکه مانع رشد فکری و علمی جامعه ایران شدند. شاه اسماعیل زمانی سیاست مذهبی خود را در پیش گرفت که اروپا قرون وسطی را تمام کرده و رستاخیز علمی و ادبی خود رنسانس  را اغاز کرده بود. و علم و دانش از زیر تسلط روحانیون کلیسا که امثال گالیله را محکوم به مرگ می کردند ازاد شده بود. صفویان مذهب را در مقابل علم قرار دادند و با گسترش علم به مبارزه بر خاستند . در دوران صفویان و بعد ایران دیگر نتوانست بزرگانی  مانند زکریا رازی- ابوریحان بیرونی- ابن سینا به دنیا معرفی کند که جهان در برابر مقام علمی انها سر تعظیم فرود اورد و ایران را در فقر علمی و عقب ماندگی نگه داشتند. تعصب کور شاه اسماعیل در کشتن سنی های بی گناه باعث شد بسیاری از دانشمندان و هنرمندان برای همیشه ایران را ترک کنند و به کشور های عثمانی- هندوستان و تاجیکستان رفتند. سیاسیت صفویان باعث قطع ارتباط و دشمنی مردم ایران با فارسی زبانهای تاجیکستان مانند بخارا و سمرقند شد. مهاجرت دانشمندان و ادیبان به کشورهای بیگانه از سنگین ترین ضرباتی است که شاه اسماعیل با تندروی های مذهبی  و مسلط کردن ترکان بی دانش قزلباش بر کل جامعه ایران بر کشور و اینده ان وارد اورد و اثر زیان بار ان حرکت علمی جامعه را متوقف ساخت. 

افکار و عقاید پروفسور گایتا نو موسکا ....

پروفسور موسکا استاد علوم سیاسی در ایتالیا بود که کتاب های او سال هاست در دانشگاه های غرب تدریس می شود. در اینجا خلاصه ای از افکار او بیان می شود. موسکا ایمان عمیقی به لیبرالیسم داشت و ان را تنها راه  گسترش تمدن و دوری از رنج های بشر می دانست. نظریات سیاسی مانند نزاد برتر هر چند که مورد شک و تردید باشند ماشین های ترسناکی هستند که در قرن بیستم میلیونها نفر انسان بیگناه قربانی این بت های تشنه به خون شده اند. هر نظریه پرداز یک نظریه سیاسی اجتماعی می تواند امیدوار باشد که دیر یا زود داس قتل عام انسان ها را به دست گیرد. رزیم توتالیتر به رزیم سیاسی غیر دمکراتیکی گفته می شود که در ان تفکیک قوا وجود ندارد و کلیه اختیارات کشور در دست یک فرد یا حزب می باشد. در چنین حکومتی حقوق و ازادی فرد تابع مصالح دولت قرار می گیرد. اگر تنها یک چیز در دنیا وجود داشته باشد که علم جامعه شناسی باید برای ازادی فکر از ان دوری کند سیاست است. سیاست دشمن جامعه شناسی است. سیاست می کوشد جامعه شناسی را یا خراب کند یا ان را مطیع خود سازد. در قرن 21 فناتیزم یا تعصبات خشک مذهبی رو به کاهش گذاشته است در زمینه سیاست عرصه ای برای جولان پیدا نموده و به همان گونه که فرقه های مذهبی تمایل دارند تا نقش جامعه شناسی را محدود به خدمت گذاری سیاست بنمایند  نظریه های سیاسی حاکم می کوشند تا جامعه شناسی را به خدمت خود دراورده و از ان وسیله ای برای تبلیغ نظرات خود بسازند. نقش جامعه شناسی امروز این است که جامعه را از بیم ها و جنون های دسته جمعی شفا دهد و بشر را از اشوب های اجتماعی و اثرات ویرانگر ان ازاد کند. امروزه  اعتقادات سیاسی می کوشند جای اعتقادات مذهبی را بگیرند .تعصب های عقیدتی که در گذشته در انحصار ادیان رقیب بود اکنون شامل حال معتقدات سیاسی شده است. در این قرن همه دولت ها به دنبال قدرت هستند. قدرت به منزله چراغ جادوی علا الدین شده است . یعنی هر کس ان را در دست بگیرد و شک و تردید و ترس از وجدان  به خود راه ندهد قادر به همه کاری می باشد. مجازات اعدام برای مخالفین سیاسی که در اواخر قرن نوزدهم امری غیر انسا نی بود و از تمام قوانین حذف گردیده بود این روزها به صورت سکه رایج روز در امده است. این اعدام ها در روز گار ما فراوان تر از اعدام هایی است که در زمینه جنایات دزدی و ادم کشی  صورت می گیرد. مردم کشی ها و کشتارهای دسته جمعی  سیاسی مانند کشتار دو میلیون ارمنی توسط ترکیه و کشتار 6 میلیون یهودی توسط المان یکی از ویزگی های عصر ماست. از سال 1914 به این طرف ملت ها همواره خود را در کنار ورطه ویرانی و انهدام احساس می کنند . هر روز شاهد تکامل انواع سلاح های ویران گر هستند. افزایش بیش از حد جمعیت در انتها به ناامنی و جنگ منجر خواهد شد. جوهر قدرت عبارت از فاسد کردن قهری افرادی است که ان را اعما ل می کنند. خیر شهروند همواره در این است که در هر مورد بی اعتمادی را نسبت به کسا نی که بر سر قدرت هستند نشان دهد. نظریه پردازان سیاسی خداوندان تشنه به خون قربانی ها هستند. در سیاست ادم کشی نه تنها یک ضرورت مبارزه است بلکه یکی از بقایای ایین های ساحری یعنی قربانی  کردن ها یی است که انها را مشکل گشا می دانستند. حکومت فاشیسم  با از میان برداشتن انتخابات رویه بنا پارتی مراجعه به ارا عمومی را مورد قبول قرار داده بدین معنی که پس از انجام کودتا از راه مراجعه به ارا عمومی از ملت می خواست تا با کلمات اری یا خیر ان را مورد تایید قرار دهد. این رای بدان معنا و مفهوم بود که ملت برای همیشه تمام اختیارات خود را به رهبران عالی واگذار کرده است. فاشیسم نظریه ای است دایر بر این که رهبر یا پیشوا ملکوتی است و جنبه ای پیامبر گونه دارد. از نقطه نظر فاشیسم مردم حقوقی جز ان چه دولت به انها تحمیل می کند ندارند و این نکته اصل و چکیده  مکتب تو تالیتر است. دولت حقوق شهروندان را محترم نمی شمارد و ازادی بیان و افکار را نمی پذیرد. مخالفین حکومت در حکم خاینین یا جنایت کاران هستند. جوهر حکومت توتالیتر عبارت از وحشت و ترور دایمی است. ترور به نام یک ایدیولوزی اعمال می شود و حزبی که بر سر قدرت است می خواهد به هر قیمت که باشد تمام افراد در مقابل ان سر تعظیم فرود اورند.

لیبیدو در روان انسان.  از کتاب پروفسور کابوک

 

 

 

 

ناخوداگاه دستگاهی مخفی درون ماست که از بدو تولد هر چه را می بینیم و می شنویم و حس می کنیم و هر فکری که از مغز ما عبور می کند همه را مانند دستگاه فیلم برداری ثبت و ضبط می کند . لیبدو نماینده بزرگ و مقتدر و توانای ناخوداگاه است....1

 

- اگر کودک را در بچگی  زیاد حرکت دهند در بزرگی دونده و اسب سوار – خلبان یا راننده می  شود

 

2. اگر کودک زیاد بمکد در بزرگی در نوشیدن – بوسیدن- و سیگار کشیدن افراط خواهد کرد

 

3.اگر کودک بطری شیر- پستان یا پستانک را زیاد نگهدارد در بزرگی خسیس و مال جمع کن یا خبر نگار و جاسوس می شود

 

4. اگر کودک اب دهان خود را زیاد بیرون بریزد در بزرگی انسان دوست شده و به شغل پرستاری و مدد کار اجتماعی یا هلال احمر علاقمند خواهد شد

 

5. اگر کودک دهان خود را زیاد و محکم به بندد در بزرگی محتاط –گوشه گیر و منفی کار خواهد شد.

 

6-کودکی که زیاد گاز بگیرد در بزرگی جنگجو و خشن شده و به شغل قصابی و خیاطی علاقمند می شود و تمایل به ادم کشی خواهد داشت.

 

اگر برای سازمان ناخوداگاه عوامل و نمایندگانی در نظر بگیریم مقتدر ترین انها نماینده ای است به نام لیبیدو. لیبیدو نامی است که فروید برای غرایز حیوانی و شهوات و امیال سر کش درونی انسان به کار برده است. لیبیدو مجموعه عشق- شهوت- دوستی – محبت و همه تمایلاتی نظیر ان است. لیبیدو تعیین کننده سر نوشت است. وقتی کودک از مادر متولد می شود لی بیدو در تمام بدن پخش است ولی بعد در لب و دهان کودک جمع می شود و بعد متوجه نشیمن می گردد و بعد به طرف الت تناسلی و شهوت می رود.لیبیدو انرزی تحریک کننده ایست که انسان را به هر گونه تلاش و کوششی وادار می کند و در هر کس که این انرزی درگیر و در زنجیر اسیر شده باشد بیشتر تلاش و تکاپو خواهد کرد. لیبیدو ناپلیون و نادرشاه و صدها جنگجو می سازد و از فلاسفه و دانشمندان اینشتین و سقراط و ....می سازد. فروید ریشه و عمق همه تکاپوها را انرزی جنسی می داند که سایر علاقه های دیگر قیافه های تغییر شکل یافته شهوت هستند.

 

جمع شدن لیبیدو در محل نشیمن....

 

اگر مادر نوزاد را به علت دفع مدفوع تنبیه کند کودک ممکن است با الوده کردن خود در صدد تلافی بر اید در این صورت کودک در بزرگی فردی لاقید – ولخرج – بی نظم و ترتیب شده و احساس مسوولیت نمی کند. اگر مادر سخت گیری بیشتری کند کودک در بزرگی فردی بسیار تمیز به حد وسواس دقیق و منظم در خرج پول و تعیین وقت دقیق و خوش قول بودن خواهد شد. اگر مادر به کودک التماس کند که ادرار کند کودک در بزرگی ممکن است برای راضی کردن مردم و اجتماع دست به اختراع و تولید بزند یا سخاوتمند شده به دیگران هدیه و صدقه زیاد دهد. اگر مادر کودک را به خاطر ادرار نکردن تنبیه کند و این تنبیه مرتب تکرار شود فرد در بزرگسالی دارایی و ثروت خود را با بی اعتنایی خرج خواهد کرد و از خرج بی دریغ پولشان احساس ارامش و لذت خواهند کرد.

 

بیماری مهر طلبی...

 

کودک وقتی به خاطر رضایت مادر دفع مدفوع می کند و سعی می کند مادر از او ناراضی نباشد ممکن است در بزرگی دچار مهر طلبی شود . شخص مهر طلب به خاطر رضایت مردم همه چیز زا به خاطر دیگران می خواهد. خودش پول ندارد اما به بقیه وام می دهد. مهر طلب به حد افراط معتاد به محبت کردن دیگران است و در مسابقه همیشه بازنده خواهد بود چون ضمیر ناخوداگاه چنین شخص مهر طلبی اجازه پیشرفتن به او نمی دهد زیرا اگر جلو بیفتد دیگران را از خود ناراضی خواهد کرد.

 

نهاد- خود و فراخود.....

 

نهاد نیرویی است شبیه لیبیدو که انسان را به سوی عشق جویی و کسب لذت می کشاند . فراخود سازمانی است درونی که نیروی خود را از عرف و عادات اجتماع و قانون و تعلیم و تربیت  و مذهب کسب می کند. مقررات اجتماعی  و اخلاقی و تعصبات مذهبی که فروید این مقررات اجتماعی و تعلیم و تربیت اخلاقی را فراخود یا سوپر اگو نامیده است.

 

شناخت نهاد یا او....

 

نهاد شبیه کودک دو ساله ای است ولی کودکی که هیچ گاه رشد نمی کند و بزرگ نمی شود. یک کودک دوساله هیچ گاه کارها را با عقل و منطق انجام نمی دهد . خوب و بد را از هم تشخیص نمی دهد. فقط به فکر سیر کردن شکم خود است. فقط به فکر ارزوها و خواسته های خود است. نهاد شبیه کودکی تنبل و شکم پرور است . دارای نیروی جنسی و شهوانی زیاد است. هیچ توجهی به مقررات اجتماع – اداب و رسوم – انسان دوستی و نوع پرستی ندارد . شرم و خجالت سرش نمی شود. پای بند هیچ عرف و عادتی نیست. نهاد شبیه کوسه ماهی است که هر چه را ببیند می بلعد . به همه چیز حمله می کند. نهاد شبیه کوسه خون خوار و لشکر کثیف ترک و مغول است که از هیچ جنایتی شرم نمی کند. نهاد فقط به فکر لذت است. حتی فلاسفه بزرگ جهان به این نتیجه رسیده اند که غایت فعالیت بشر لذت است یعنی بشر فقط به خاطر لذت زنده است. نهاد مانند لشکر مغول و ترک  هیچ گاه تربیت نمی شود – سر عقل نمی اید – تجربه به دست نمی اورد فقط خود و فراخود یا وجدان در روان انسان وجود دارند که تا حدودی جلو تجاوزات نهاد را می گیرند و مانند اسب وحشی که به ان دهنه می زنند و مهار می کنند تا حدود کمی نهاد را مهار می کنند. نهاد خواهنده بی قرار- بدون تعقل و تفکر و غیر اجتماعی و خودخواه و خواستار لذت بی پایان است. نهاد فقط کارش این است که از رنج فرار کند و به سوی لذت برود.

 

خود در روان پیچیده انسان.....

 

 خود همان عقل است. همان خود اگاهی است . خود با دنیای خارج سر و کار دارد . واقعیت را از غیر واقعیت تشخیص می دهد. جلو خواسته های نادرست نهاد را می گیرد. نهاد به اصل لذت توجه دارد در حالی که خود به اصل واقعیت توجه دارد . خود فکر می کند ایا در شرایط فعلی می توان لذت برد یا خیر. خود مواظب نهاد است که در اثر غافل گیری خود را  به اشتباه و درد سر نیفکند. نهاد کورکورانه عمل می کند ولی چشمهای خود باز است و سعی می کند با چشمهای باز عمل کند. نهاد رشد نمی کند و پخته نمی شود ولی خود روز به روز بیشتر رشد می کند. اشخاص هر چه عاقل تر باشند و اراده انها قوی تر باشد خود انها قوی تر است. اشخاص هوسران که فقط دنبال شهوت هستند نهاد انها قوی تر است و مانند حیوان هستند. فلاسفه و دانشمندان و عرفا دارای خود و فراخود بسیار قوی بوده اند. خود رهبری است که نهاد را از راه های عاقلانه و بهتری به لذاتش می رساند.

 

فراخود یا وجدان در روان انسان....

 

فرا خود عبارت از تاثیر تعلیم و تربیت و دستورها و قواعد مذهبی و اخلاقی و اندرز عرفا و دانشمندان و فلاسفه است. انسان وقتی متولد می شود فقط نهاد مطلق است . کم کم وقتی رشد می کند خود و فرا خود کودک درست می شود و شکل می گیرد. دستورهای مذهبی و اخلاقی که کودک یاد می گیرد فرا خود جوان را نیرومند تر می کند . پاسبان – قانون و دادگستری فرا خودهای دیگری هستند که مانع ارضا و امیال جرم زا  می شوند . وقتی می گوییم کوروش کبیر خیلی با وجدان و با شرف بوده است یعنی فرا خود نیرومندی دارد. به کمک قانون باز تاب شرطی فرا خود کودک را می توان در جهات معینی و به منظور های خاصی تقویت کرد.

 

خلاصه....سه نیرو در روان ما در حال مبارزه هستند . نهاد- خود و فراخود. نهاد نیرویی است درونی که شخص را همیشه به سوی کسب لذت می کشاند . توجهی به مقررات اجتماع قوانین و اخلاق ندارد. فرا خود عبارت است از نتایج حاصله از اثرات عرف و عادات اجتماع – تعلیم و تربیت – اخلاق و مذهب که همیشه با نهاد در جنگ است. خود عبارت است از اگاهی و شعور ظاهر ماست که گاهی تحت فرمان نهاد عمل می کند و گاهی تحت تاثیر فرا خود می باشد.

 

منبع. روان شناسی هیپنوتیزم- مولف. شعبان طاووسی کابوک- چاپ سپر تهران 1353

 

روان شناسی هیپنوتیزم.....

 

امروزه در ایران و در همه دنیا خواب مصنوعی را هیپنوتیزم می گویند . هیپنوتیزم یعنی خواب کردن و کلمه هیپنوز یک کلمه یونانی است و معنی خواب می دهد. دانشمندان پس از سالها تلاش متوجه شدند  ان چه شخص را خواب می کند مغناطیس حیوانی یا مانیه تیسم نیست بلکه تلقین و وسایل فیزیکی است که شخص را به خواب می برد. هیپنوتیزم دریچه ای بود که فروید از ان دریچه دنیای ناخوداگاهی را مشاهده نمود و بشر به دنیای بزرگ ناخوداگاه یعنی درون ناشناخته انسان ها رهنمون گردید.  و پسیکانالیز جز سر و کار داشتن با ناخوداگاهی یا انکونسیاس چیز دیگری نیست. هیپنوتیزم بسیاری از بیماریها را که ناشی از عقده های روانی نبوده بلکه در اثر تکرار و عادت بوجود امده معالجه

 

می  کند. هیپنوتیزم فقط تلقین نیست. هیپنوتیزم ایجاد سوپر کانسنتراسیون می کند و تمرکز عالی فکر که در اثر ریلاکسشن حاصل می شود به خودی خود معالج است. فروید این طریقه معالجه مخصوص به خود را پسیکانالیز نامید که به معنای روان کاوی- کاوش زوانی و تحلیل روان ترجمه کرده اند.

 

فواید هیپنوتیزم.....

 

بوسیله هیپنوتیزم می توان عادات منفی و مضر را از بین برد. بسیاری از ناراحتی های فکری و روانی – سردرد- تنگی نفس- بی خوابی- نگرانی و اندوه و اضطراب  و...بوسیله هیپنوتیزم از بین می روند. از هیپنوتیزم می توان در عمل جراحی استفاده کرد. نظیر بریدن پا- کشیدن دندان- جراحی قلب- زایمان  و بسیاری دیگر از جراحی ها را می توان با هیپنوتیزم معالجه کرد. از هیپنوتیزم می توان در ارتش و ورزش های رزمی استفاده کرد و ترس و اضطراب سربازان را در میدان جنگ از بین برد. در زندان ها از هیپنوتیزم در کتمان یا افشا اسرار و مقاومت در برابر شکنجه استفاده می کنند. بیش از 12 نوع انحراف جنسی وجود دارد که همه انها را می توان به وسیله هیپنوتیزم معالجه کرد. هیپنوتیزم کنترل دستگاه اعصاب خودکار را فوق العاده زیاد می کند. عواطف و خلق و خوی های منفی و مزاحم را می توان بوسیله هیپنوتیزم از بین برد. هیپنوتیزم نمی تواند نزاد و و رنگ و ارث را تغییر دهد اما می تواند مس را مس تر و طلا را طلا تر کند. در مقابل ارزوهای ما در برابر فکر و اراده ما موانع فراوانی قرار گرفته اند . این موانع و سدها در داخل خود ما هستند . در درون ما هستند. هیپنوتیزم مانند بمبی نیرومند و سنگین بر فراز این سدها و موانع فرود می اید . انها را در هم می کوبد و راه را برای پیشروی ما به سوی هدف هموار می کند و ما بهتر می توانیم در زندگی برنامه ریزی کنیم و به اهداف خود دست یابیم. هیپنوتیزم می تواند سدهای فکری را بشکند . این سدها زاییده اختلالات روانی هستند

 

که در ضمیر انسان ساخته و پرداخته شده اند. هیپنوز عبارت است از یک تمرکز فوق العاده مغز. در حال عادی مغز مشغول هزار فکر مختلف است. تلقین و نصیحت در حال بیداری از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج می شود. در حال هیپنوتیزم چون مغز به حالت تمرکز عالی یا سوپر تمرکز در می اید تمام مغز تلقین ها و نصیحت های خوب را به خود جذب می کند و اراده انسان بسیار قوی می گردد و شخصیت او دگرگون می شود. یک شخص با استعداد متوسط می تواند تحت تاثیر چند جلسه هیپنوتیزم نابغه گردد. هیپنوتیزم می تواند استعدادهای نهفته مغز را که تا کنون به حال رکود و خفته بوده اند بیدار کند. هیپنوتیزم عوامل منفی روانی را که چون زنجیرهایی را که به طرف روان و مغز شما کشیده شده است پاره می کند. نبوغ نتیجه و حاصل توانایی تمرکز فوق العاده مغز است. بدین ترتیب وقتی مغز به شدت برای انجام کاری متمرکز می شود کارهای برجسته ای به ظهور می رسد. نبوغ همراه با ایجاد تمرکز فوق العاده دماغی است. ازمایش کننده گان روی مغز اینشتین در یافتند او قادر است تعداد زیادتری از گروه سلول های مغزی را بر روی یک نقطه و یک موضوع متمرکز کند. تحت نفوذ هیپنوتیزم استعدادهای مغزی می توانند به نسبت زیادی به سطح یک مغز نابغه نزدیک شوند. قدرت ذهنی بوسیله تمرکز فکر در حال هیپنوز بسیار زیاد می شود.

 

در حالت هیپونیزم عمیق.....

 

وقتی که خواب شونده در حال هیپنوز عمیق تمرکز فکرش به میزان صد در صد رسید توجهش به کلی از همه چیز سلب می شود. عواطف و احساسات همراه با تمرکز قوای دماغی هیپنوتیزم را تسریع می کند. تخیل قوی یک حالت دایمی نبوغ است. از طریق هیپنوتیزم می توان اختلالات و ناراحتی های فکری را از بین برد و شخص را برای تلاش و کوشش بهتر اماده کرد. هیپنوتیزم می تواند قدرت تفکر و تخیل و حافظه را چندین برابر کند و از مغز های عادی یک نابغه بسازد . بسیاری از بیماری های روانی و عصبی را معالجه کند .در مقابل بحران های زندگی زنها اشک می ریزند و مردها موهایشان را می ریزند و هیپنوتیزم بهترین وسیله جلوگیری از ریزش موی سر است. هیپنوتیزم عبارت از یک تمرکز فکر شدید است. کلیه انحرافات جنسی بوسیله هیپنوتیزم قابل معالجه هستند. از بدو پیدایش پزشکی و روان پزشکی وسیله ای بهتر از هیپنوتیزم وجود نداشته است که بتواند انحرافات و بیماری های جنسی را معالجه کند. خستگی های عصبی – افسردگی- زود خشمی- ضعف حافظه و درد و رنج های مبهم  و نامعلوم و سردردها بوسیله هیپنوتیزم قابل معالجه هستند. در مشکلات زناشویی میان زن و شوهر می توان زن و شوهر را هیپنوتیزم کرد که اختلافات خانوادگی را بین خود حل کنند . از طریق هیپنوتیزم بر خلاف دیگر زمینه های روان کاوی می توان قدرت های خلاقه شخصی را بی ان که حواس شخص منحرف شود به کار انداخت. قدرت های خلاقه بشر غالب اوقات می توانند از طریق هیپنوتیزم شکوفا شوند . در افراد مختلف استعداد های گوناگون وجود دارد که اگر تمامی حواس شخص بدانها معطوف گردد به کار می افتد و نتایج درخشانی به بار می اورند. هیپنوتیزم برای موفقیت در امتحانات نهایی و کنکور و تقویت حافظه بسیار موثر و معجزه کننده است.  

 

منبع...روان شناسی هیپنوتیزم...پروفسور کابوک

 

قانون بازتاب شرطی در روان شناسی......

 

دانشمندان روان شناس در زرفای روح بشر فرو رفته و موفقیت هایی کسب کرده اند . یکی از این کشف های بزرگ و ارزنده حرکات انعکاسی یا قانون بازتاب شرطی است.  به کمک قانون بازتاب شرطی می توان ترس را برای جنگیدن از بین برد و سربازان را به سوی دهانه اتش روانه نمود. زیرا قانون بازتاب شرطی نصیحت نمی کند و احتیاج به تفکر و تعقل ندارد بلکه به کمک اعصاب این کار را انجام می دهد. به کمک قانون بازتاب شرطی می توان بدون پند و اندرز گربه را طوری تربیت کرد که با موش زندگی مشترکی داشته باشد. قانون بازتاب شرطی را پاولف به کار برد . پاولف تحقیقات خود را روی سگها انجام داد و متوجه شد محرک هایی که با غذا همراه می شوند مثل خود غذا موجب تراوش غدد بزاق سگ می شوند. به کمک قانون پاولف یا همان بازتاب شرطی می توان در صورت لزوم انسان و حیوان را طوری تربیت کرد که از  اقدام به اعمال جنسی خودداری کند. وقتی قانون بازتاب شرطی از یک در وارد می شود عقل و اراده از در دیگر خارج می شود. به همین دلیل برای تربیت اشخاص برای انجام بسیاری از کارها به جای اراده می توان از قانون بازتاب شرطی استفاده کرد. طبق گفته های دانشمندان علوم اجتماعی  عقل و اراده  دیر وارد تاریخ شده است. اعمال انعکاسی که همان بازتاب شرطی باشد در انسان های اولیه ایجاد تجربه می کرده است. شاید هزاران و میلیونها سال گذشت که بشر توانست عقل و تفکر را جانشین بازتاب شرطی و تجربه های ناشی از اعمال انعکاسی کند. با قانون بازتاب شرطی به اسب و سگ جمع و تفریق می اموزند و به میمون ها رانندگی و ...یاد می دهند. اب و اتش را می توان با تربیت با هم سازش داد. به کمک قانون پاولف می توان بدون استفاده از عقل و فکر و پند و اندرز از اعصاب گاوها استفاده کرد و انها را برای گاو بازی تربیت نمود. به کمک این قانون بدون تنبیه طفل بدون یک کلام حرف زدن و نصیحت کردن کودک را می توان دیوانه وار شیفته و علاقمند به درس نمود. استفاده از قانون بازتاب شرطی در ارتش تازگی ندارد. نتیجه اموزش های نظامی خود به خود به شکل بازتاب شرطی در می اید. با استفاده از قانون بازتاب شرطی پاولف به نسبت زیادی می توان سربازان را به طور غیر ارادی و خود به خود ی اماده جنگیدن کرد و می توان کاری کرد که سربازان ترس خود را از جنگیدن با دشمن از بین ببرند. می توان برخی از بیماری های روانی را معالجه کرد. بهترین طریق کشف بازتاب ها هیپنوتیزم است و به محض کشف علت از طریق هیپنوتیزم انعکاس های شرطی شکسته می شوند و از بین می روند و بیمار بهبود می یابد. هیپنوتیزم از بین برنده بازتاب های شرطی است و در ضمن به وجود اورنده بازتاب ها نیز می باشد. با استفاده از این قانون می توان حس نفرت و دشمنی اشخاص را نسبت به رهبران سیاسی و مذهبی بر انگیخت و یا علاقمند ساخت. شما با پند و اندرز نمی توانید گربه را از خوردن موش منع کنید ولی به کمک قانون بازتاب شرطی این امکان وجود دارد. در تعریف ناخوداگاهی متوجه شدیم که عقل و فکر نسبت به غرایز و تمایلات بخش و سهم بسیار کوچکی دارند. یعنی عقل و اراده فقط 5 درصد ولی غرایز 95 درصد در سرنوشت انسان موثر هستند. با استفاده از قانون بازتاب شرطی می توان غرایز جنسی را از بین برد و شخص را پرهیز کار و پاکدامن نمود در حالی که به کمک تفکر و تعقل و پند و اندرز چنین کاری امکان ندارد. می توان از ترسو ترین ملت ها شجاع ترین و جنگ جو ترین مردان به وجود اورد و برای تربیت و اموزش و پرورش به جای عقل و فکر از اعصاب یا همان قانون پاولف استفاده کرد.

 

تاریخچه برده داری در جهان...

 

وازه برده از ریشه اسلاو است و نام قومی است که در اروپای مرکزی و شرقی از قرن پنجم تا سیزدهم به شدت و مکرر مورد حمله قرار می گرفتند و به بردگی گرفته می شدند. برده کسی بود که جز اموال شخص دیگر یا دولت بود. برده  یک ابزار کار همچون خیش یا چکش یا قاطر بود. هر نزادی اعم از سیاه و سفید و زرد هم برده بوده است و هم برده دار. انسان ها هموطن و همنزادان خویش را به بردگی می گرفتند و انها را می فروختند. در تاریخ بشر تنها کسی که  با  برده داری مخالف بود و زمان خود برده داری را در جهان ان روز بر انداخت فرزند شایسته بشریت کوروش کبیر بود و تمام فیلسوفان مانند ارسطو و سیاستمداران جهان بردگی را ستایش می کردند. در قرون معاصر تا سال 1865 در امریکا برده داری کاملا قانونی بود و در خود فرانسه تا قبل از انقلاب کبیر فرانسه برده داری رایج بود. در امریکا از برده های سیاه پوست برای کار کشاورزی و برداشت نیشکر استفاده می کردند. در ساخت اهرام مصر از بردگان استفاده می کردند و انها را با طناب به یکدیگر می بستند . بردگان زن یا کنیز در یونان باستان در انجام کارهای خانه و بچه داری کمک می کردند. امپراتوری روم بزرگ ترین جامعه برده داری در جهان بود. رومیان برای برده داری قوانین مدنی و جنایی وضع کردند که این قوانین بعدها مورد استفاده جوامع برده دار مسلمان قرار گرفت. مسلمانان در سپاهیان خود از بردگان مرد و در حرم سراهای خود از بردگان زن یا کنیز برای لذت بردن استفاده می کردند .

 

برده داری در جوامع مسلمان....

 

با ورود اسلام به ایران بسیاری از مردم برده شدند و برده داری از همان اغاز پیدایش اسلام بخشی از این جهان بود. مسلمانان فعال ترین تجار برده در امپراتوری اسلام و بعدها کشورهای افریقایی بودند. تجار عرب افریقایی و ایرانی های اسیر را به بازار برده فروشان می بردند. اعراب در قرون وسطی بر مسیر های تجارتی افریقا مسلط بودند و در ازای طلا و برده کالاهایی چون اسب و نمک و پارچه به پادشاهی های افریقایی می بردند. اعراب زنان را با طناب به هم می بستند و به مسلمانان می فروختند. بردگان زن یا کنیز به عنوان خدمت کاران خانه و و سایل عیش و عشرت و همخوابه مورد استفاده قرار می گرفتند. در سال گذشته هم داعش با کمک ارتش ترکیه و عربستان که هدف انها احیا امپراتوری کثیف مغول عثمانی بود 30 هزار زن و دختر کرد ایرانی نزاد را به اسارت گرفتند و بسیاری از انها را در کشور کثیف ترکیه به فروش رساندند./ شرم باد بر ایرانی های بی شرفی که به ترکیه سفر سیاحتی می کنند/ به دلیل فعالیت تجار مسلمان  این دین در میان بسیاری از کشورهای افریقا رواج پیدا کرد. جوامع مسلمان در شمال افریقا از بردگان در کار کشاورزی  و...استفاده می کردند. زنان برده هم به عنوان صیغه ارباب در می امدند  یا به اسباب عیش انها بدل می شدند و در حرم سراهایی که صدها زن را در خود جای می دادند جدا از جهان خارج زندگی می کردند. رفتار با بردگان در تمام جهان بسیار هولناک بود.

 

برده داری در جهان اسلام....

 

ازدواج مسلمانان با زنان برده امری رایج بود و فرزندان حاصل از این ازدواج ها ازاد بودند. مردان مسلمان زنان صیغه های خویش را جدا از دنیا نگه می داشتند و در بخشی از خانه به نام حرم یا حرم سرا انها را نگه داری می کردند. مردان مسلمان ثروت مند مانند شیخ های عربستان می توانستند حرمی پر از زن داشته باشند . به طور مثال الملک الافضل پس از مرگش 800 زن برده صیغه ای در حرم باقی گذاشت. یک مورد از حسادت او این بود که سر یکی از زنانش را فقط به این  دلیل که در حضور او از پنجره حرم به بیرون نگاه کرد را قطع کرد. فروشندگان برده های زن و مرد  را کاملا برهنه می کردند تا اگر عیب جسمانی داشتند مشخص باشد.

 

برده شدن در قرون وسطی....

 

مارکوپولو در سفر به هند می نویسد. اسیران مرد جنگی را را فوری اخته می کردند و به عنوان برده می فروختند. اخته شدن بسیار دردناک بود و به مرگ بسیاری از مردان می انجامید. هم چنین پسر های زیبا را هم جهت هم اغوشی اخته و به  حرم سرای سلاطین می فرستادند. قبل از فروش بردگان انها را معاینه می کردند. در مورد زنان و دختران انها را عریان می کردند و تمام بدن از دندان ها گرفته و سینه ها را بازرسی بدنی می کردند وخریداران  به غیر اخلاقی ترین شکل ممکن با انها بر خورد می کردند. در واقع صاحبان برده پیش از فروش از این دختران سو استفاده  جنسی می کردند .

 

قربانی کردن بردگان به خاطر جلب رضایت خداوند در ازتک ها..

 

ایین های مذهبی ازتک ها در مکزیک قربانی کردن انسان ها را نیز در بر می گرفت بسیاری از موارد قربانی از برده ها استفاده می شد. ارزانی کردن خون تازه جهت نذر و نیاز به درگاه خدایان عملی مذهبی تلقی می شد. رایج ترین شکل مراسم قربانی در اوردن قلب بردگان بود که در کتاب شاخه زرین جیمز فریزر به طور کامل تشریح شده است. اقوام ازتک و مایا اعتقاد داشتند بدوم ریختن خون و در اوردن قلب انسان خورشید دیگر نخواهد درخشید. ازتک ها سالانه در هر معبد 50 نفر را می کشتند و در امپراتوری ازتک سالانه 20 هزار انسان قربانی می شدند. برای این کار به مردم سرزمین های دیگر حمله می کردند و زنان را برای شهوت رانی زنده نگه می داشتند و مردان انها را مثل گوسفند قربانی می کردند و قلب انها را از سینه جدا می کردند و تقدیم به خدایان خود می کردند تا با این کار دل خدایان را نرم کنند و از افول همیشگی تابش خورشید جلو گیری کنند . مایا ها در طی ایینی موسوم به قربانی خدنگ قربانی را که برهنه و با رنگ ابی نقاشی می شد را به دیرکی در میان گروهی از رقاصان مسلح به خدنگ و کمان می بستند بعد از اشاره کاهن هر رقاص از مقابل قربانی می گذشت و خدنگی بر قلب او می نشاند تا وقتی که سینه قربانی چون خار پشت پر از تیر می شد

 

برده داری در هاییتی.....

 

فرانسوی ها در سال 1629 جزیزه سن دومینگو را تصرف کردند و مردان ان جا را برده کردند. زنجیرهای اهنی بر دست و پا و کنده های بزرگ چوب که پشت سرشان می کشیدند و نقاب های قلع برای ان که برده ها نتوانند ساق های نیشکر را بخورند و طوق اهنی . وقتی چوب داغ بر باسن برده ها می گذاشتند شلاق زدن متوقف می شد. نمک- فلفل- زغال نیم سوز و خاکستر داغ بر روی زخم های خونین ریخته می شد. قطع عضو رایج بود. عضلات- گوش ها- و گاه حتی اعضای تناسلی تا انها از لذت ازدواج محروم شوند. اربابان موم داغ بر بازوها و دست ها و شانه های ان ها می ریختند و بر سر انها نیشکر جوشان خالی می کردند .ان ها را زنده زنده می سوزاندند و یا روی اتش کم فروغ کبابشان می کردند . در باروت فرو می کردند و کبریت می کشیدند. تا سر انها را در نیشکر فرو می کردند تا مگس ها ان ها را بجوند . ان ها را در مقابل لانه مورچه ها یا زنبورها می بستند. وادارشان می کردند مدفوع خود را بخورند . ادارارشان را به جای اب بنوشند و تف برده های دیگر را لیس بزنند. در امریکای جنوبی بردگانی را که در کشت زارهای تنباکو کار می کردند مجبور می کردند برگ های چسبان و بد بوی تنباکو را جمع کنند و اگر نمی توانستند تمام کرم های تنباکو را از برگ ها جدا کنند در حضور اربابشان مجبور به خوردن کرم ها می شدند. زنان مانند مردان در مزرعه سخت کار می کردند و حتی با ابستن شدن هم از کار معاف نمی شدند و باید بچه خود را سقط جنین می کردند.

 

برده داری در قرن بیستم...

 

با تمام کوشش های سازمان ملل و فعالان بشری به علت وجود گرسنگی و  فقر مالی و معنوی برده داری در حال حاضر در بسیاری از نقاط دنیا هنوز رواج دارد و در بعضی کشورها فقط نام ان تغییر کرده است. امروزه در بیشتر کشورهای فقیر افریقایی و کشورهای جنوب شرقی اسیا برده داری رواج دارد. پسرها و دخترها را در اسیای جنوب شرقی می ربایند یا والدین انها را می فروشند و ان ها را به کار در فاحشه خانه ها وادار می کنند.حتی در تمام جهان محافل بین المللی ادم ربایی وجود دارد. در بنگلادش شبکه برده فروشان پسران و دختران را به فاحشه خانه های اسیایی و حاکمان عرب خاور میانه و عربستان ارایه می کنند. این دختران را به روسپی خانه های پاکستان و هند می فرستند یا به عنوان بردگان جنسی به عرب های خلیج فارس می فروشند و از این راه برای کشور بنگلائش درامد تهیه می کنند.

 

منشور کوروش کبیر در مخالفت با برده داری.....

 

2500 سال قبل که جهان در توحش و بر بریت و خون و ادم کشی می زیست و تمام مردم دنیا همدیگر را برده می ساختند و مردان را می کشتند و زنان را باردار می کردند کوروش کبیر پس از به قدرت رسیدن به جای این که مانند تمام اقوام عرب و ترک و مغول مردان را به بیگاری بگیرد و زنان انها را بین مردم کشور خود تقسیم کند اعلام کرد...

 

 تا روزی که من پادشاه هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم  واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت. تا روزی که من زنده هستم نخواهم گذاشت شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد. من امروز اعلام می کنم هر کسی ازاد است هر دینی را میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند/ بر خلاف داعش که در قرن 21 جلوی دیدگان تمام دنیا و با همکاری ترکیه کثیف  ایزدی های زرتشتی تبار ما را برده می کند/ . تا روزی که من زنده هستم اجازه نخواهم داد کسی زنان و مردان را به بیگاری بگیرد و به اسم برده یا کنیز و همخوابه اجباری زنان مردم را بفروشد. حال منشور حقوق بشر کوروش بزرگ را مقایسه کنید با حاکم ترکان و مغولان چنگیز مغول که در هنگام سقط شدن او 40 برده دختر زیبا را با او زنده به گور کردند.

 

  

 

دیدگاه عبدالحسین زرین کوب در مورد حافظ......

 

حافظ در محیطی اکنده از ریا و فریب کاری می زیست. باغ های شیراز جلوه گاه زیبا رویان شهر بود و تفرج گاه اهل ذوق. تکیه ها و لنگرها و حتی خانقاه های صوفیه هم از عشق های منحرف از شاهد بازی ها و همجنس گرایی که بیماری ان زمان بود شاهد ها داشت . از این ها گذشته شیراز خرابات داشت . بیت اللطف که محل کامجویی رندان بود برای فسق و عیش. شیراز عصر حافظ بهشت روی زمین تلقی می شد. گرداگرد شهر از هر سو باغ ها فرا گرفته بود و پنج رود از میان ان می گذشت. اما در شهر شراب در بین مردم زیاد رایج بود . بنگ و حشیش

 

هم.  همجنس گرایی رواج داشت و هم زن بارگی و شیخ و زاهد که در شهر فراوان بود اماج طعنه بی بند و باران بودند. حافظ به مکتب رفت که به او درس زهد و تقوا می دادند اما در دنیای خارج بر خلاف ان چه در کتاب می دید همه چیز اکنده بود از دروغ و ریا کاری. ان واعظ که در منبر ان همه از تقوی و پارسایی صحبت می کرد وقتی به خلوت می رفت خود کارها داشت که شیطان به او افرین می گفت / چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند/. حتی معلم مکتب که معلم اخلاق در جامعه بود نه فقط با پسرهای خوشکل سر و سری داشت با مادران انها هم بسا رابطه های پنهانی داشت. اما در کنار اینها زاهد و عارفان واقعی هم بودند که شبانه روز 1000 رکعت نماز می خواندند. شاه شیخ حاکم شیراز هم شاهزاده ای زیبا اما شهوت ران و عشرت جو و اهل شراب و خوشگذرانی بود. در ذهن حافظ عرفان بیش از فلسفه با ذهن تند سرکش وی سازگاری داشت که این نقطه مخالف تفکر خیام است. حافظ در این شهر پر از عیش و عشرت و خوشگذرانی به تدریج یک رند ازاد اندیش شد. بی تعصب و فارغ از قید و بند . در روزگاری گه ارباب بی مروت دنیا دین و قدرت را سنگر می سازند برای اغفال و تجاوز کدام وجدان انسانی هست که به ان چه منشا این ناروایی هاست بی چون و چرا تسلیم باشد. وقتی او ریا و فساد را در تمام طبقات جامعه به شکل زننده ای عیان می بیند ایا پیش خود مثل عبید زاکانی فکر نمی کند که تخم حرام اندازید تا فرزندان شما فقیه و شیخ و مقرب سلطان باشند. از این محیط و زمانه تصویری که دیوان حافظ عرضه می کند عبارت است از فساد و ویرانی. روزگار حافظ روزگاری بوده است اکنده از فساد و گناه و ریا کاری و جنایت. حافظ وقتی می بیند ان چه او دارد نسبت به ان چه دیگران یافته اند یک محرومیت بیش نیست و و قتی فوق لیسانس قراضه گرفته های  دانشگاه یا مدرک فروشی را می بیند از کوره در می رود و به خشم و خروش می اید. پیش خود می اندیشد که فلان وزیر نه از او بهتر چیزی می فهمد نه استعداد و هنر و معلوماتی دارد. در این صورت همان پیشرفت او ایا شاهدی نیست از این که مستعدان محروم می مانند و ادم های بی استعداد پیشرفت می کنند . یا ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است و سهم دانا  چیزی نیست جز خون جگر. این خون جگر در واقع همان تاسف و اندوه عمیقی است که او  از پیشرفت خر های دو پا دارد که اینک هیات علمی دانشگاه ها شده اند و با تصمیم ها و قوانین وارونه خود با سرنوشت انسان ها بازی می کنند. پیشرفت کسانی که نان دلقکی و پستی خود را می خورند یا نان دلقک پرستی و سفاهت دوستی مردم را. حافظ به شکایت و ملال یاد اوری می کند که فلک به مردم نادان دهد زمام امور. نفرتی که در وجود وی زهر خود را اندک اندک می چکاند سر انجام او را به انزوا و تنهایی می کشاند این نفرت او را با هر چه غیر انسانی بود طرف می کرد. با جور و فساد. نفرت وی از ان چیزی بود که واعظ را به ریا کاری وا می داشت  و پهلوان را به تجاوز به مردم و قاضی را به حق شکنی. در چنین احوالی جز انزوای روحانی چه راه دیگری در پیش دارد. کسی که نمی تواند تمام دنیا را با میل خود منطبق کند چاره ای ندارد جز ان که تمام دنیا را رها کند و در خلوت خود فرو رود. او در اطراف خویش هر چه می دید در وی اندیشه های نا امید کننده می رویانید و درهای امید از هر سو بسته بود. رند در تفکر حافظ ان کسی است که به هیچ چیز سر تسلیم فرود نمی اورد. از هیچ چیز نمی ترسد و زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد ازاد است. برای یک ازاد اندیش بی خیال این همه غوغای خود پرستی که در جهان هست برای او جز یک فریاد پوچ نیست....حافظ در دورانی می زیست که بسیاری از خداشناسان واقعی ارتباط با حاکمان را زشت می شمردند و به منزله اهانتی به علم و تقوی. در چنین احوالی بود که صحبت حکام را ظلمت شب یلدا می خواند . حاصل این رمیدگی و سر خوردگی نیکان و ازاد اندیشان عبارت بود از غلبه اوباش بر کارهای جامعه. برای حافظ دنیا چنان در فساد غوطه ور بود که دیگر هیچ عقل روشنی نمی توانست به حدود ان محدود بماند. در محیطی که قدرت وسیله ای برای خفه کردن تلقی می شود و دین دامی برای فریب دادن مردم نادان. ان چه حافظ می خواهد این است که نه به قبول مردم دل می بندد نه به تقرب و دوستی با حاکم و می گوید سخن شیخان را باور مکنید تا گمراه نشوید و به دوزخ نروید. رند پاک باز ازاد اندیش عارفی بود که نه تسلیم شیخان ریا کار می شد نه سر به قدرت پوچ اربابان زور فرود می اورد. همه چیز را رد می کند و به همه چیز به چشم بی اعتنایی می نگریست. شیخ و فقیه و  هیات علمی دانشگاه  در نظر او کسانی بودند که خود را با ریا کاری فروخته بودند . شراب و افیون را چگونه تلقی می کرد وسیله ای برای فرار از خود فرار از قید و بندهایی که انسان را به این دنیای نکبت بار می پیوندد. در دنیایی که جاهل دولت یار و استاد دانشگاه باشد و دانشمند بی کار و بی ارج چه اعتباری به شیخ هست که ریا می کند . احوال شیخ ریایی ابلیس واقعی بود و صوفی هم عبارت بود از مفت خور بی کار. واعظ کسی بود که به ان چه می گفت عمل نمی کرد. و قاضی کسی بود که همه او را نفرین می کردند. خرابات نشینی حافظ از دیدگاه زرین کوب یک از خود رهایی نیست و دست کم یک اعلان جنگ است به محتسب حاکم جدید ریا کار شیراز. شعر حافظ از دیدگاه زرین کوب در ستایش ازادگی و بی تعلقی است. بی قیدی به هر ان چه انسان را در بند می کشد. محدودیتها- خرافات-تقلید بی تفکر- به عقاید و مذاهب و در دنیایی اکنده از تعصب و ریا کاری فریاد می زند جنگ هفتاد و دو ملت را همه را عذر بنه....این شعر حافظ تقدیم به مدرک گرفته های بی سوادی می شود که در دکان های بزرگ مدرک فروشی فوق لیسانس و دکترا می گیرند وپست های کلیدی مهم کشور را اشغال می کنند و رییس سازمان اموزش و پرورش می شوند و با اجرای طرح   غلط  نظام جدید   کشور و نسل جوان  را به نابودی می کشانند. با صدای جاودانه داریوش اقبالی.

 

این چه شوری است که در دور قمر می بینم            همه افاق پر از فتنه و شر می بینم

 

اسب تازی شده مجروح به زیر بار        طوق زرین همه بر گردن خر می بینم...

 

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است       قوت دانا همه از خون جگر می بینم

 

اهنگ رویای نیم شب حافظ.....

 

این اهنگ یکی از شاه کارهای استاد علی نقی وزیری می باشد. اهنگ رقص این تابلو از رنگ افشاری می باشد . سن منظره باغی را نشان می دهد . حافظ روی سجاده ای دراز کشیده و شمعی بالای سرش می سوزد. در نیمه شب دختری زیبا و خوش اندام و سر مست گیسو افشان از پشت درختان پیش می اید و با حرکات موسیقی به ملایمت می رقصد. سر به گوش عاشق می گذارد و راز دل می گوید . اری جلوه ای می کند و دل حافظ را می رباید و ناپدید می شود. شاعر شوریده از خیال بیرون می اید و قلم به دست می گیرد و ان چه در عالم رویا دیده است می نگارد. حافظ دوباره به حال رویا می رود و با اهنگی دیگر معشوقه اش رقص کنان فرا می رسد و دور شاعر می چرخد و جام بر لبش می گذارد و او را از عشق خود سر مست و شاداب می کند .. رویای نیم شب اهنگی است که عاشق ناله های عشق خود را در ان می شنود. امیدوار امیدهای خود را در ان می یابدو کدام عقده غم است که با شنیدن ان گشاده نشود. تمام ناله های عاشقان- فریاد بلبل در استانه گل – سوزش پروانه در حجله شمع- جلوه معشوق در شادی گاه وصال همه در ان جمع است. شعرا برای جلب توجه خوانندگان حساس خود به تمام مناظر دلفریب و الحان روح افزا دست زده اند. صدای فرود امدن ابشار- زمزمه باد در درختان- جریان اب های الماسی رنگ جویبار- ضربان دلهای نا امید از عشق و تمام نغمات دل انگیز را گرفته اند ولی هرگز هیچ کدام از انها نتوانسته اند سودی مثل نیم شب بسازد.

 

سر فرا گوش من اورد و به اواز حزین

 

گفت کای عاشق شوریده من خوابت هست

 

عاشقی را که چنین باده شب گیر دهند.

 

 

 

کافر عشق بود گر نبود باده پرست

 

خلاصه مطلب.....حافظ یک عارف است نه یک فیلسوف واقع گرا و بر خلاف خیام که عقل گرا و خرد گراست  از عقل گریزان است.  حافظ با این که بزرگ ترین غزل سرای دنیاست بیشتر  اسیر احساسات خود می شود و از عقل و خرد گریزان است. اما نمی توان از او ایراد گرفت که چرا عقل گرا نیست. در زمانی که حافظ می زیست در قرون وسطی نه از ولتر خبری بود که درباره مذاهب تحقیق کند. نه از گالیله و نیوتن و فیزیک جدید خبری بود. نه داروین نظریه تکامل را مطرح کرده بود و در ان زمان  انسان هنوز هدف کاینات و موضوع افرینش و دایره پرگار مطرح می شد . نه فروید زرفناهای روان انسان را با ورطه های کامجویی جنسی پیوسته بود  و نباید توقع داشته باشیم حافظ غزل سرا طرز فکر او موافق فروید و اینشتین و گلیله و داروین و مارکس باشد.

 

منابع. از کوچه رندان تالیف عبدلحسین زرین کوب و تاریخ موسیقی ایران از روح ا... خالقی

 

جامعه شناسی بوف کور صادق هدایت....

 

هدایت با زبان و تکنیک های داستانی اخلاق  و عادات و رفتار و علایق و اعتقادات و مسایل و مشکلات این مردم را بازتاب می دهد. بوف کور بازتابی از فرضیه عقده ادیپی فروید است. سایه یا راوی در این داستان همان سایه یونگی اوست و لکاته و راوی مادینه و نرینه یونگی هستند و پیر مرد خنزر پنزری یک نمونه باستانی است.در داستان بوف کور صادق هدایت منظور از رجاله ها چاقو کش ها و اراذل و اوباش به معنای عادی ان نیست. بلکه منظور اکثریت مردم است که در اغلب موارد ارزش هایی را که خود به ان تظاهر می کنند به چیزی و پشیزی نمی گیرند و برای توفیق و پیشرفت در زندگی از خیلی کارها – گدایی – کلاه برداری – دروغ گویی- پستی – فریب کاری – مد پرستی و نان به نرخ روز خوردن  نمی پرهیزند. در داستان تاریک خانه مرد منزوی به راوی داستان می گوید. توی این محیط فقط یک دسته دزد و احمق و بی شرم و ناخوش حق زندگی دارند وا گر کسی دزد و پست و متملق نباشد میگن قابل زندگی نیست. این رجاله ها همان کسانی هستند که به هر کاری دست می زنند برای این که در این جهان موفق باشند/ ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است   طوق زرین همه بر گردن خر می بینم/ و یکی از چیزهایی که روح راوی را در انزوا مانند خوره می خورد همین درد بی درمان است که او باید خوار و بی مقدار و محروم و منزوی  باشد و انان به خاطر استعداد خایه مالی/ خایه مالان در جهان صنعت گرند/ از هر نعمتی بر خوردار باشند. و می گوید حس می کردم این دنیا برای من نبود . برای یک دسته ادم های بی حیا- پر رو- گدا منش – معلومات فروش- چار وادار و چشم و دل گرسنه بود. برای کسانی که به فراخور دنیا افریده شده بودند و از زورمندان زمین و اسمان مثل سگ گرسنه جلوی دکان قصابی گدایی می کردند و تملق می گفتند. در داستان هایی مانند زنده به گور- بن بست و تارک خانه درباره با افتضاح از جامعه ادم ها بیرون شدن و بر خلاف همه دوستان دست خالی ماندن گفتگو می شود. در کتاب های هدایت ریشه های فقر و درماندگی و ضعف و عقب ماندگی ایران را تسلط عرب نشان می دهد که عامل تسلیم جامعه باستانی ایران در برابر ان بوده و مسوول و علت واقعی جهل و انحطاط جامعه ایران معرفی می شود. رجاله های بوف کور فقط دزدان و چاقو کشان و بدکاران و بی عفتان و عناصر اجتماعی نیستند . منظور گوینده داستان از رجاله ها همه کس غیر از امثال خود اوست. در بوف کور پیر مرد گوز پشت  خنزر پنزری با چشم های واسوخته و صورت پینه بسته همان ارزوی  مرد است در رسیدن به کمال خود خیالی و محکوم به شکست است و و واقعیت زن همان زن لکاته است. در این جامعه انسان به معنای واقعی کلمه محکوم به شکست است و فقط رجاله ها موفق هستند در بوف کور هدایت می نویسد. توی این محیط فقط یک دسته دزد- احمق- بی شرم و ناخوش حق زندگی دارند و اگر کسی دزد و پست و متملق نباشد میگن قابل زندگی نیست. این همان جماعتی است که نام انها را رجاله ها گذاشته اند. همه کسانی که بتوانند دو رو و منافق باشند و خود را با فشارها و واقعیات زمان و مکان تطبیق دهند و بوقلمون صفت باشند و با کنار گذاشتن ار ما ن های بزرگ بشری به نحوی با محیط زندگی سازگار شوند . زندگی اجتماعی مستلزم منافق بودن- دورویی- پستی و چاپلوسی و تقیه و ریا کاری و پرهیز از دشمن تراشی است. اما شخصیت های روان داستان های هدایت حاضر به پذیرفتن این شرایط نیستند و هزینه اجتماعی ان هم که طرد شدن از جامعه- بیکاری و انزوا می باشد باید پرداخت کنند و هدایت عقیده دارد نمی خواهم برای احتیاجات کثیف این زندگی که مطابق دزدها و قاچاق چی ها درست شده شخصیت خودم را از دست بدهم. شر جامعه به لجن کشیده شده از بیدار شدن وجود حقیقی ما انسان ها جلوگیری می کند. تعبیر هدایت از زندگی این است که انسان تا می تواند بکوشد در شرایط موجود از مشکل معیشت- و از بلای زندگی اجتماعی که پر از دروغ و دو رویی و ستم گری و نا امنی است بگریزد به این امید که اسایش و امنیت واقعی را برای خود فراهم اورد.

 

منبع. صادق هدایت و مرگ نویسنده. مولف دکتر محمد علی کاتوزیان- نشر مرکز

 

 

روشنفکر کیست....قسمت دوم

 

/دوست دارم فرهنگ و اندیشه تمام جهان همچون بادی به خانه ای که در ان ساکن شده ام بوزد اما دوست هم نمی دارم هیچ بادی منزل مرا ویران کند. گاندی/

 

روشنفکری در درجه اول لازمه اش ازاد اندیشی است. یعنی فکرش از قید و تعصب و ایسم و خودبینی و حساب گری رها باشد. اینده ایران بسته به این است که روشنفکران تا چه اندازه به تولید و افرینش فکری در همه عرصه ها توجه داشته باشند و در این زمینه تلاش کنند. در یونان باستان سقراط به خاطر انتقاداتش از ناهنجاری های اتن خود را خرمگس جامعه می نامید. وظیفه اساسی او اگاهی بخشی از خطرهای موجود در شرایط ان زمان بود. نقش او دگرگون کردن تلقی انسان از فرجام زندگی بود. سقراط همیشه مخالف دمکراسی بود و می دید سوفسطاییان سخنگو همواره سبب بحران و فساد جامعه می شوند. روشنفکر وجدان بیدار جامعه است . این وجدان بیدار باید همیشه در پی حقیقت باشد و ان را کتمان نکند. او هیچ حقیقت مطلقی را برای همیشه  نمی پذیرد. سقراط وظیفه اش اگاهی دادن به انسان ها از نا اگاهی انان بود. روشنفکران مدرن و عصر جدید در اروپا انقلابی بودند. به زبان مارکس دیگر به تفسیر جهان اکتفا نمی کردند بلکه می خواستند جهان را تغییر دهند . ولتر- گوته- سارتر از این گروه بودند. افلاتون می گفت بزرگ ترین فضیلت جامعه اشتغال به تفکر و مطالعه می باشد. فرانسیس بیکن تلاش کرد تا با این جهانی کردن علم ان را در جهت بهبود زندگی زمینی به کار گیرد. او بود که اسطوره ذهنی کهن قرون وسطی را ویران کرد و ذهنیت علم مدار جدید را جانشین اندیشه ارسطویی کرد. دکارت اندیشمندی است که شک فلسفی را به عنوان ابزاری جدید در اختیار روشنفکران اروپا قرار داد. افلاتون مدعی است که بهترین شکل حکومت همان است که به دست روشنفکران فیلسوف اداره می شود. افلاتون برای نخستین بار روشنفکران و خردمندان جامعه را شایسته زمامداری جامعه ارمانی خود اعلام کرد. پس از عصر دکارت است که مشعل نقادی جامعه به عنوان تعهد اخلاقی اساس کار روشنفکران بر افراشته می گردد. کانت در پاسخ به این پرسش که روشنگری چیست گفته بود روشنگری عبارت است از رهایی از عقده حقارت . حقارتی که در انسان است و مشا ان هم در خود انسان است. او روشنگری را بیرون امدن انسان از حالت کودکی می دانست. منظور از حالت کودکی بالغ شدن و به کار گیری عقل و مطق و پذیرش مسوولیت بود. کانت می گفت هر کسی باید در به کارگیری خرد مستقل خود ازاد باشد قدرت های حاکم می کوشند از به کار گیری عقل و منطق از سوی ادمیان جلو گیری کنند و کار روشنفکر فاش کردن ماهیت و چگونگی فریب های ضد خرد گرای این گروه هاست. سارتر عقیده دارد روشنفکران به عنوان متولیان فرهنگ باید تمام تلاش خود را در جهت مبارزات سیاسی به منظور ساختن جامعه نو انجام دهند. کانت روشنفکر را کسی می داند که عقل خویش را از قید و بند مرجه کلیسا رها ساخته باشد. انسان مدرن باید به عقل خویش تکیه کند. روشنفکران قشر محدودی از فیلسوفان شهریار منش هستند که گاهی نقش وجدان بشریت را بازی کرده اند. روشنفکر باید چون وجدان بیدار جامعه در مقابل انحرافات صاحبان قدرت به مبارزه بر خیزد. روشنفکر باید نقش نماینده مردم را در جامعه بازی کند. روشنفکر از جامعه فاصله معینی دارد . در بعضی جا ها مخالفت است و در بعضی وقت ها فقط یک فاصله است. بخشی از سرشت روشنفکری ان است که در جامعه هضم ناپذیر باشد. در شرایطی که روشنفکر در ان  به طور کامل با جامعه همسو شده باشد در ان جا روشنفکری اتفاق نیافتاده است. دلیل پیشرفت غرب این بود که در جوامع ان نوعی توازن فکری بین روشنفکر و جامعه و رهبران ان وجود داشته است. او همواره پیامی از جایی دیگر برای محیط بومی خود دارد . نگاه او به محیط بومی با بینشی انتقادی همراه است. امروز ما در وضعیتی بسیار پیچیده قرار داریم و اگر بر ان باشیم که برای حل تمام مشکلات جهان کنونی یک اتوپیای کلی و عمومی عرضه کنیم کاری بسیار خطرناک انجام داده ایم. پروزه جها نی شدن می تواند کاری خطرناک باشد که هدف ان نابودی یا تضعیف فرهنگ های بی شمار انسانی به دست فرهنگ سرمایه داری غرب است. اکنون فرهنگ های محلی مورد تهدید جدی فرهنگ جهانی قرار گرفته اند. یک شکل سازی فرهنگی یا جهانی شدن خطری بزرگ است که تنها با اهداف اقتصادی جهان کنونی را هدف گرفته و اگر به موفقیت برسد ما را وارد دورانی بسیار خطرناک و تهدید امیز خواهد کرد. به پیروی از سقراط و افلاتون می توان روشنفکران را وجدان خرده گیر هر جامعه ای دانست. یک روشنفکر باید نقش طلایه دار جنبش اجتماعی را در جامعه داشته باشد. روشنفکری که حرف جدیدی برای زمانه خود نداشته باشد نمی تواند مدعی رسالت و پیشرو بودن باشد.  مارکس انسان را ساخته و پرداخته محیط خود می داند. پیشرفت بشر در قرن بیستم بیانگر همان تفکرات فیلسوفان عصر رنسانس و عصر ولتر در اروپا می باشد که باید از طریق رسانه ها و اینترنت در ذهن مردم ایران جای بگیرند. 

 

منبع. قرن روشنفکران

 

 

 

 

جمله هایی قصار از کتاب کلیله و دمنه....
کتاب کلیله و دمنه پند اموز ترین کتاب جهان است که به وسیله دانشمندان بزرگ هند به زبان حیوانات نوشته شده است و دلیل ان عدم قدرت بیان حقایق و انتقاد از کارهای حاکمان و پاد شاهان است. انوشیروان عادل که سرشار از عدالت و حکمت بود وقتی فهمید که در گنجینه های پادشاه هند کتابی است حاوی پندها و حکمت که ضمن داستان ها از زبان حیوانات نوشته شده و برای پادشاه و مردم فواید بسیار دارد برزویه پزشک را مامور کرد به هندوستان رود و این کتاب را به ایران بیاورد. برزویه در کتابی خوانده بود که دریکی از کوه های هند گیاهی یافت می شد که مرده را زنده می کند پس از سفر به هند حکیمی به او گفت این سخن رمزی از گذشتگان است و منظور ایشان از کوه دانایان و منظور از دارو سخنان حکیمانه و منظور از مرده جاهلان و نادانان است که به حکمت دانایان دانا می شوندو این حکمت ها در کتابی به نام کلیله و دمنه اورده شده است.

تن مرده چون مرد بی دانشست که نادان بهر جای بی رامشست چو مردم ز نادانی امد ستوه گیا چون کلیله است و دانش چو کوه فردوسی

1- گاوی که نه می زاید و نه شیر می دهد به چه کار اید

2- فرزندان نادان سراسر عمر را اندوه بار می سازند. نادانی را دارویی نیست.

3- به مصاحبت و دوستی دوستان و برادران مغرور مشو و بر دوستی ایشان بیش از حد علاقه پیدا نکن

4- پیروان مذاهب در دنیا گروهی به پیروی از پدر و مادر و گروهی از ترس پادشاه و مملکت و جماعتی به خاطر مال دنیا و پست و مقام از دینی پیروی می کنند و هر دسته عقیده خود را درست و عقیده دیگران را باطل می دانند

چهار خصلت خوب هست که هر انسانی باید داشته یاشد...جمع اوری مال و ثروت از راه حلال و کوشش در حفظ وزیاد کردن ان- خرج کردن ان در ان چه برای گذران زندگی خود و خانواده ضروری است و حفظ خود از حوادث و بلاها ان قدر که ممکن گردد . هر کس همه این چهار خصلت را به کار نبندد به ارزوهای خود نمی رسد......

5- هر کس به پست و مقامی برسد و منشا خدمت برای جامعه باشد حتی اگر عمر او کوتاه باشد خردمندان او را به جهت اثار خوب و نام نیکویی که از او می ماند با ارزش می دانند و ان کس که در انزوا به سر می برد اگر چون برگ سرو زندگی دراز داشته باشد چون استفاده او به مردم نمی رسد خردمندان برای او ارزشی قایل نیستند.

6- رسیدن به درجات بالا مخصوص جوان مردان بلند همت است . هر کس شخصیتی بزرگ دارد می تواند خود را از درجات پایین به مراتب بالا برساند و بر عکس هر کس بی همت است هر چند به غلط به مراتبی رسیده باشد به پایین نزول خواهد کرد و رسیدن به درجات بالا رنج و زحمت و تحمل و صداقت زیاد می طلبد و با اندک غفلتی سقوط و رسوایی در پی خواهد داشت

7- مرد دانا و توانا نباید از اقدام به کار بزرگ بترسد.

8- مرد هنرمند اگر چه دارای مقامی کوچک باشد ولی با عقل و هنر خود می تواند اهمیت خویش را نشان دهد. شاه باید به هر یک از خادمان خود به قدر هنر و مروت و صمیمیت انان مقام و درجه دهد و هیچ گاه بی هنران را بیش از خرد مندان ارج ننهد و باید دانست که پیشرفت کارها به زیادی اطرافیان نیست بلکه به دانش و خرد و هنر و فهم انان بستگی دارد که گفته اند یکی مرد جنگی به از صدهزار

9- در نزد عاقلان سه کار رواست...جدی بودن در به دست اوردن نفعی که در گذشته از ان بهره مند بوده است- حفظ موقعیت فعلی و بر کنار داشتن خویش از افات زمانه- فکر و عمل برای جلب خیر و دفع شر برای حال و اینده خویش.

10- شش چیز افت پادشاهی است.... استبداد رای که صاحبان رای و تجربه را خوار کند- طمع به زن و هوس- افراط در خشم و زیاده روی در تنبیه – ملاطفت به جای دشمنی و به کار بردن ستیزه و جنگ-

11- هر کس فریب چرب زبانی دشمن را بخورد و بر پست و بد گوهر اعتماد کند نابود گردد. بسیاری از مردم هم با مکر و حیله خودشان نابود می شوند. خلاف نظر خردمندان نباید عمل کرد.

12- خردمند حلال زاده را راهی نیست جز راست گویی.

13- هر کس سخن ناصحان را اگر چه با تندی و خشونت باشد به کار نبندد پایان کار او حسرت و پشیمانی است.

14- پادشاه عاجز از عاقبت کارها غافل است و امور مهم کشور را بی اهمیت می شمارد و هنگام وقوع حوادث بزرگ احتیاط را از دست می دهد و به خاطر عدم تدبیر و از دست رفتن فرصت دشمن بر او و کشور غلبه می کند

15- ثروت بدون تجارت و علم بدون بحث و مذاکره کشور داری بی سیاست پایدار نماند.

16- هر سخن که از زندان دهان بجست مانند تیری است که از قبضه کمان بجهد.

17- کیست که با زنان مجالست کند و مفتون نگردد. در پی هوی و هوس رود و هلاک نگردد. حاجت خود نزد ادم پست برد و خوار و کوچک نشود و با شریر و فتنه گر در امیزد و پشیمان نشود.

18- درخت پر میوه سبب شکستن شاخه ها می شود. زیبایی دم طاووس باعث پر کنده شدن بال می شود و هنرمندان همیشه به حسادت بی هنران در معرض نابودی هستند و مورد دشمنی فرومایگان و اراذل قرار می گیرند و چون فرومایگان همواره در اکثریت هستند بر هنرمندان و دانشمندان پیروز می شوند و این نکته اثبات شده است که پست فطرت از دیدار کریم و نادان را از مجالست دانا و احمق را از صحبت زیرک ملال و اندوه افزاید و بی هنران همواره اهل هنر را تقبیح می کنند.

19- هر که خدمت و نصیحت کسی را کند که قدر او نداند مانند کسی است که به امید سود و بهره تخم میوه در شوره زار بپاشد یا با مرده مشورت کند.

20- ظالمان مکار چون دست به دست هم دهند و قصد نابودی کسی کنند حتما موفق می شوند.

21- دشمن را خوار و حقیر نباید شمرد که اگر به قوت و زور درماند به حیله و مکر فتنه انگیزد و پیروز شود.

22- عاقبت مکر و حیله همیشه پشیمانی و پایان فریب کاری نامحبوب است.

23- شخص عاقل باید که همیشه صحبت عاقل را اختیار کند حتی اگر بعضی اخلاق او ناپسند باشد.

24- هیچ چیز ضایع تر از دوستی کسی نیست که در میدان کرم پیاده و در لاف گاه وفا سر افکنده باشد.

25- تخم گفتار و نهال کردار عاقبت به بار نشیند و عواقب مکر و حیله رسوایی است و پایان رفتار ناپسند و فکر نا مبارک متوجه عامل ان گردد و پشت او را به زمین ارد.

26- خون بی گناه هرگز نخسبد و بر پا کردن فتنه بر هیچ کس گوارا و بدون رنج نیست.

27- هرگز اسرار کسی را نزد مردم فاش نکن. این کار دو عیب دارد یکی دشمنی ان کس که به تو اعتماد کرده است و دیگر از بین رفتن اعتماد دیگران نسبت به تو که دیگر تو را محرم راز خود ندانند.

28- نزدیکان پادشاه همیشه نسبت به یکدیگر حسادت و دشمنی و بد رفتاری دارند و هر کس با هنر تر در حق او قصد بد بیشتر و بد خواه و حسودش بیشتر باشد. عجله کار شیطان است و اصحاب خرد و تجربه در کارها به خصوص موقعی که خونی ریخته شود صبر و شکیبایی را از دست نمی دهند.

29- تهمت زدن خیر و منفعت برای کسی ندارد ولی عواقب ان نصیب گوینده می شود

30- خون بی گناه پوشیده نمی ماند و عاقبت ان از گرفتاری و شکنجه و عاقبتی عبرت انگیز برای مردم خالی نخواهد بود

31- هیچ چیز نزد خردمندان ارزش دوستی خالص و یک رنگی را ندارد.

32- هوشیار و خردمند کسی است که سرگذشت دیگران را ایینه عبرت برای خود سازد

33- دوستی میان اشرار و انسان های فاسد مانند ظرف سفالی است که زود بشکند و هرگز مرمت نپذیرد اما دوستی انسان های خوب مانند ظرفی است که از طلای خالص است. دیر بشکند و زود مرمت پذیرد.

34- چند چیز را بقا و ثبات نیست...سایه ابر- دوستی اشرار- عشق زنان- ستایش دروغ- مال بسیار- مهربانی دیوانه و زیبایی مرد.

35- انسان شجاع و دلیر روز جنگ ازموده گردد و امانت دار به وقت داد و ستد و بازرگانی و زن و فرزند در ایام تنگدستی و دوست و برادر در روزهای گرفتاری.

36- تصمیم پیش از مشورت از اخلاق خردمندان به دور است.

37- خردمند به سخن دشمن توجه نکند و نیرنگ و شعبده او را نخرد و در دل جای ندهد.

38- در زشتی زخم زبان...اگر جراحتی با شمشیر پیش اید درمان شود و اگر پیکان تیر هم بر کسی نشیند بیرون اوردن ان ممکن باشد ولی جراحت سخن یا زخم زبان هرگز علاج نپذیرد و اثر ان تا اخر عمر بماند. اتش کینه ان قدر شدید است که اگر اب دریا بر ان گذرد خاموش نمی شود.

39- هر کس بی اشارت ناصحان و مشورت با خردمندان کاری را شروع کند در زمره شریران به حساب اید و به نادانی و جهالت منسوب گردد.

40- در زشتی ریا کاری....به مار ماهی مانی نه این تمام و نه ان منافقی چه کنی مار باش یا ماهی

41- انتقاد کننده را دوستان بسیار نباشد و بی ادب را شرافت نماند و از بخیل نیکو کاری نیاید و حریص بی گناه نزید.

42- میزان ارزش هر کار در پایان و فرجام ان است.

43- هر کس در کارها عجله کند و از منافع برداری و ارامش و وقار و صبوری بی بهره بماند روزگار او را تنبیه خواهد کرد و موجب عبرت دیگران

44- گاه می شود که دشمنی های قدیم و موروثی به یک چرب زبانی و نیکویی از بین برود و بنای مودت و دوستی محکم گردد. در دوستی زیاد از حد افراط مکن شاید روزی دشمن تو گردد و هرگز از مکر چرخ روزگار و دهر غافل مشو

45- دوستی هر کس را به هنگام وقوع بدبختی می توان ازمود زیرا حوادث زمانه بوته ازمایش وفا و سنگ محک مردان است.

46- ازاده مرد با دوستان ظاهر و باطنی برابر دارند و کسی که ریا کاری و نادرستی به خرج دهد زشتی کارش پوشیده نمی ماند و باید دانست که عاقبت مکاران زود مشخص شود و سوگند دروغ به قواعد عمر و پایه زندگی خلل وارد می کند

47- انسان خردمند واجب است که در هنگام صلح با دشمن را به وقت احتیاج از دست ندهد و پس از بدست اوردن غرض و مراد از مراعات حزم و احتیاط غفلت نکند و هر کس به علت غرور و غفلت اسیب بیند جبران ان را به سختی توان کرد.

48- هر کس پنج خصلت دارد گرفتاری او کم است. اجتناب از حوادث و خطر- از بد کرداری دور بودن- رعایت مکارم و اخلاق- خود کم ازاری و نیکوکاری را شعار خود ساختن- در همه اوقات ادب نگهداشتن.

49- نا بکارترین زنان اوست که با شوهر خود نسازد و بدترین فرزندان اوست که از پدر و مادر اطاعت نکند و باعث ناله و نفرین انان گردد و پست ترین دوستان اوست که در هنگام گرفتاری دوستش او را رها کند و ویران ترین شهر ها ان است که در ان امنیت نباشد.

50- پادشاه باید با یقین و بصیرت خویش هر یک از کارگزاران را فراخور هنر و رای و شجاعت و عقل و کاردانی انان به مشاغل مهم بگمارد.

51- لذات دنیا چون روشنایی برق و تاریکی ابر بی ثبات و دوام است.

52- حرمت و احترام زن وابسته به شوهر است و عزت فرزند به پدر و دانش شاگرد به نصیحت استاد و قدرت سپاه به لشکر کشان قاهر و کرامت زاهد به دین داری و امنیت مردم به پادشاه عادل و نظام کار پادشاه به تقوی و عدل و ثبات عقل.

53- حسودان همواره فاضلان را محروم می گردانند و خاینان صدیقان و پاکان را متهم می کنند. حسادت جاهل از عالم و بدکردار از نیکوکار و ترسو از شجاع مشهور است.

54- از نزدیک شدن به هشت کس پرهیز باید کرد. اول ان کس که نعمت دهندگان را سبک شمارد و کفران را اسان گیرد. دوم ان که بی دلیل خشمگین شود.سوم ان کس که به عمر دراز مغرور باشد و خود را از رعایت حقوق دیگران بی نیاز بپندارد. چهارم ان که راه جدایی و مکر پیش او گشاده و سهل باشد. پنجم. ان که در حال خشم بر خویشتن غالب و قادر باشد. ششم ان که به هنگام درخواست سخاوت ورزد. هفتم ان که به دامان شرم و حیا پناه برد. هشتم ان که از مجالست اهل فسق و فجور اجتناب کند.

55- خردمند ان چه برای خود نپسندد برای دیگران هم نمی پسندد.

56- اگر کسی بد کرداری خود را با نیرنگ و فریب کاری بپوشاند و خود را در لباس نیکو کاران جلوه دهد که مردمان بر وی ثنا گویند نتیجه اعمال بد و نا پسند از وی دور نمی شود و ثمره اعمال زشت او در پیش خلق نمایان می گردد.

57- هر عملی که انجام دادی مکافات ان را از نیکی و بدی بر اندازه کردارت انتظار داشته باش . چه هر که تخمی افکند بهره ان را بی شک بر گیرد

58- ادامه راه گذشتگان در ضلالت و جهالت از نادانی و حماقت است و کسب هنر و تحصیل فضایل نشانه خرد و دلیل عقل است.

59- هیچ چیز بیش از همنشین در مردم تاثیر ندارد. همنشین خوب مانند عطار است که اگر از عطر خود به تو نبخشد بوی ان در تو اویزد و همنشین بد مانند کوره است که اگر اتش ان تو را نسوزاند بوی ناخوش ان در تو اثر کند.

60- هر کس دانش را در غیر اهل ان نهد همچون کسی است که گوهر و مروارید را بر خوکان بیاویزد...هر عصایی نه ازدها گردد هر گیاهی نه کیمیا باشد.

61- هر که را سعادت ازلی یار باشد نصیحت مصلحان و دوستان را عزیز دارد و در کارها صبر و شکیبایی و اندیشه کند و جانب احتیاط را نگه دارد.

62- از دو کس دوری باید گزید یکی ان که نیکی و بدی در نظرش یکسان باشد دیگری ان که چشم را از نظر حرام و گوش را از شنیدن فحش و غیبت و فرج را از ناشایست و دل را از اندیشه حرص و حسد نپوشاند. عاقل نباید در قتل و عذاب عجله کند.

63- دو تن باید در عذاب افتند. یکی ان که بی گناه را مجازات کند . دیگر ان که در سوال با مردم ستیزه کند و اگر عذری اورند نپذیرد.

64- بر چهار کس نشاید اعتماد کرد. اول دزدی که بی حساب کار کند. دوم خدمت کار زشت خو و ستیزه جو. سوم ازرده سر کش. چهارم اندک عقل نادان.

65- پادشاه باید برگزیدگان خود را به انواع مختلف امتحان کند و میزان خرد و روش اخلاص هر کدام را معلوم گرداند و تکیه بر خویشتن داری و زهد و پرهیزکاری و صلاح گذارد.

66- بزرگی مرد به خرد و دانش اوست و شرف مرد به امانت و درست کاری و پرهیزکاری او.

67- از عادات روزگار پست کردن بزرگان و پرورش اراذل است و هیچ زیرک ان را محال نمی داند و انکار نمی کند هر گاه پست نهادی در معرض شکوه و بزرگی افتاد نکبت کریمان و بزرگان را منتظر باید بود.

اگر دو راز دان اسرار یکدیگر را پنهان نکنند هر دو به هلاکت می رسند. هر که در عاقبت کار نظر نکرد علاج حادثه ای را که خواهد شد بکند او را غم و اندوه پیش نیاید و کسی که از بی دانشی علاج واقعه پیش از وقوع را نکند در ورطه هلاک و محنت افتد.

فراز های حکمت از شاهنامه فردوسی...

جوهر کلام شاهنامه شور زندگی و حکمت و فرزانگی است.

1-چنان دان که هر کس که دارد خرد به دانش روان را همی پرورد
زنادان بنالد دل سنگ و کوه از ایرا ندارد بر کس شکوه یعنی لذتی بالاتر از دانستن نیست و خردگرایی و عقل گرایی از اصول شاهنامه است.
2-برتری انسان در دانش و فرهنگ است....گهر بی هنر زار و خوار است و سست به فرهنگ باشد روان تندرست
فردوسی فرد بی خرد را انسان نمی شمارد....کسی را کش از بن نباشد خرد خردمندش از مردمان نشمرد
انسان بی دانش از نظر فردوسی موجودی بی روح است که هرگز معنی زندگی را در نیافته است.....تن مرده چون مرد بی دانش است که نادان بهر جای بی رامش است
3-فردوسی به انسانها هشدار می دهد مراقب رفتار و اعمال خود باشند چرا که اعمال انان همچون درخت روزی به بار خواهد نشست و ثمره تلخ و شیرین ان را خواهند چشید.....درختی که بنشاندی امد به بار بیابی هم اکنون برش در کنار گرش بار خوار است خود کشته ای و گر پرنیان است خود رشته ای
4-در مذمت بدی...فردوسی می فرماید به بد تا توانی تو هرگز مپیچ که هستی تو را بر باد خواهد داد. به کردار بد هیچ مگشای چنگ بر اندیش از دوده و نام ننگ
ان کس که از خیره سری جنگ و ستیزه را دامن می زند ناچار روزی از کرده خود پشیمان خواهد شد.....ستیزه به جایی رساند سخن که ویران کند خانمان کهن
5-ان کس که با تلاش و کوشش به ارزوی خود برسد و در میدان نبرد زندگی پیروز شود نگران مرگ نخواهد بود چرا که او در حقیقت نمرده است. نمردست هر کس که با کام خویش بمیرد بیابد سرانجام خویش
ایا باید همچون خودکامگان همه چیز و همه کس را فدای عیش و نوش خود کرد....نه فردوسی تاکید دارد روان خود را به دانش روشن کن و راه دادگری پیشه گیر...بیابی که گیری تو گیتی به هیچ ز دانش ره داد را سر مپیچ
در پهنه نبرد با ناکامیها و نامرادی نباید مجال و فرصت به غم و اندوه داد چرا که غم و اندوه تباه کننده جسم و روان است...شما دل مدارید چندین به غم که از غم شود جان خرم دزم
6-مغرور شدن و خودبزرگ بینی نخستین ازیر سقوط است .....مشو غره ر اب هنرهای خویش نگه دار بر جایگه پای خویش
7-فردوسی انسانها را بر حذر می دارد از فریب و نیرنگ و قدم گذاشتن در راه نامردمی....منه تو رهی کان نه ایین بود که ماند ان بر تو نفرین بود همه کارها را سرانجام بین چو بدخواه چینه نهد دام بین
جنگ متکی بر بیداد و ناحق محکوم است و عاقبت خوشی نخواهد داشت.....که هر کو به بیداد جوید نبرد جگر خسته باز اید و روی زرد
8-کسی که راه و روشی مردمی برای خود بر نگزیند از انسانیت به دور افتاده است...هر ان کو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر مشمرش ز ادمی و یا تو مر دیو را مردم بد شناس
9-در مذمت تنبلی......چو اندر پس پرده باشد جوان بماند منش پست و تیره روان
10-ان چه درو می کنی حاصل کشت تو است....همان بر که کاری همان بدروی سخن هر چه گویی همان بشنوی
11-در راه عدالت بکوشیم. چرا که ان کس بد کند بی گمان روزی بد بیند....نگر تا چه گفتست مرد خرد که هر کس که بد کرد کیفر برد
12-این اگاهی و دانش است که روان را پر فروغ و اندیشه را بارور می سازد.....زمانی میاسای از اموختن اگر جان همی خواهی افروختن
13-در مذمت دروغ گویی......رخ مرد را تیره دارد دروغ بلندیش هرگز نگیرد فروغ
سخن را به راز بر دیگری هر چند راز دار باشد سپردن خطاست. زیرا او هم همراز دارد...سخن هیچ مسرای با راز دار که او را بود نیز همساز و یار
14-دوستی با بی خردان عمر را به تباهی می کشاند.....هر ان کس که دانش نیابی برش مکن رهگذر تا کنی بر درش
15-پرهیز از بدنامی گام نهادن در جاده کامیابی و سعادت است زیرا شخص بدنام هرگز به مراد دل نخواهد رسید. بپرهیز تا بد نگردت نام که بد نام گیتی نبیند به کام
16-ان کس که بر دروغ تکیه زند منزلت خود را به باد داده است. دروغ ازمایی نباشد زرای که از رای باشد بزرگی به پای
17-چه فتنه ها خیزد از سخن نابهنگام و سخنان نسنجیده.....زبان را نگه دار باید بدن روان را نباید به زهر ازدن که بر انجمن مرد بسیار گوی به کاهد ز گفتار خویش ابروی
18-با ناپاک اندیشان و دروغ پردازان که هر دو از یک تبارند دوستی کردن به پستی گراییدن است. مکن دوستی با دروغ ازمای همان نیز با مرد نا پاک رای
19-گنجی که از بذل و بخشش پایان نپذیرد گنج دانش است. بیفشان تخم دانش را که سر سبزی جهان از ان باشد. و گر چند بخشی ز گنج سخن بر افشان که دانش نیابد به بن
20-اگر انسان هستی صفت زشت بخل را از خود دور کن که از خصوصیات انسان نیست.....بخیلی مکن هیچ اگر مردمی همانا که کم باشی از ادمی
21-بیاندیش و انگاه سخن گوی کز اندیشه سخن والا و پر مغز گردد.....بدو گفت موبد که اندیشه کن کز اندیشه با مغز گردد سخن
22-هر سنی را خواستی و هر دورانی را تقاضایی است. نگهداریم حرمت عمر را و انجام ندهیم کاری را که در خور سال ما نیست.....به پیری به مستی میازید نه نیکو بود پیر باده پرست
23-انسان خردمند وجودش را با تار و پود دانایی و خرد رشته اند....هر ان کس که او شاد گشت از خرد جهان را به کردار بد نسپرد رهاند خرد مرد را از بلا مبادا کسی در بلا مبتلا زما باد بر جان ان کس درود که داد و خرد باشدش تا و پود
24-در جهانی که علم و دانش را حد و مرزی نیست و دانش دریایی بیکران است خود را دانا پنداشتن و ما فوق دیگران دانستن نشانه کوته فکری و نادانی است. هر ان گه که گویی که دانا شدم بهر دانشی بر توانا شدم چنان دان که نادان تری ان زمان مشو بر تن خویش بر بد گمان
25-تیره دلان همچون عقرب به خود نیش می زنند یعنی اثر اعمال زشت انها به خودشان بر می گردد. هر ان کس که اندیشه بد کند به فرجام بد با تن خود کند
26-رشک و حسادت را دارویی نیست و درمانش تنها خود شخص است که باید اصلاح شود. چو چیره شود بر دل مرد رشک یکی درد مندی بود بی پزشک
27-بیکاره پر گوی و بی ارج و ابروست و بزرگان را بر او اعتنایی نیست. دگر مرد بی کار و بسیار گوی نماندش نزد کسی ابروی
28-جوان بی هنر سخت نا خوش ایند است اگر چه پدری نام اور داشته باشد. جوان بی هنر سخت ناخوش بود اگر چند فرزند ارش بود
نزد خردمند و اهل نظر سخن بی ارج و بی بها سبب سر افکندگی و خفت است. هنر بهتر از گفتن نابکار که گیرد تو را مرد داننده خوار
29-سخن گفتن نشانه اگاهی و دانایی است. دگر گفت روشن روان کسی که کوتاه گوید به معنی بسی
بر حذر باشیم از بیهوده گویی چه پر گویی یاوه گو را نه عزت و سر بلندی که خواری و سر افکندگی نصیب خواهد شد. چو گفتار بیهوده بسیار گشت سخن گوی در مردمی خوار گشت
30-سخنی که گفتنش سودی ندارد نگفتنش بهتر......مگوی ان سخن کاندر او سود نیست کز ان اتشت بهره جز دود نیست
31-اگر خواستار نام و اوازه نیکو هستی در برابر نا مردمی ها زبان بگشا همچون تیغی که از نیام کشیده باشد. چو گسترده خواهی بهر جای نام زبان بر گشا همچو تیغ از نیام
32-دانش فروغ جان و دل است و دروغ مایه تیرگی روان.......به دانش بود جان و دل با فروغ نگر تا نگردی بگرد دروغ
33-کردار بد همچون درختی به بار می نشیند و میوه ای تلخ و زهر اگین به بار می اورد......چنین داد پاسخ که کردار بد بسان درختیست با بار بد
34-راستگویی و شرم داشتن از ناراستی مایه حفظ ابرو در جهان است......زبان راستگوی و دل ازرم جوی همیشه جهان را بدو ابروی
35-کسانی شایسته دوستی و رفاقت هستند که در شادی و غم یار و یاور ما باشند. همان دوستی با کسی کن بلند که باشد به سختی ترا یار مند
36-ان کس را می توان به لحاظ خوبی ستود که اشکار و نهانش خوب باشد.. ستوده تر ان کس بود در جهان که نیکش بود اشکار و نهان
37-شاهنامه سراسر درس شهامت مردانگی و فرزانه زیستن است. همی زور گردی بجا اورید جهان را ز مردی به پای اورید
38-حکیم طوس داروی معالجه تمام بیماریهای روانی را خرد می داند. ز شمشیر دیوان خرد جوسنست دل و جان دانا بدو روشنست گذشته سخن یاد دارد خرد به دانش روان را همی پرورد خرد باد جان ترا رهنمون که راهی دراز است پیش اندرون
39-دوست خود را از بین دانایان نیکو نهاد بر گزینیم. چون سخنان نابخرد بد سرشت بر ما تاثیر خواهد گذاشت. چو اواز اهریمن اید به گوش نماند به دل رای و با مغز هوش
40-با دانش خود راه بر ستیزه جویی ببند تا از عواقب ناگوارش در امان باشی. به دانش دو دست ستیزه ببند چو خواهی که از بد نیابی گزند
41-مرگ بهتر از زیستن با ترس و اندوه است. هر ان کس که در بیم و اندوه زیست بدان زندگانی بباید گریست
هراسی وحشتناک تر از ترس از کردار بد نیست. بدو گفت در دل هراسی از چه بیش چنین گفت کز رنج کردار خویش
42-چه جایی برای زندگی مناسب نیست.....انجا که بیداد حکومت می کند.....به شهری که بیداد شد پادشا ندارد خردمند بودن روا
43-چه کسی سزاوار نکوهش است.....ان کس که نیکی را فراموش کند و پشت پا به عقل و خرد زند....هر ان کس که نیکی فرامش کند خرد را بکوشد که بیهش کند
44-ننگ و بدنامی را علت چیست.....لاف و گزاف که جز پشیمانی سودی ندارد.....هر ان کس که راند سخن بر گزاف بود سر انجمن مرد لاف به گاهی که تنها شود در نهفت پشیمان شود زان سخنها که گفت
برای انسان بر خوردار از فهم و درک شکنجه ای دردناکتر از بودن با افراد نادان و بی فرهنگ نیست. هنرمند با مردم بی هنر به فرجام هم خاک دارد به سر
45-ادم پست فطرت را هر چه بیشتر خدمت کنی گستاخی او افزون گردد.....سگ ان به که خواهنده نان بود چو سیرش کنی دشمن جان بود
46-سلاح به دشمن دادن ریشه خود بر کندن است.....که هر کو سلیحش به دشمن دهد همی خویشتن را به کشتن دهد
47-بدی را جز مکافات بد نباشد جز از بد نباشد مکافات بد چنین از ره داد دادن سزد
کسی که حقیقت را از تو پنهان می کند نه دوست بلکه دشمن توست. هر ان کس که با تو نگوید درست چنان دان که او دشمن جان تست
48-دلیری و فرزانگی را در میدان عمل باید ازمود.....که سگ را به خانه دلیری بود چو بیگانه شد بانگ وی کم شود
49-نخست عیوب خود را اصلاح کنیم سپس بر عیب دیگران انگشت گذاریم......بگویش که عیب کسان را مجوی جز انگه که بر تابی از عیب روی منبع. فراز هایی از شاهنامه مولف عباس حضرت- انتشارات طلایه

 

خواب و رویا از دیدگاه پزشکی

 

خواب تنها بخشی از طیف گسترده برانگیختگی می باشد که از مانیا تا اغمای بر گشت نا پذیر را در بر می گیرد. مشخصات عمده خواب عبارت است از دوره های بی حرکتی به نسبت طولانی و افزایش استانه واکنش به محرک ها. خواب محدود به قلمروی جانوری می شود و در گیاهان خواب وجود ندارد. در حین خواب بی حرکتی طولانی وجود دارد. موجودات در خواب عمیق کمتر احتمال دارد به محرک های خارجی واکنش نشان دهند. خواب عمیق در همه جانوران دیده نمی شود . بسیاری از چرندگان مانند فیل- گوزن و گاو خواب بسیار سبک دارند و با سرعت و قدرت زیاد به کوچک ترین خطر واکنش نشان می دهند. بر خلاف اغما و بی هوشی در اثر داروها خواب در اثر محرک شدید به سرعت گسیخته می شود و بیداری جایگزین ان می شود. اسب – فیل- گوزن و گاو ممکن است در حالت ایستاده یا دراز کش بخوابند. هر گونه جانوری حالت ویزه ای برای خوابیدن دارد که مناسب با اناتومی – فیزیولوزی و شرایط محیط اوست. جانورانی که از شکار شدن نمی ترسند نیازی به خواب در مکان های محفوظ نمی بینند و این به ویزه درباره شیرها که در مکان های باز می خوابند صادق است. برخی گونه ها در شب و بعضی در روز و عده ای هم در روز و هم در شب می خوابند. کش و قوس دادن به بدن و خمیازه کشیدن که مشخصه خواب الودگی است در پستان داران – پرندگان – خزندگان و ماهی ها دیده می شود. برخی پستان داران تا 20 ساعت از شبانه روز را در خواب می گذارانند. انسان 8 ساعت و زرافه و فیل 4 ساعت می خوابند. در پستان داران و پرندگان طرح های مشخصی از فعالیت الکتریکی مغز در حین خواب دیده می شود که توسط الکترو انسافلوگرافی قابل ثبت روی کاغذ است. خواب پستان داران و پرندگان را می توان از نظر الکترو فیزیولوزیک به وسیله وجود فعالیت الکتریکی با ولتاز بالا و امواج اهسته در کورتکس مغز تشخیص داد. خواب نیز چون بیداری بخشی از زندگی انسان را تشکیل می دهد. یک سوم از زندگی انسان را در خواب می گذرد . نیاز به خواب در سال های اولین حیات بیش از دوره میان سالی و پیری است. نوزاد در مقابل هر یک ساعت بیداری احتیاج به دو ساعت خواب دارد . در حالی که یک فرد بالغ در برابر یک ساعت بیداری نیازمند به نیم ساعت خوابیدن است.

 

تغییرات در حین خواب....

 

اگر امواج الکتریکی مغز به وسیله دستگاه الکترو انسافلوگرافی مغز ثبت شود بیست درصد خواب را امواج با فرکانس زیاد تشکیل می دهد که ان را خواب سریع گویند و رویا دیدن در این مرحله صورت می گیرد و با حرکات سریع کره چشم همراه است.که به ان خواب گویند/ rem/ در این مرحله تنفس نا منظم می شود و نعوظ روی می دهد و اگر شخص را از خواب بیدار کنیم همیشه گزارش می دهد که مشغول دیدن رویا بوده است.

 

تحلیل رویا از نظر روان شناسی....

 

یک روش مهم پسیکو انالیز برای تحلیل محتوای ضمیر ناخود اگاه که می تواند مورد موشکافی خوداگاه قرار بگیرد بررسی رویاها می باشد. رویا به عنوان پدیده ای که به طور مستقیم در ارتباط با زندگی روانی است تلقی می شود. ان چه تحلیل رویا ها به ما نشان می دهند ویزگی ها و تلاش های زمینه ای شخصیت را خیلی روشن تر از اندیشه تحت سلطه خود اگاه اشکار می کند . رویا همچون یک جامه مبدل شایسته و راحت – عواطف مطرود و ناپذیرفتنی را می پوشاند . روان کاو در رویا ها تظاهر سمبولیک و نمادینی از تنش ها و کشمکش های درونی بیمار و مفتاحی برای جستجوی اندیشه ها – احساسات – خاطرات و تجربه های کودکی فرد را می یابد. فروید نشان داد که رویا یک محتوای اشکار دارد که از حوادث روز قبل و یا روی داده های زندگی شخص که چندان اشکار نیست منشا می گیرد. عنصر اصلی رویا ان چیزی است که به محتوای نهفته موسوم است. اگر بنا باشد که محتوای نهفته به شکل برهنه خود اشکار شود برای فرد بسیار اضطراب اور و رنج اور خواهد بود. پس در ان تغییر ظاهر و تحریف هایی صورت می گیرد تا یاد اوری ان باعث اشفتگی بیننده رویا نشود. به وسیله ادغام دو یا چند فکر – چند ارزو یا چند فرد تبدیل به یکی می شود . به طور مثال دیدن رویایی در مورد نرسیدن به اتوبوس و از دست دادن ان شاید نشانه از دست دادن یک شانس و موقعیت در زندگی باشد. زمانی که یک رویا در حافظه بماند و فراموش نشود یا تکرار شود اهمیت ویزه ای دارد . زیرا به نحوی خاص یک مساله ثابت و اساسی را در مورد ذهن و افکار و نیروهای سازنده شخصیت فرد اشکار می کند. هدف از تعبیر رویا تنها ترجمه ساده برخی از نمادها و سمبول ها نیست. بلکه بیشتر کشف افکار و انگیزه هایی است که در روشن سازی واکنش های بیمار در بیداری از نظر دینامیک موثر است. اگر شخصی را از خوابیدن محروم کنیم موجب سیر قهقرایی در کارکرد شخصیت و تغییر در ظاهر – حالت خلقی -ادراک و اندیشه می شود. حالت فرد محروم از خواب در دوره بحرانی شبها مشابه با یک وضعیت هذیانی و روزها تا حدی مشابه با اسکیزوفرنیای پارا نویید می باشد. با افزایش دوره محرومیت از خواب ریتم الفا در امواج مغز به تدریج کاهش می یابد و در مقابل امواج اهسته بیشتر می شود. رویا دیدن نقش مهمی در کاهش یا حل اظطراب دارد. خواب مرحله رویا شاید نماینده یک حالت فیزیولوزیک انگیزشی باشد که در حفظ هوموستاز یا حالت تعادل روانی ارگانیسم دارای اهمیت است.

 

تعبیر رویا...

 

ابن سیرین حتی در رویای صادقه به زبان نمادین و سمبولیک خواب اشاره می کند . او به نقش سمبول ها در رویا خیلی اهمیت می داده و تعبیر هر خواب را منوط به خصوصیات شخصی و اجتماعی خواب بیننده می نموده است. فروید در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که رویاها دارای معنای صریح می باشند حتی اگر این معنی کاملا پنهان و در جامه مبدل باشد. پس از ان رویا به صورت بیان خوداگاه از یک فانتزی یا ارزوی ناخوداگاه شمرده شد که در شکل واقعی خود قابل دسترسی برای تجربه خوداگاه بیداری نبود. فروید از وجود یک مامور ممیز و سانسور کننده به صورت محافظ مرز بین بخش ناخوداگاه ذهن و سطح نیمه خوداگاه خبر داد. کار این مامور ممیز حذف و جلوگیری از ورود ارزوهای ناخوداگاه به حالات خوداگاهی می باشد. در جریان ارامش رگرسیو خواب کنترل این مامور شل تر می شود و وی اجازه می دهد که برخی مطالب معین ناخوداگاه از مرز بگذرند. مطالب رویا ان چنان که به طور خوداگاه به وسیله رویا بیننده به خاطر اورده می شود نتیجه نهایی فعالیت ذهنی ناخوداگاه در حین خواب می باشد. کار مامور سانسور این است که مراقب خواب باشد. پس به جای این که فرد در اثر افکار دلهره اور اولیه از خواب بیدار شود رویا می بیند. اندیشه ها و ارزوهای ناخوداگاه که به گمان فروید شخص خوابیده را به بیدار شدن تهدید می کند محتوای نهفته رویا تعریف می شوند.برخی از تاثرات حسی همچون درد – گرسنگی- تشنگی و نیاز به ادرار کردن می تواند در تعیین محتوای رویا نقش داشته باشد. به نظر فروید رویا دیدن از پیوستگی خواب محافظت و مراقبت می کند. فروید حدس می زد یکی از مهم ترین عواملی که در شکل گیری افکار رویا سهم دارد رسوبات اندیشه ها – ایده ها و احساساتی است که از رویدادهای روز گذشته در ذهن باقی مانده است. مطالعه رویا و فرایند تشکیل انها ابزار اصلی ادراک و شناخت وی از فرایندهای ناخوداگاه و عمل انهاست. فروید در تعبیر رویا چنین اورد که هر رویایی به نحوی نماینده ارضای یک ارزو است. رویا یک شکل ارضا اندیشه های غریزی ناخوداگاه به وجه فانتزی باقی می ماند. این جنبه مهم یعنی ارضای خواسته ها و ارزوها در فرایند رویا به طور کامل به وسیله تحریفهای گسترده و پوشاندن جامه های مبدل به وسیله کار رویا پنهان می شود و از چشم پنهان می ماند. حالت خواب همراه با ارامش و شل شدن واپس زنی است و انگیزه ها و خواسته های نهفته ناخوداگاه فرصت مناسبی می یابند که برای تخلیه و ارضا فشار اورند. فروید متعاقب دریافت های خود از تکامل لامارکی به این فکر سرگرم بود که سمبول ها تا حدی جهانی و ارثی می باشند.

 

سمبولیسم....

 

سمبولیسم را می توان به عنوان جانشینی یک شیی برای دیگری در نظر گرفت. جا به جایی باعث تسهیل در تحریف و تغییر شکل ارزوهای ناخوداگاه از طریق انتقال انرزی عاطفی از یک شیی به شیی دیگر می شود. در کابوس کودک یک هیولای مهاجم ممکن است نه تنها پدر رویا بین باشد بلکه شاید نماینده برخی جنبه های مادر و حتی برخی از انگیزه های پرخاشگرانه ابتدایی خود کودک باشد.

 

برون فکنی...

 

فرایند برون فکنی به رویا بین اجازه می دهد که خواسته ها یا انگیزه های نا پذیرفتنی شخص خود را به صورتی ادراک نماید که گویا از شخص دیگر یا منبع مستقلی ناشی می شود. برای مثال مردی که یک ارزوی شدید واپس زده برای خیانت به همسر خود دارد ممکن است در رویا ببیند که همسرش به او خیانت کرده است. کودکی که یک هیولای ترسناک را در خواب می بیند شاید قادر به درک انگیزه های مخرب خود و ترس از قدرت پدر برای صدمه زدن به او نباشد. تجسم هیولا هم نتیجه برون فکنی و هم نتیجه جا به جایی است.

 

چنبه های کار رویا.....

 

تهاجم و دشمنی یا نفرت واپس زده شده به سوی یک شخص ممکن است به یک احساس ناراحتی خفیف در تظاهر اشکار رویا تغییر یابد و یا حتی ممکن است به وسیله اگاهی از این که احساس ناراحتی نمی کند ارایه گردد. فروید در بررسی های نخستین خود در مورد فرایند رویا او بر نقش رویا در تخلیه یا ارضای انگیزه ها یا خواستهای غریزی به وسیله نمایش ارضای ارزوها در محتوای توهمی رویا تاکید نمود. انها باعث محافظت رویا بین از تخلیه شدید و فراوان انگیزه های ناخوداگاه و از اضطراب و رنج فراوان همراه با ان می شدند. رویای تنبیهی به رویای اضطرابی مربوط است. در رویای تنبیهی اگر بخشی از محتوای نهفته که از انگیزه های واپس زده شده منشا می گیرد تظاهر مستقیم در محتوای اشکار رویا ببیند اگو سرزنش و اعتراض سوپر اگو یا وجدان را پیش بینی می کند. تقاضای سوپر اگو برای تنبیه با نمایش فانتزی های تنبیهی در محتوای رویا ارضا می شود. انگیزه ناخوداگاه باید برای ارتباط خود با دیگری یعنی افکار اعتراض ناپذیر رویا ممنون فرصت گریختن به پشت مرز سانسور در یک لباس مبدل غیر چشمگیر باشد. افکار نیمه خود اگاه رویا نیز برای همین ارتباط باید ممنون قدرت تسخیر حیات ذهنی در حین خواب باشند. این انگیزه ناخوداگاه افریننده راستین رویا است و جوهر همه رویا دیدن است. در هر رویا یک خواسته غریزی باید به صورتی ارضا شده ارایه گردد.

 

منبع. خواب و رویا از دیدگاه پزشکی- انتشارات دانشگاه تهران- دکتر عزالدین معنوی و فربد فدایی

 

 

 

فلسفه اوگوست کنت...

اوگوست کنت از سال 1814 تا 1816 شاگرد مدرسه پلی تکنیک بود و در همان دوره به این عقیده رسید که جامعه را باید نخبگان علمی سازمان دهند. کنت هر یک از علوم را به عنوان این که روش خود را در سیر تاریخی پیدایش و پیشرفت خود تکامل می بخشد در نظر می گرفت. او در کتاب درباره دین انسانیت گفت انسانیت به عنوان موضوع پرستش باید جای پرستش خرافات.... را بگیرد. اندیشه تحولی رو به ترقی که معتقدات الاهی و تفکر متافیزیک جای خود را در ان به تشریح علمی و شناخت تحصلی می داد.

 

سه مرحله در تاریخ تفکر انسان

فلسفه طبیعت روشهای علمی را بررسی می کند و ترکیب منظمی از علوم جزیی گوناگون فراهم می اورد. تاکید اوگوست کنت بر این است که فلسفه اصیل صورت منظم کاربرد چیزی را به خود می گیرد که هولباخ عقل سلیم یا مفاهیم طبیعی نامیده است. ذهن یا نگرش تحصلی شرط لازم ان پیدایش و پیشرفت علوم طبیعی و نتیجه تکامل تاریخی ذهن انسان است. . منظور کنت از دوره اول دوره ربانی وجود ان مرحله تکامل ذهنی بشر است که وی در پی علتهای غایی حوادث است و انها را در اراده های موجودات متشخص ما فوق انسانی یا در اراده یک موجود از این سنخ می بیند . این مرحله به طور کلی عصر خدایان یا عصر خداست. این سه مرحله فرعی پی در پی بت پرستی- چند خدایی و یکتا پرستی بر روی هم دوره ربانی را تشکیل می دهد. کنت دومین دوره را را دوره متافیزیک می نامد. خدایان تبدیل به متافیزیک می شوند. ذهن به جای تبیین کردن پدیده ها بر اساس فعالیت مشیتی الاهی به مفاهیمی خیالی نظیر اتر – عناصر حیات بخش و امثال انها متوسل می شود. انتقال از دوره ربانی به متافیزیک هنگامی صورت می گیرد که مفهوم خدای فراطبیعی و متشخص جای خود را به مفهوم طبیعت می دهد. دوره سوم دورن تحصلی است. یعنی دوره نگرش یا ذهنیت علمی پخته. ذهن به پدیده ها یا واقعیتهای مشهودی می پردازد که انها را تحت قوانین توصیفی کلی نظیر قانون گرانش قرار دهد. این نوع شناخت واقعی – قطعی و سودمند است. کنت هر دوره را با صورت مشخصی از سازمان اجتماعی مرتبط ساخته است. دوره ربانی با اعتقاد به قدرت مطلق و حق الاهی شاهان و با نظم اجتماعی نظامی گرانه همراه است. یعنی نظم اجتماعی با اعمال قدرت از بالا حفظ می شود . در دوره متافیزیک رزیم قبلی اماج انتقاد اساسی قرار می گیرد. اعتقاد به حقوق صوری و به حاکمیت مردم رایج می گردد و حکومت قانون جای قدرت سلطنتی و روحانی را می گیرد. سر انجام دوره تحصلی با توسعه جامعه صنعتی همراه می شود . زندگی اقتصادی انسان در کانون توجه قرار می گیرد و نخبگان علمی به وجود می ایند که کار انها سازمان دهی و تنظیم جامعه صنعتی به طریقی معقول است.

فیلسوفان عصر روشنگری اروپا

دوبرنال کتابهای پزوهش های فلسفی درباره هدف های اصلی علوم اخلاقی و اثبات اصلی مقدم جامعه منتشر کرد. شاتوبریان فلسفه اصحاب دایره المعارف را اموخت. لامنه عنوان کرد که اخلاق می تواند جدا از خرافات روی پاهای خود بایستد. او از ازادی کامل وجدان برای همه دفاع نمود. تاثیر روشنگری پس از انقلاب فرانسه هم ادامه یافت و همین که اوضاع و احوال به حد کافی استقرار یافت کار علمی کسانی چون دالامبر و کوندورسه تکامل و شکوفا شد. خواست کوندورسه این بود که نظام اموزشی مبتنی بر اخلاق  و جدا از تاثیر کلیسا و روحانیون باشد. توجه کوندورسه تکامل بخشیدن به علمی بود که موضوع ان طبیعت بشری بود. من دوبیران به درون بینی و گفت و گو با خود میل شدید داشت و می گفت هر جا که پای عقل گرایی در میان است لا ادری گری تنها نگرش مناسب است. انسان این قدرت را دارد که یا با فضیلت شود یا بدکار. می توان اخلاق را با خرد و تفکر با جریان عقل گرایی و بر اساس مشاهده و تجربه تاسیس کرد . تاسیس اخلاق می تواند بدون هیچ گونه وابستگی به اعتقاد دروغ  باشد. من دوبیران تاکید می کرد اعتقاد به .... لازمه داشتن زندگی اخلاقی نیست. بلکه انسان در توان خود دارد که اخلاقی زندگی کند . یک ملحد از هر جهت می تواند ارزش های اخلاقی را خوب بشناسد و سعی کند ان ها را از طریق افعالش به تحقق رساند. شرط رسیدن به خوشبختی این است که قوا یا تواناییهای ذهنی انسان باید به هماهنگی و توازن برسد. کولار می گفت برای عیان ساختن اصول بنیادی دین و اخلاق نیازی به هیچ گونه قدرت ما فوق طبیعی نیست. کوزن عقیده داشت تامل در باب تاریخ فلسفه نشان می دهد چهار نوع نظام اساسی هست که عناصر بنیادی هر فلسفه ای است. اول حس گرایی است. فلسفه ای که فقط متکی بر حواس است. بعد از ان ذهنی گرایی است که واقعیت را در قلمرو اندیشه می یابد. سوم فلسفه عقل مشترک است و در وهله چهارم عرفان است که از حواس روی بر می گرداند و به درون پناه می برد. فلسفه مورد نیاز قرن نوزدهم فلسفه ای بود  که استقلال کلیسا را با طرد مادی گرایی و .....در می امیزد. زوفروا می گفت فلسفه جای شریعت مسیحی را خواهد گرفت یا ممکن است بگیرد و مسایلی را حل کند که اظهارات دین و متافیزیک دیگر نمی تواند به انها پاسخ گوید. او غقیده داشت هر کس تعهدی دارد . هر فلسفه  ای که به طور کلی صادق باشد در اصل بیشتر توضیح عقل مشترک و عقل بشریت است تا تشریح اندیشه ها – دیدگاهها- اوضاع و احوال و نیازهای جامعه ای خاص. زوفروا در تفکرات روان شناختی اش که به تواناییهای ذهنی انسان – تکامل و همکاری انها می پردازد عقل را به نحوی ترسیم می کند که استعداد ادراک حقیقت را دارد.زوفروا  درباره حقوق طبیعی توجه خود را بیشتر به مضامین اخلاقی معطوف داشت. نیک و بد به یک معنی نسبی است. زیرا هر کس تعهد خاص خودش را در زندگی دارد. اعمال خوب انهایی است که به اجرای این تعهد کمک می کند. اما اعمال بد انهایی است که با اجرای ان تعهد سازگار نباشد. فوریه فیلسوف دیگری هست که عنوان می کند باید سازمان اجتماعی  به خصوصی به نام فالانز به وجود اید. یعنی گروهی از مردان – زنان و کودکان که از دهها هزار نفر از مردم تشکیل می شود. اعضای فالانز افرادی با خلق و خوها- تواناییها و سلیقه های مختلف هستند. اینها می توانند بر اساس شغل یا نوع کار دسته بندی شوند. اما نباید به هیچ یک از اعضا کاری سپرد که او مناسب ان کار نباشد یا ممکن است ان را ناخوشایند بیابد. بنا بر این هر عضو فالانز برای پرورش استعدادها و عواطف خود به سر حد کمال فرصت کامل خواهد داشت و اهمیت کار خاص خود را در برنامه کلی درک خواهد کرد. او خود را به منزله نیوتن تفکر اجتماعی – کاشف قوانین تکامل اجتماعی و کاشف انتقال از تمدن به جامعه ای هماهنگ و کامل می پنداشت. فیلسوف دیگر عصر روشنگری سن سیمون بود که به تکامل جامعه اعتقاد داشت. دالامبر اعتقاد به علم را به عنوان سر چشمه روشنگری در ذهن سن سیمون بر انگیخت. سن سیمون فلسفه قرن هجدهم را به عنوان فلسفه ای انتقادی و انقلابی توصیف کرد. حال ان که بر ان بود که فلسفه قرن نوزدهم باید خلاق و تشکیلاتی باشد. فلاسفه قرن هجدهم برای وازگون کردن نظام مذهبی و فیودالی دایره المعارفی تدوین کردند. فیلسوفان قرن نوزدهم هم باید برای به وجود اوردن نظام صنعتی و علمی دایره المعارفی تدوین می کردند. به عقیده سن سیمون علم بود که زیر پای مرجعیت کلیسا و اعتبار اصول جزمی کلامی را خالی کرده بود. در عین حال تعمیم رهیافت علمی از فیزیک و اختر شناسی به خود انسان بود که شالوده تجدید سازمان اجتماعی را فراهم اورد. شناخت انسان تنها چیزی است که می تواند به کشف راههای اشتی دادن منافع مردم بینجامد. سن سیمون در اثر خود به نام نظام صنعتی به این خواست اکتفا کرد که امور مالی باید در دست شورای صنعت باشد و انستیتو دوفرانس نقشی را که روزی کلیسا در اموزش ایفا می کرد به عهده بگیرد. سن سیمون می گفت نادانی تنها سد پیشرفت نیست و اشاعه شناخت علمی و حکومت به وسیله متخصصان برای به تحقق رسانیدن ارمان برادری انسان کفایت نمی کند. باید خود مداری و خود پرستی را سد پیشرفت به حساب اورد و بدون روحیه و اخلاق مناسب نمی توان بر خودخواهی غلبه کرد. سن سیمون به مسیحیت دنیوی شده نظر داشت . مسیحیت جدید . مسیحیت مربوط به عصر جامعه صنعتی و عهد علم تحصلی بود. پرودون در 1843 اثری به نام ایجاد نظم در انسانیت انتشار داد. در این اثر گفت که ذهن انسان در جریان دو مرحله پیاپی دین و فلسفه به سوی مرحله علمی پیشرفت می کند. او در 1853 فلسفه پیشرفت را منتشر کرد. پرودون می گفت ثروت دزدی است. منظور او از ثروت ان چیزی بود که استفاده نا مشروع می دانست. انقلاب فرانسه ارمان های ازادی- برادری و برابری را بیان داشت. اما از جهت مثبت ناقص و تا اندازه ای شکست بود. مارکس و انگلس معتقد بودند که تحول مطلوب جامعه فقط می تواند از راه انقلاب دست یافتنی باشد.

منبع. تاریخ فلسفه جلد9- از من دوبیران تا سارتر- فردریک کاپلستون

 

 


وظایف فیلسوف در دوره تحصلی

یکی از وظایف اصلی فلسفه از نظر اوگوست کنت رسیدن به وحدت یا ترکیب علوم است. از لحاظ تاریخی جامعه شناسی اخرین علمی بود که بر صحنه ظاهر شد. بدون شناخت قوانینی که در جامعه شناسی برای جامعه تنظیم شده است جامعه تجدید سازمان نمی یابد. بدون شناخت قوانین مربوط به انسان در جامعه نمی توانیم نوسازی و پیشرفت اجتماعی را به طرز موثر پیش ببریم و به انها برسیم. اوگوست کنت جامعه شناسی یا فیزیک اجتماعی را لازمه دیگر علوم پایه و اوج تکامل علم و خدمت خاص مرحله تحصلی به پیشرفت فکری انسان می داند. جامعه شناسی به طور کلی در واقع شامل ایستایی شناسی اجتماعی و پویایی شناسی اجتماعی هر دوست پیشرفت را به منزله تکامل تدریجی نظم می داند. باید به مونتسکیو ارج بنهیم که برای بررسی سیاست به عنوان علم واقعیتها نه علم اصول جزمی نخستین کوشش مستقیم بزرگ را به کار بست. مونتسکیو می گفت فیلسوف باید پدیده های انسانی را مستعد این بداند که تحت قانون در اید. نظر اوگوست کنت این است که جامعه در دوره ربانی فقط جامعه ای نظامی بود که برای پیروزی سازمان داده می شد. در دوره متافیزیک که دوره انتقال بود جامعه نیز مرحله انتقال را می گذراند. در دوره تحصلی جامعه با توجه به تولید سازمان می یابد و جامعه ای صلح طلب است که هدفش مصلحت عموم است. در دوره تحصلی یا صنعتی غریزه اجتماعی تحت تاثیر عوامل وحدت بخش علم و صنعت گرایش دارد که به طور کلی هیات عشق به انسانیت را بگیرد. چون جامعه صنعتی به سوی کمال رشد کند وحدت بشریت که شناخت علمی عمومی و صنعتی شدن تسهیل کننده ان است با هدایت نخبگان علمی به جامعه صلح طلبانه ای نایل خواهد شد که اختلافها در ان با بحث منطقی حل و فصل خواهد شد. شناخت قوانین مربوط به رفتار انسان شرط اصلی برنامه ریزی اجتماعی هوشمندانه و موثر است.

هستی بزرگ و دین انسانیت

اوگوست کنت عقیده راسخ داشت که جامعه را کسانی باید سازمان دهند که از شناخت واقعی برخوردارند . کنت هم مانند افلاتون اعتقادی به دمکراسی و مردم سالاری نداشت و می گفت از شهروندان نظام حکومتی تحصلی انتظار می رود اصولی را که نخبگان تحصلی مذهب یعنی دانشمندان و فیلسوفان عصر جدید گذاشته اند قبول کنند . این نخبگان باید در جامعه اموزش را زیر نظر بگذارند و افکار عمومی را بسازند و حکومت هم باید از این افراد به عنوان مشاور انتخاب کند . عالی ترین صورت زندگی اخلاقی از نظر کنت در عشق و خدمت به انسانیت خلاصه می شود. او چون خدا را یک موجود تخیلی و ساخته ذهن می دانست ناگزیر بود در جای دیگری سراغ معبود را بگیرد و عقیده داشت افراد فقط با وقف کردن خود به خدمت به انسانیت می توانند از خود پرستی فرا بگذارند و از انسانیت به عنوان یک هستی بزرگ و جاویدان صحبت می کرد. 

منبع. تاریخ فلسفه جلد9- از من دوبیران تا سارتر- فردریک کاپلستون

تجزیه و مرگ تمدنها از دیدگاه پروفسور ارنولد توین بی

توین بی مورخ بزرگ انگلیسی عقیده دارد مطالعه تاریخ امپراتوری مصریان- هخامنشیان- ساسانیان و اعراب نشان می دهد این تمدنها حالت تولد- جوانی و انحلال و مرگ داشته اند. یک حالت متناوب در تاریخ جامعه های مذکور وجود دارد که ان را پتریفیکاسیون می نامند. بروز این حالت منجر به تجزیه و مرگ این جوامع گردید/مانند انحلال ساسانیان و پیروزی اعراب بر انها/ . به نظر توین بی هنگامی که دوره تجزیه یک جامعه اغاز می گردد طریقه متنوع روش زندگی و احساسات و خصلتهای انسانها به کلی تغییر می یابد. به جای هر یک از خصلتهای جامعه در دوره پیشرفت و سازندگی به دو خاصیت متضاد تبدیل می شود که یکی از انها پاسیف است یعنی مفعول بی اراده و بدون مقاومت و دیگری اکتیف یا فعالیت نام دارد. تاین بی به پاسیف تز و به اکتیو انتی تز می گوید. روان هر فرد بشری در امور مربوط به اجتماع که تاثیر در سرنوشت ان جامعه دارد سه خصلت از خود بروز می دهد. سلوک و رفتار- احساسات- روش زندگی

1-طریقه سلوک. در جامعه در حال پیشرفت و ترقی دو خصلت خلاقیت و تقلید و شبیه سازی دیده می شود و در جامعه از هم گسیخته در حال فروپاشی مانند وضعیت فعلی ایران خصلتهای بی قیدی و سهل انگاری- تنبلی- تن پروری- بی غیرتی- عدم علاقه به کار- اعتیاد-عیاشی و... در افراد ان جامعه دیده می شود.

2- احساسات. در یک جامعه در حال پیشرفت و ترقی مانند ملت زاپن شوق به پیشرفت و سازندگی در تمام امور- علاقه به علم و دانش و ورزش و هنر و موسیقی و...در جامعه دیده می شود و در جامعه در حال فروپاشی و تجزیه مانند وضعیت الان عراق بی ارادگی- نداشتن هدف- نا امیدی و اعتقاد به تقدیر  جبر و سرنوشت- اضطراب- پریشانی- اقسردگی و خود کشی -بیماریهای روانی و...در جامعه فراوان دیده می شود.

3- طریقه زندگی. وقتی یک تمدن در حال فروپاشی هست  وسعت دید و طرز فکر افراد ان جامعه از توجه به عالم کبیر یا ماکرو کوسم به عالم کوچک یا میکروکوسم تغییر می یابد. در این حالت در جامعه اعتقاد به ظهور اخر الزمان / مانند اواخر دوره ساسانیان و کناره گیری از دنیا / در ایران که بعد از حمله مغول گروهی از مردم که قدرت مقابله با انها نداشتند از واقعیتهای دنیا فرار می کردند و سوفی و درویش شدند/ . هر وقت در جامعه ظلم و ستم و بی عدالتی به نهایت خود می رسد و مردم قدرت مقابله با انها را ندارند مردم  به اخرالزمان معتقد می شوند و در انتظار یک منجی هستند که انها را نجات دهد.

فوتو ریسم.

فوتورسیم عبارت است از اعتقاد به ظهور اخر الزمان و نشستن در انتظار اخرت و منجی غیبی. در واقع این اعتقاد در دوره پیری و مرگ تمدنها دیده می شود/ مانند یهودیان که قبل از ظهور مسیح زیر یوغ بردگی امپراتوری روم بودند و عیسی مسیح را منجی خود دیدند و به او گرویدند/. افراد نا امید این جوامع با این اعتقاد دست از تلاش و کوشش بر می دارند و منتظر یک ناجی هستند تا انها را نجات دهد.

دتاشمان یا کناره گیری و ترک دنیا خصلت جامعه از هم گسیخته و مرگ تمدن هست. دتاشمان عقب نشینی افراد جامعه از مبارزه با مشکلات و حاکمان جبار است و پناه اوردن به خلوت تنهایی و در خود فرو رفتن و دنیا را خوار و بی ارزش حساب کردن. بعد از حمله اعراب و مغولان خون خوار به ایران مردم ایران که جان و مال و  ناموس و سرزمین خود را از دست داده بودند چنان از این وضعیت نا امید و درمانده شده بودند که عده ای از شهرها فرار می کردند و در معابد یا کوهها زندگی می کردند و اندیشه تصوف و صوفی شدن و درویش و بی ارزش شمردن زندگی و لذات دنیا از همین جا پیدا شد. حمله عرب و  مغول چنان مردم ما را در نا امیدی و افسردگی شدید فرو برد که عده ای مانند خیام و  حافظ شیراز از دنیا کناره می گرفتند و با نوشیدن شراب و مستی می خواستند از واقعیتها و ظلم بزرگی که به مردم شده بود فرار کنند  و خود را به بی خبری و نیستی و مستی می زدند که اندیشه تصوف یا کناره گیری از دنیایی که حاکمان ان مغولان و ترکان و اعراب خون خوار بودند از همین جا پیدا شد.

اعتقاد به جبر و سرنوشت.

در جامعه ای که رو به انحطاط و نابودی می رود مردم ان نا امید شده و چون فکر می کنند از دست انها کاری ساخته نیست تسلیم حوادث تلخ روزگار می شوند و خود را به دست بی رحم تقدیر می سپارند/ مانند جوانان معتادی که به جای این که همت کنند و با اعتیاد مبارزه کنند تسلیم سرنوشت تلخ خود می گردند/ . حس تقدیری شدن و اعتقاد به سرنوشت کور متضمن بی ارادگی و فقدان هدف و سپردن امور به قضا و قدر و قرار دادن خود در معرض امواج حوادث روزگار است و یکی از درد ناکترین محنتهای روان است که نصیب مردان و زنانی می شود که در دوره مرگ تمدن یا انحطاط جامعه زندگی می کنند. معتقدین به تسلیم و اهل تقدیر احساس می کنند کلیه امور دنیا تابع حکو شانس و داشتن پیشانی است. اعتقاد به سرنوشت مانند اعتیاد به تریاک برای جوامعه بشری بسیار خطرناک است .

منبع. فلسفه نوین تاریخ- ترجمه دکتر بها الدین پازارگاد- تهران- 1334

 

 

 

تمدن و ملالت های ان از زیگموند فروید...     

زیگموند فروید در کتاب تمدن و ملالت های ان به بررسی عواملی می پردازد که موجب به وجود امدن تمدن شده اند و امروز هم نیروهای محرک پیشرفت یا بازدارنده تحولات جامعه متمدن را تشکیل می دهند. بخشی از انگیزه های غریزی که هم به معنای خاص و هم عام جنسی هستند که در ایجاد بیماری های روانی نقشی فوق العاده مهم ایفا می کنند. در روان کاوی فروید شک به عقلانی بودن انسان به نقطه اوج می رسد. همه فرمانها و دستورات اخلاقی به منظور ایجاد همبستگی و اتحاد بین انسان ها دستوراتی هستند که نوع بشر قادر به پیروی از ان ها نیست و به هنگام نزاع و تعارض نیروهای غریزی نیرومند تر از موازین فرهنگی و قوانین اخلاقی هستند. روان شناسی از دیدگاه فروید کلیدی است برای فهم نامعقول بودن روان انسان و معمای زندگی فرد و جامعه. از نظر فروید نیاز به دین از بی پناهی دوران کودکی و نیاز به پدر ناشی می شود به خصوص به این علت که این احساس از زمان زندگی کودکی به طور ساده ادامه نمی یابد بلکه در اثر ترس از نیروی غالب سرنوشت مداوم نگاه داشته می شود. منشا طرز فکر دینی را می توان در خطوط کلی به وضوح تا احساس بی پناهی در کودکی پیگیری کرد. بشر اولیه به خدایان یا پدری متعالی اعتقاد داشت که نیازهای فرزندان ادم را می شناخت و به انها توجه می نمود. این افکار بسیار کودکانه و دور از واقعیت است که برای یک طرز فکر بشر دوستانه دیدن این که اکثر انسانهای فانی هرگز نمی توانند از این دید به زندگی فراتر روند دردناک است و کشیشان امروز باید بدانند که دین را دیگر نمی توان حفظ کرد. علم و هنر از نظر ارزش زندگانی می توانند جای دین را بگیرند یا ان را جبران کنند. مشکل تمدن این جاست که هدف زندگی به وسیله برنامه اصل لذت تعیین می گردد اما با وجود این برنامه اش با همه جهان در ستیز است. اما بشر امروز در زندگی ماشینی زیر فشار این همه رنج گوناگون عادت کرده است که انتظارات خود را از سعادت کاهش دهد . چنان که اصل لذت نیز خود تحت تاثیر جهان بیرون به اصل واقعیت که کم توقع تر است تبدیل می شود.  وسوسه ترین نحوه گذراندن زندگانی ارضای بی حد و مرز همه نیازهاست. اگر انسان امروز بتواند لذات را به سرچشمه های کار روحی و فکری ارتقا دهد بیش از همه سود برده است . در این صورت سرنوشت نمی تواند لطمه زیادی به او وارد اورد. بشر امروز ممکن است به یک فرد پارانویایی تبدیل شود یعنی ان جنبه از جهان را که در نظر او رنج اور است به وسیله ارزو اصلاح و این جنون را داخل واقعیت کند. دین و مذهب هم به قیمت تثبیت نابالغی روحی به وسیله اعمال فشار و کشاندن انسان ها به جنون جمعی بسیاری از انان را از نوروز فردی مصون می کند. ان چه به طور عمده موجب شوربختی ما است چیزی است که به ان تمدن می گوییم. علت نوروتیک شدن فرد این است که فرد نمی تواند ان همه ناکامی را که جامعه به منظور خدمت به ارمانهای فرهنگی بر گرده او سوار می کند تحمل کند.  کلمه  تمدن به مجموعه دستاوردها و نهادهایی گفته می شود که زندگی ما را از زندگی اسلاف حیوانی ما دور می کند. والایش سایق ها یکی از جنبه های بسیار برجسته تکامل تمدن است و این امکان را به وجود می اورد که فعالیتهای عالی روانی – علمی- هنری  و...یک چنین نقش پر اهمیتی را در زندگانی ایفا کنند اما اگر این محرومیت از نظر اقتصاد روانی جبران نشود باید در انتظار اختلالات جدی بود. به عقیده فروید همین ناکامی های جنسی است که افراد موسوم به نوروتیک نمی توانند تحمل کنند. افراد نوروتیک به وسیله علایم بیماری شان جانشینی برای سایق های ارضا نشده خویش ابداع می کنند که یا خود باعث رنج می شود یا به علت این که در رابطه انان با محیط اطراف و جامعه مشکل به وجود می اورد سرچشمه رنج انان می گردد.   وجود گرایش به پرخاشگری عاملی است که رابطه ما را با همنوعان مان مختل و تمدن را وادار به کوشش می کند. تمدن باید همه وسایل را فراهم اورد تا سایق پرخاشگری انسان ها را محدود کند و تظاهر ان را به وسیله واکنشهای روانی در سطح پایین نگاه دارد. تمایل به پرخاشگری یک محرک سایق اصیل و مستقل انسان است و در عین حال بزرگ ترین مانع تمدن است. تکامل  تمدن باید نمایانگر مبارزه میان عشق و مرگ یعنی سایق زندگی و سایق تخریب باشد و به این علت تکامل تمدن را باید به طور خلاصه مبارزه زندگی نوع بشر نامید.  از نظر فروید عذاب وجدان که در انسانهای با جامعه مدنی رخ می دهد فقط  ترسی اجتماعی است. یعنی افراد جامعه اگر اطمینان داشته باشند که مرجعیت از کار انان با خبر نمی شود و نمی تواند انها را سرزنش کند به خود اجازه می دهند که به زشتکاریهایی که برای انان راحتی فراهم می کند دست زنند. علت ترس انها فقط این است که افشا شوند/ مانند زندگی  در شهرهای بزرگ که مردم همدیگر را نمی شناسند/. از انجا که تمدن زیر فرمان یک انگیزه عشق درونی است که می خواهد انسان ها را به شکل یک گروه به یکدیگر متصل و با هم متحد کند. تنها از راه تشدید مداوم احساس تقصیر به این هدف می رسد. انسانها اکنون در چیرگی بر طبیعت تا جایی پیش رفته اند که می توانند به کمک ان یکدیگر را تا اخرین نفر نابود کنند. انها به این امر واقف هستند و نا ارامی و اظطراب و ناخشنودیشان تا حد زیادی مربوط به همین موضوع می باشد.

منبع. تمدن و ملالت های ان- زیگموند فروید- مترجم. محمد مبشری 

 

جادو و دین در زندگی بشر...

انسان ابتدایی به حکم زندگی ناگزیر از ان است که نمودهای هستی را بشناسد. پس به ناچار برای فرو نشاندن نا امیدی و بی سرانجامی خود به  دنیای خیال و تصورات خود پناه می برد و با تخیل خود هستی را تبیین می کند. این گونه فعالیت ها که زاده خیال پروری و امید بشر ابتدایی بودند که به موازات کارهای مثبت تولیدی جریان می یابند جادو نام گرفته اند. انسان جادو کار ابتدایی برای تبیین حرکات خود و طبیعت باور می دارد که چیزی یا نیرویی در همه چیزها جریان دارد و همه تغییرات زاده ان است. بومیان مه لانزی این نیرو را مانا می گفتند. به گفته مردم ابتدایی هر جا که مانا باشد قدرت و نشاط هست و هر کس از مانا تهی شود به نادانی می گراید.

پیدایش دین در زندگی بشر.

انسان نخستین چنین می پندارد که پایداری جسم بسته به روح یعنی عاملی غیر جسمانی است و مرگ وقتی دست می دهد که روح از جسم جدا گردد و به اصل خود واصل شود. به طور مثال وحشیان قبیله استرالیایی مورن گین اعتقاد دارند مرگ هنگامی روی می نماید که روح از جسم بیرون رود و به چاهی که زادگاه نخستین اوست باز گردد. پس هر یک از اقوام ابتدایی مطابق مقتضیات اوضاع زندگی اجتماعی خدایان و شیطان هایی برای خود می افرینند. در مرحل بعدی تاریخ ادیان اعتقاد به توتم و فتیش به وجود می اید. یعنی انسان ابتدایی به این نتیجه رسیده بود که حیوان یا درختی خاص را به عنوان جد خود انتخاب می کند و نیا پرستی به وجود می اید . بعد از مرحله پرستش اجداد و نیاکان دین پدید می اید. . کلمه دین به معنی شبکه ای از اعتقادات پیچیده به نیروهای فوق طبیعت و شعای و مناسک موافق ان مفاهیم و احکام می باشد. مدیران سازمان های دینی موافق مفاهیم و احکام و شعایر خود بعضی از اشیا و اعمال را وابسته نیروهای فوق طبیعت می دانند و مقدس می خوانند و به این نتیجه می رسند که هر چیزی که مقدس نیست به ناگزیر پلید است. دین دست کم در مراحل نخستین خود سخت به جادوی ابتدایی می ماند. به این معنی که جادو کار و دین دار هر دو می کوشند که با تدابیری هستی را بر سر مهر اورند و اسایش خود را تامین کنند. جادو کار و دین دار هر دو می خواهند به خواسته های خود برسند و ارزوهای خود را بر اورند با این تفاوت که جادو کار نیروهای کمک رسان را در دل طبیعت می داند و می خواهد انها را تسخیر کند و دین دار ان نیروها را در خارج طبیعت می جوید. جادو کار بر نیروهای طبیعی عمل می کند و انها را به همراهی می خواند اما دین دار از نیروهای غیر طبیعی می خواهد که او را در مقابل یروهای طبیعی دریابند. هنگامی که جامعه ها از دوره گرد اوری خوراک به دوره تولید خوراک رسیدند دین اغاز ترقی کرد. در دوره گرد اوری خوراک همه اعضای جامعه در کار جادوگری شرکت داشتند. نخستین دین یاران یا مدیران امور دینی جامعه موافق تکامل روز افزون اجتماعی به تنظیم مفاهیم و احکام و مراسم پرداختند و سازمان های مخصوصی به وجود اوردند. برای جلب عطوفت ارواح نیک و خدایان نیایش گاه ها و تشریفات مرموزی درست کردند. کاهنان یا روحانیون گذشته از نقش تنظیم و اداره احکام و مراسم دینی به کارهای دیگری مانند پزشکی و نجوم و تاریخ گذاری و تقویم و اموزش و پرورش نیز اشتغال داشتند.

ضعف عقاید دینی در عصر حاضر...

پیشرفت روز افزون علم به خصوص از قرن 17 به بعد و نظریاتی مانند نظریه خورشید مرکزی و نظریه تکامل طبیعی معتقدات دینی  مردم را سخت متزلزل کرد. از زمان انقلاب صنعتی تا کنون انسانها از کیهان شناسی دینی و فلسفه های دینی روی بر گردانده اند. در قرن حاضر تحصیل کرده ها کمتر از مردم عامی جذب دین می شوند. روزگاری در دنیای مسیحی و اسلام زمام حکومت در دست سازمانهای دینی بود ولی اکنون حکومت در جوامع غربی از دین مستقل است و کشیشان دیگر در امر حکومت دخالت نمی کنند. اگر هدف دین را برگزاری مراسم دینی بدانیم باید بگوییم در اینده راه رسیدن به این هدف به هیچ رو میسر نخواهد بود و انسان خردمند و روشنفکر به مناسک ظاهری که بر اساس اعتقادات جزمی فراهم امده اند نخواهد گرایید. اگر ایمان به عظمت هستی و وظایف بزرگ انسانی و ایثار برای بشریت را هدف زندگی خود بدانیم دیگر به دین نیازی نخواهیم داشت . جامعه ها در جریان تکامل خود به تدریج به این هدف معنوی تقرب جسته اند و در این راه از وسایل گوناگون علم و هنر و فلسفه سود جسته اند. افراد بسیاری هستند که در راه علم و هنر و فلسفه و خدمت و فداکاری بر معنویت دست یافته اند و از همان ارامش عمیق افراد مذهبی  بر خوردار شده اند.

منبع. زمینه جامعه شناسی . مولف ا. ح. اریان پور 

جنگ در جامعه شناسی.

در حوزه ارتباطات دولت ها اگر کنشهای پیوسته به حد کفایت بر کنشهای گسسته غالب ایند صلح رخ می نماید و اگر خلاف ان واقع شود وضع دشواری که جنگ نام گرفته است تظاهر می کند. رقابت و ستیزه در انسانهای نخستین شبیه جنگ میان حیوانات بود اما رقابت و ستیزه در جوامع متمدن به صورت دیگری انجام می شوند. رقابت و ستیزه انسان متمدن هیچ گاه وقفه ای در ان صورت نمی گیرد. انسان از اغاز پیدایش خود تا کنون پیوسته از موازین زندگی حیوانی فراتر رفته و خود را از نظام طبیعت ازاد کرده است. ستیزه های گروهی جوامع ابتدایی زاده عوامل زیر بودند.

1-     غنیمت و غارت

2-     بیگانه ترسی

3-     خود نمایی

4-     تلافی و انتقام

اما ستیزه های گروهی در جوامع متمدن بسیار بیشتر از اینها هستند. در جامعه متمدن جنگ معلول عوامل نظری و عملی پیچیده متعدد است. قدرت مندان برای تاراج جوامع دیگر دست به جنگ می زنند و به قصد ان که اکثر مردم جامعه را به جنگ بکشانند ندا در می دهند که جنگ انها جنگی سود جویانه نیست بلکه جنگی است محض مصالح وطن – دین یا انسانیت و مردم ساده لوح را فریب می دهند تا در جهت اهداف انها جان فشانی کنند. جنگ در اصل ستیزه خشن منظمی است که بین دو یا چند اجتماع مستقل در می گیرد. در روزگاران گذشته برخی از جوامع اسیایی بر اثر رام کردن اسب و ساختن گردونه انقلابی در جنگ به وجود اوردند و سلطه خود را بر جوامع دیگر تحمیل کردند. انگلیس پس از انقلاب صنعتی با کشتی های بخاری نیرومند خود بر دریاها مسلط شد و تا قرن 19 ابر قدرت دریا ها بود و سپس به ترتیب امریکا- المان – زاپن و  روسیه در مقابل انگلیس قد علم کردند.

جنگ در عصر حاضر

در عصر حاضر بر اثر ترقی صنعتی عظیم سلاحهایی ویران گر که برای نابودی تمام جوامع متمدن کافی هستند به دست امده اند. از قرن 15 به بعد به همان نسبت که بر قدرت سلاحهای تخریبی افزوده است شماره تلفات جنگها افزایش یافته است. تکامل صنعت ایجاب می کند که همواره سلاح های مخرب وحشت اوری به دست ایند. حکومتهای جدید در زمان جنگ تمام سازمانهای تولیدی مهم جامعه را در اختیار می گیرند و به خدمت جنگ وامی دارند . از این رو جنگ برای جامعه هزینه هایی سرسام اور پیش می اورد و در نتیجه جامعه را به فقر اقتصادی می کشاند و از پیشرفت بهداشت و اموزش و پرورش و ترقی فرهنگ معنوی جامعه جلو گیری می کند.  تاریخ نشان می دهد مردم اغلب کشورها با وجود اختلافات گوناگون خود خواستار خصومت و انهدام یک دیگر نیستند. عامل اصلی جنگ ملتها سودجویی حکومت هاست و این عاملی است که از جدایی ها و تعصبات اقوام و ملل بهره برداری می کند. گروههایی که زمام حکومت ها را به دست دارند برای تامین منافع خود از تعصبات مردم خود سود می جویند و انها را بی دریغ به جان یکدیگر می اندازند . از این رو برای تامین صلح باید به موازات تامین دوستی ملتها از خودکامگی حکومتها جلوگیری کرد.

منبع. زمینه جامعه شناسی. ا. ح. اریان پور- تهران 

 

روان شناسی کارل گوستاو یونگ

از نظر یونگ روان انسان دارای 3 طبقه است.خوداگاه  - ناخوداگاه فردی که متشکل از محتویات به صورت ناخوداگاه درامده است  و ناخوداگاه جمعی که میراث امکانات نمادین و برجسته که فردی نیست بلکه بیشتر بشری و حیوانی است و به شیوه های خاص بنیان روانی فرد را می سازد. ناخوداگاه جمعی متشکل از محتویاتی است که شباهت به اشکال اساتیری یا تصاویری از همین دست دارند. به همین لحاظ اساتیر اقوام و ملتها نشانه های واقعی خوداگاه جمعی هستند. ناخوداگاه جمعی را از دو جنبه می توان بررسی کرد. از جنبه اساتیری و از جنبه تجزیه و تحلیل خود فرد. شرایط روانی حاکم بر محیط اثار اساتیری را پشت سر می گذارد و موقعیتهای خطرناک جسمی یا روانی اوهام عاطفی را بر می انگیزانند که یونگ به انها کهن الگو می گوید. جنها و دیگر شیاطین در صحراهای خشک عربستان زندگی می کنند که زاده تخیلات عرب بدوی هستند. بیماری و مرگ هم در نظر سرخ پوستان امری طبیعی نیستند عامل انها همیشه ارواح یا جادوگران هستند. ناخوداگاه این مجموعه تمام کهن الگوها مخزن تمامی ان چیزهایی است که بشریت از دورترین و تاریک ترین مراحل اغازین موجودیت خود شاهد ان بوده است . ناخوداگاه دستگاهی فعال از کنشها و واکنشها و قابل دسترس که زندگی فردی را از راههای نامریی معین می کند سرچشمه غرایز است که تمام خلاقیتهای بشری مانند اثار بتهوون- نسبیت اینشتین و طرحهای داوینچی از ناخوداگاه بروز می کنند. . ناخوداگاه جمعی عبارت از توده عظیم یادگارهای موروثی در طول تاریخ تحول بشری است که در ساختار مغزی هر فرد پیدایش می یابد. ناخوداگاه مخزن نیروهای دریافتی روان و اشکال یا گروههای منظم یا کهن الگوهاست که نیرومندترین اندیشه ها و جلوه های بشری ناشی از کهن الگوهاست . کهن الگوها به نوعی عوامل پنهان در اعماق روح ناخوداگاه هستند. یا ریشه هایی فرو رفته نه تنها در زمین در مفهوم محدود بلکه به طور کلی در دنیا هستند. اعتقاد به اهریمن است اظطراب یا شیاطین – ساحره ها- جادوگران و ارواح همان گونه که قصه های کودکانه تکرار سلسله تبار مذهب شب قدیم کودک نیز رفتار روانی انسان بدوی و ته مانده اعتقادات اجدادی است. روان کودک تحت تاثیر روان والدین به ویزه روان مادرش قرار دارد. اما روان فردی کودک بعدها شکل می گیرد. روان مادر کهن الگوهایی از تصاویر هراس انگیز را در روان کودک به جنبش در می اورد حتی اگر زن در سر تخیل نزدیکی جنسی با مرد دیگری را بپروراند در ذهن و روان کودک اثر می گذارد. کهن الگوی مادر می تواند مفاهیم بی نهایت متنوعی داشته باشد. در دسترس ترین کهن الگوی کودک مادر است. افراد سفید پوست در امریکا خیلی تحت تاثیر روانی سیاه پوستان قرار گرفته اند. نمایشهای احساسات مذهبی – گردهمایی ها که سفید پوستان انجام می دهند و ...تحت تاثیرخلق و خوی ذاتی سیاهان است و به سهولت می توان یک زن  امریکایی  زیبا را با سبکسری سیاهان دید. اخلاق بد و خشن و مسابقات کشتی کج و فوتبال امریکایی به زحمت می تواند یاداور اجداد زرمنی انها باشد و بیشتر به اخلاق مردم روستاهای سیاهان افریقا شباهت دارد. نزاد سیاه تاثیر روانی بسیار زشتی روی افراد سفید پوست متمدن گذاشته اند که می توان از موسیقی بی بند و بار جاز انها به خوبی احساس کرد. برداشت امریکایی از ورزش کشتی کج و بوکس بسیار دور از ارامش و لطافت اروپاییان است . تنها سلطه تفکر سرخ پوستی در ذهن انها می تواند با خشونت و قساوت ورزشهای انها مقایسه شود. و کارهایی مانند احضا روح در امریکای متمدن به علت تاثیر عقاید سرخ پوستها در روان انها به وجود امده است. عواطف اگاهانه به شیطان نسبت داده شده اند . عاشق شدن به جراحت از پیکان های عشق تبدیل می شود. وقتی خشم ما را از خود بی خود می کند ما دیگر خودمان نیستیم و یک شیطان یا روح ما را تسخیر کرده است. همان وازه روح که در فضای اولیه قدیم طنین انداز شد هنوز در قرن 21 به بقا و موجودیت خود در درون ما ادامه می دهد. از نظر یونگ هر عاطفه ای نوعی تمایل خاص دارد که به صورت یک عقده در اید. روان تصویر عاطفه روانی است و پیشینیان ارواح را اشباح  و تصاویر می نامیدند. اگر در روح یک بیمار روانی سیر کنیم در کانون خطرناک ترین اشوب ها دست و پا می زنیم.  محتویات روانی مانند سپاهی متمرکز در اردوگاه و در حالت اماده باش است که به بخشهای مختلف شناسایی تقسیم شده است. جهان بینی فروید از نظر یونگ یک ماتریالیسم  عقلی است  و این جهان بینی کافی نیست. فرضیه فروید هیاهویی برای هیچ بود . بسیاری از چیزها در این طبقه قرار داشتند اما نه همه چیز. ناخوداگاه گیرنده تمام چیزهایی است که ما فراموش کرده ایم. تمام چیزهایی که گذشته یا پس رانده شده اند ولی در عین حال فضایی است که در ان تمام وقایع تصعید شده جریان دارند.

500 سال می گفتند شیطان او را تسخیر کرده است و ما امروزه می گوییم او یک بیمار هیستریک است. وقتی می گوییم شیطان کسی را تسخیر کرده است واقعیت را گفته ایم. او از یک تاثیر روانی نامریی رنج می برد و نمی تواند بر ان فایق اید. این چیز نامریی همان است که عقده مستقل یا خود مختار نامیده می شود و رفتارش مانند یک جن مزاحم است. از دیدگاه انسان بدوی اجنه و شیاطین علت بیماریها هستند. روان انسان در هنگام تولد روح سفید نیست که هیچ چیز در ان نقش نبسته باشد و هیچ انسانی با مغز نو و اکببند و نوین به دنیا نمی اید. مغز انسان به طور مادر زاد فرایند سلسله ای بی پایان از اجداد است.  اجزا اعضای ادمی دستگاهی  است موروثی و تقلیدی از اصل اجداد. پس انسان مجهز به یک دستگاه روانی  به دنیا می اید که کمتر از لوح سفید نیست. جنون امیز ترین اوهام تسلط دورترین اعصار روح بشری می درخشند. یک بیمار روانی تخیلاتی را پرورش می دهد که درست شبیه انها را می توان در میان انسان های بدوی دید.  یونگ این فضای توده روانی موروثی را ناخوداگاه جمعی می نامد.  ناخوداگاه جمعی یک محدوده تاریک نیست. تجربیات اجدادی از میلیونها سال پیش است. پزواک رخدادهای ما قبل تاریخ است که هر قرن انبوهی بی شمار از فرعیات و تفاوتها را به ان افزوده است. ناخوداگاه جمعی به عنوان مخزن تاریخ عمومی است. از نظر انسان بدوی بیماری و امثال ان مانند مرگ ریشه در اجنه و شیاطین و ارواح خبیث دارند یا ناشی از سحر و افسون هستند. در دنیای انسان تاریخی  هر چیزی دارای روح است . بارزترین نمونه ها را می توان در توهمات بیماران روانی در ارتباط با کشف و شهود یافت. در هر کجا که یک بخش مستقل روح فرافکن شود یک شخص نامریی به وجود می اید. ارواح در روحانیت عادی این گونه پیدایش می یابند.

 

اندیشه های جان استوارت میل درباره ازادی مدنی و حکومت....

از نظر میل هر انسانی باید ازاد باشد که تواناییهای خود را طبق اراده و تشخیص خود پرورش دهد به شرط این که به شیوه ای عمل نکند که با عملکرد همین ازادی توسط دیگران تعارض پیدا کند. هر قدر افراد جامعه ازادانه خود را پرورش دهند جامعه به همان میزان غنی تر می شود . پرورش ازادانه فردیت یکی از لوازم اصلی خوشبختی انسان و مایه پیشرفت فردی و اجتماعی است. ناز به ازادی از اینجا حس می شود. تنها بخشی از رفتار هر فرد که به خاطر ان که در برابر جامعه مسوول و متعهد است رفتاری است که به دیگران مربوط می شود. در جامعه وحشیان چه بسا استبداد مشروع باشد به این شرط که هدف از استبداد اصلاح حال انان باشد. ولی هنگامی که تمدن تا حد معینی پیشرفت کرده باشد اصل فایده مندی اقتضا می کند که فرد از ازادی کامل برخوردار باشد مگر ازادی در ضرر زدن به دیگران. غایت انسان در جامعه تکامل بخشیدن هر چه والاتر و هماهنگ تر به قوای اوست در جهت نیل به یک کل همساز و کامل. میل معتقد است که اگر افراد خود را به این شیوه پرورش دهند خیر و خوشی عام افزایش می یابد. جامعه نباید در ازادی فردی دخالت کند مگر وقتی که یک زیان مشخص یا خطر مشخص زیان متوجه فرد یا جامعه باشد. وقتی که دمکراسی به معنای حکومت نماینده یک اکثریت است تضمینی وجود ندارد که اکثریت بر اقلیت ستم روا ندارد. تعبیه های مشروطه نظیر حق رای همگانی و تناسب تعداد انتخاب شوندگان با تعداد انتخاب کنندگان بدون جریان تعلیم و تربیتی که احترام  راستینی نسبت به ازادی فردی و حقوقی همه شهروندان در مردم بپروراند کافی نخواهد بود. بیماری که گریبان گیر حکومتهای دیوان سالارانه یا بوروکراتیک می گردد و باعث مرگشان می شود پرداخنن به جزییات بی حاصل است. میل در اموزش و پرورش تاکید را بر کیفیت یعنی بر پروردن شخصیت فردی می گذاشت.

هاکسلی . تکامل اخلاق و لا ادریگری.

به نظر هاکسلی داروین نظریه تکامل را بر پایه استواری نهاده بود.. اخلاق مستلزم ایستادن در برابر روند تکامل و بر خلاف ان حرکت کردن است. در تنازع بقا قدرتمندان تمایل به له کردن و لگد کردن ضعیفان دارند. حال ان که پیشرفت اجتماعی عبارت است از روند کاینات را در هر گام ملاحظه کردن و روند دیگری را که می توان روند اخلاقی نامید جانشین ان ساختن. در مورد انسان پیشرفت اجتماعی مستلزم تحکیم پیوندهای همدلی متقابل و ملاحظه و مدارا و خیر خواهی و رعایت قیود خود خواسته در مورد گرایشهای ضد اجتماعی است. روند تکامل اخلاقی با روند تکامل کیهانی ناسازگاریها و نامهخوانیهایی ارد . چرا که هدف روند اخلاقی به بار اوردن کیفیات متفاوتی است. ارتقا اخلاقی جامعه نه به تقلید از روند کیهانی یا گریز از ان بلکه به مبارزه با ان بستگی دارد.  روند کل کاینات یا کیهان هیچ گونه ربطی با غایات اخلاقی ندارد. هاکسلی ارزشهایی چون همدلی – خیر خواهی- رعایت حال دیگران و...در روند کیهانی چنین ارزشهایی را نمی یافت. او بر ان بود که اگاهی یا شعور کارکرد مغز است. اگاهی همانا پدیده ای ثانوی است که هر گاه ماده به حد ساخت و سازمان خاصی رسید پدید می اید . این نظریه همراه با دفاعش از جبر حاکی از ماتریالیست بودن او بود. ماتریالیسم قایل به این است که در جهان چیزی جز ماده و نیرو وجود ندارد.

ماتریالسم جان تیندال.

تیندال می گفت قول به این که رشد بدن خودکار است و تفکری که ما می اموزیم با فیزیک مغز همبسته است بیان موضع ماتریالیسم است. ماتریالیستها تصریح دارند که دو سلسله پدیده یعنی رویدادهای جسمی فیزیکی در مغز به هم پیوسته اند.  ذهن و پدیده های ان یک زمان در یک توده ابر اتشین نهفته بوده اند و همه کاینات  نتیجه بازی و برخورد بین اورگانیسم و محیط در طی ادوار و زمانهای کیهانی است. ولی نتیجه ای  که می گرفت این بود که ماده را نباید به کلی کور و کر و بیجان دانست باید ان را حاوی زندگی و پدیده های ذهنی شمرد. قول به این که خدایی افریدگار و موجودی که خارج از کهکشانها باشد نه فقط بی پایه و بدون دلیل تجربی بلکه مخالف با روح علم است. سر لسلی هم بر این نظر بود که لا ادریگری تنها نظرگاهی بود که با روح علمی راستین هماهنگ بود.  اما نباید ماتریالیسم علمی و لاادریگری را منکر ارزشهای اخلاقی در نظر اورند. تیندال به تاکید می گفت که ارزشهای اخلاقی مستقل از اعمال و عقاید دینی هستند و ماتریالیسم علمی را نباید تحقیر کننده یا خوار دارنده والاترین ارمانهای بشری به شمار اورد. لسلی می کوشد کار اسپنسر را در بنا نهادن اخلاق بر پایه تکامل دنبال گیرد.

رومانز و دین.

رومانز می گفت هر چند تا ان جا که عقل ما کار می کند چه بسا هیچ جهانی بدون خدا نتواند پدید امد ولی شاهد راستینی بر وجود خدا وجود ندارد. ج.ا. میل اوگوست کنت را می ستود و امادگی داشت که به نحو کلی راجع به دین انسانیت سخن بگوید. ولی علاقه ای به پیشنهادهای کنت برای سازمان دادن یک کیش نوین یا خواب و خیالهای دیگرش درباره سلطه روحانی و فکری – عقلی که فیلسوفان پوزیتویست باید اعمال کنند نداشت. ه. هاکسلی فلسفه کنت را کاتولیسیسم منهای مسیحیت می نامید. انجمن پوزیتویستی لندن در سال 1867 تاسیس شد و کسانی که رهبری پی یر لافیت و سر دمدار پوزیتویسم را قبول داشتند کمیته پوزیتویستی لندن را تشکیل دادند که در سال 1881 کانونی از ان خویش افتتاح کرد. در سال 1853 کتاب فلسفه علوم مثبت کنت را منتشر کرد. یعنی قایل به فلسفه ای بود که کلی ترین تعمیمها را از نتایج علوم اخذ می کرد و از هر ان چه فرا تجربی باشد رویگردان بود. ویلیام کینگدون  ریاضیدان کلیفورد هم به مباحث  فلسفی علاقه فوق العاده ای داشت و تبلیغ گر پر شور دین انسانیت بود. شاید معروفترین اندیشه فلسفی کلیفورد همان ذهن- ماده او باشد که ان را برای حل مساله بین روحانی و جسمانی پیشنهاد کرد. کلیفورد در زمینه دین تندرو و متعصب بود. نه فقط روحانیان را دشمنان بشریت و مسیحیت را افت می شمرد بلکه به هر گونه اعتقادی نسبت به وجود خدا حمله می کرد. او را با نیچه مقایسه کرده اند . اما او سنگ یک دین جانشین یعنی همان دین انسانیت را به سینه می زد. هر چند استقرار ملکوت انسان را در پیشرفت علم می دید. کلیفورد از عاطفه ای جهان گیر که انسان می تواند نسبت به کل جهان داشته باشد سخن می گفت . بیشتر در این اندیشه بود که چگونه بشر جانشین خدا شود و اعتقاد به خدا را مخالف با پیشرفت انسان و اخلاق می دانست.

منبع. تاریخ فلسفه جلد 8 . از بنتام تا راسل

 

استبداد و خودکامگی  در ایران

مولفه اصلی حکومت استبدادی حاکمیت بی قانونی است. در استبداد اراده خودکامانه و خودسرانه سرور مستبد که در راس حکومت قرار دارد جایگرین قانون می شود و سرور مستبد از طریق اعمال خودسرانه و خودکامانه اراده شخصی اش بر مردمی حکومت می کند که از حق تعیین سرنوشت خویش محروم هستند. حاکمیت بی قانونی به معنای فقدان قانون نیست بلکه به این معنی است که اراده شخص مستبد اعتباری فراتر از قانون دارد . اما اراده خودکامانه سرور مستبد در حکومتهای استبدادی این است که مطلق و فراتر از قانون است. در جوامع سنتی که اغلب دینی هستند با الگو برداری از قدرت مطلق خداوندی و منبعث دانستن اراده و قدرت سرور مستبد از ان قدرت این اعتقاد ترویج داده می شود که برای استقرار سامان اجتماعی اراده ای باید بر جامعه مستولی شود و حکم براند که مطلق باشد. در این جوامع بله قربان گویانی در راس بخشهای مختلف حکومت قرار داده می شوند که در برخورد با هر ان چه سرور مستبد اراده می کند فقط می گویند شنیدم و اطاعت...

شیوه های طرد شرم در استبداد.

شرم را به معنای خشم به خویشتن دانستیم. سرور مستبد یا فاقد تجربه حس شرم است و یا اگر شرمنده شود دیگر سرور مستبد نیست. سرور مستبد نیز همچون دیگر انسانها اهدافی را اعلام می کند که چه بسا نمی تواند ان ها را متحقق کند. او هرگز به دلیل تصمیمات و دستورهای اشتباه به علت اسیبهایی که به جامعه وارد می شود شرم را حس نمی کند. و اعلام می کند دستورها و تصمیمهای او همه صحیح هستند و عامل هر چه نتایج مصیبت بار ان خوانده می شود دشمنان داخلی و خارجی هستند که پیوسته علیه او به توطیه گری مشغولند. اگر استبداد دشمن خارجی نداشته باشد سریع یک دشمن داخلی درست می کند و نام ان را جاسوس بیگانه و...می گذارد. استبداد بدون دشمن خارجی فرو می پاشد. به طور مثا ل اگر میان اعراب و اسراییل صلح نمی شود دلیل ان این است که بسیاری از رزیم های کشورهای عربی به علت ماهیت استبدادی شان به دشمنی به نام اسراییل نیازدارند تا علت شکست ها و نا کامیهای خود را اسراییل معرفی کنند و بدون این دشمن خیالی کشورشان از هم می پاشد. برای سرور مستبد هر تصمیمی که اتخاذ می کند و هر کرداری که انجام می دهد درست ترین تصمیم و کردار یا تنها تصمیم و کردار درستی است که ممکن بوده انجام دهد و هیچ راه دیگری نداشته است. از دیر باز در کشور ما این تفکر حاکم بوده است که اگر شاه نباشد کشور در هرج و مرج و ظلم و ستم فرو خواهد رفت. این موضوع به حاکم مستبد این امکان را می داده است که هر عمل خود را با توسل به ضرورت صرف توجیه کرده و نسبت به خود ان عمل و پیامدهای ان هرگز حس شرم را تجربه نکند. هر خودکامه ای به ضرورت باید چنین و چنان می کرده تا مملکت را از فروپاشی و مردم را از ستم به یکد یگر و جامعه را از هرج و مرج نجات دهد. به طور کلی ما ایرانیان اغلب اماده ایم تا در مواجهه با پیامدهای نا مطلوب تصمیمات و کردارهای اشتباه و غیر اخلاقی خود دیگران مغرض یا حسود یا دشمن خویی را معرفی کنیم که با دغل کاری هایشان و چوب لای چرخ ما گذاشتن باعث شده اند فرصت نیابیم تصمیمات صحیح را اجرا کنیم. مردمی که تحت استیلای استبداد از حق تعیین سرنوشت خود محروم هستند  و مجبورند فقط از اراده خودکامانه سرور مستبد پیروی کنند نیز چندان با تجربه حس شرم مواجه نمی شوند و از فردی که حس شرم ندارد نمی توان انتظار داشت  مسوولیت  کردار خویش را بپذیرد. حکومت استبدادی از طریق محدود و یا سرکوب کردن حوزه عمومی است که مردم تحت سلطه خود را از حق تعیین سرنوشت محروم می کند. حکومت با تهدید و یا سرکوب حوزه عمومی مردم را به انزوای حوزه شخصی زندگیشان عقب می راند.  همین حس اجبار تقدیر امیز یا غیر تقدیر امیز به فرمانبرداری است که باعث می شود فرد در درون خود یا در مناسبات با دیگران مسوولیت کردارهای خود را نپذیرد. مردم تحت سلطه استبداد مردمی هستند که همواره خود را در معرض تهاجم و دشمنی می بینند که هیچ حقی برای انان قایل نیست  و فرد در این جوامع هرگز از عمل خویش هر چه که باشد شرمنده نمی شود. حکومت استبدادی تا حد امکان به سرکوب و محدود سازی حوزه عمومی زندگی اجتماعی می پردازد تا اراده خود سرانه و خودکامانه سرور مستبد بدون هیچ مانعی مردم را به انقیاد در اورد. حکومت استبدادی با تسلط بر مردم انان را هدف تهاجم و تجاوز و غارت گری خود قرار می دهد . فساد قدرت در این نوع حکومت زمینه ساز همه گونه فسادهای دیگر در ساختار این حکومت می شود که از حکومت به جامعه سرایت می کند و سرایت فساد از حکومت به جامعه باعث می شود تا هر یک از احاد مردم برای تامین ثبات و امنیت علیه یکدیگر به تجاوز و غارتگری دست زنند. استبداد حاکمیت وضعیت جنگ همه با همه است. در حاکمیت استبداد هر دیگری یک دشمن به شمار می رود. در حاکمیت استبدادی نه دولت وجود دارد و نه ملت می تواند وجود داشته باشد. جنگ همه علیه همه معطوف به وضعیتی است که منافع و مصالح شخصی متضاد افراد رویا روی هم قرار می گیرند. در چنین شرایطی است که هر کس با هر کس خصومت ورزیده و می جنگد. حکومتی که خصلت نمایندگی مردم را نداشته باشد فقط غارتگر مردم است و مردمی که نسبت به یکدیگر حس ملی نداشته باشند بی مهابا دست تجاوز و دزدی به سوی یکدیگر می گشایند. وضعیت جنگ همه علیه همه در چنین شرایطی استقرار می یابد.  در جامعه هم هر روشنفکر ایرانی از تخریب تهاجمی یعنی به شکست کشاندن روشنفکر دیگری که او یا سازمان او را رقیب خود می شناسد بیشتر از تلاش موفقیت جویانه خود خشنود می شود.

جنگ همه علیه همه و ریاکاری در حکومت استبدادی.

انتظار صداقت داشتن و صراحت و راست گویی از ایرانیان پوچ و محال است. تمایل به پوشیده داشتن خود از چشم دیگران هر ایرانی را به راز سر به مهری تبدیل می کند که راز گشایی از ان اگر نه ناممکن دست کم بسیار مشکل است. فرهنگ ایرانیان در اساس صراحت را نیکو نمی شمارد . این در حالی است که صراحت یکی از مهم ترین عناصر فرهنگ مدرن و از موثر ترین خصلت هایی است که فرد را به سوی تجربه حس شرم هدایت می کند. در وضعیت جنگ همه علیه همه هر فردی به سادگی متقاعد می شود که اگر معایب و ضعف ها و ناراستی های خود را اشکار کند در واقع ابزار تهاجم و تعدی به خود را در اختیار دیگرانی قرار داده است که همواره حاضرند در جهت منافع خودشان به او اسیب رسانند. در وضعیت جنگ همه علیه همه که از منظری خاص به معنای فقدان حوزه عمومی مستقل است احاد مردم نمی توانند از هویت فردی مستحکم و یکپارچه ای بر خوردار شوند.

جنگ همه علیه همه و فساد.

عنصری که در شرایط جنگ همه علیه همه رشدی سرطانی می یابد فساد است. چه مالی- مادی- سیاسی- اجتماعی یا اخلاقی. فساد نوعی تهاجم و غارتگری پنهان است . از منظر انسان تحت استیلای استبداد دارایی حکومت خوان یغمایی است که از یغمای او و دیگرانی همچون او گسترده شده است. بنا بر این او باید بکوشد فرصت نشستن بر کنار این سفره و پر کردن کیسه خود را بیابد. انسانی که غارت حکومت از طریق فساد را حق و نشانه زرنگی می داند دیگر به این توجه ندارد که با دست زدن به فساد به فردی فاسد تبدیل می شود . او حس شرم را طرد می کند و همچنان به فساد خود ادامه می دهد. قضاوت کردن در مورد دیگران نیز می تواند همچون ابزاری هم تدافعی و هم تهاجمی در شرایط جنگ همه علیه همه به کار برده شود. غیر انسانی ترین صورت بروز ان غیبت کردن است. ان چه غیبت کردن را به خصلتی بسیار ضد اجتماعی و ضد اخلاقی تبدیل می کند تهاجم به دیگری و تخریب او به علت حسادت و با هدف دفاع از خویشتن است. در حکومت استبدادی فرد با غیبت کردن می کوشد وجود حقیرش را از خود و دیگران لاپوشانی کند. در شرایط خصومت همه علیه همه نه رقابت بلکه حسادت با یکد یگر عامل غیبت کردن می شود. . ما ایرانیان بسیار اسان به انتقاد از دیگران می پردازیم و هدف ما بیشتر تخریب طرف مقابل است نه انتقاد سازنده. . در شرایطی که استبداد بر جامعه حاکم است مردم از رفتار حکومت تاثیر می پذیرند. استبداد حکومتی است که با اراده خودسرانه  انی و لحظه ای سرور مستبد عینیت می یابد . از این رو این حکومت فاقد هر نوع پای بندی به هر نظام اخلاقی است.  در ایران به علت حاکمیت استبدادی گرایش متعصبانه به اموزه ها و ایین ها چه بسیار در پیروی کورکورانه از اشخاصی بروز می یافته که تجسم ان اموزه ها و ایین ها تلقی می شده اند. رابطه مرید و مرادی بین پیروان متعصب و رهبران در پیروی کورکورانه فرد پیرو از رهبران دینی  و یا سیاسی بارز می شده است.

منبع. در ستایش شرم/اسیب شناسی اجتماعی ایران/ مولف . حسن قاضی مرادی. نشر اختران

 

 

 

 

 

 

دولت در فلسفه هگل.

دولت از نظر هگل گوهر اخلاقی خوداگاه است. دولت ذهن اخلاقی است در مقام اراده حقیقی و پدیدار و روشن بر خویش که به خود می اندیشد و به خویش اگاه است و تا انجا اگاه است اگاهی خویش را به عمل در می اوردهگل از دولت با والاترین زبان سخن می گوید. دولت پخته یا کامل اصل ازادی شخصی را به معنای معمول کلمه رعایت می کند. دولت پخته نزد هگل ان دولتی است که بیشترین امکان پرورش ازادی شخصی را که با حقوق حاکمیت اراده کلی سازگار باشد فراهم کند. پایداری دولت بسته به ان است که اعضای ان بر حسب وضعها و توانمندیهای گوناگون خود هدف کلی را هدف خود بدانند. ساختار سیاسی در فلسفه هگل چیزی نیست که بتوان ساخت و پرداخت بلکه حاصل کار قرنهاست و بر ایند پرورشی است که ایده و اگاهی عقلانی در ملتی یافته است. ساختار عقلانی می باید به رشد ازادانه شخصیت فردی میدان دهد و حقوق فرد را محترم  شمارد. . در فلسفه هگل کار فیلسوف روشن کردن ارمان عملی فرهنگ یا ملتی است که خود بدان تعلق دارد.

فلسفه تاریخ.

تاریخ فلسفی یا فلسفه تاریخ چنان که هگل می گوید جز به معنای وارسی زرف اندیشانه تاریخ نیست. تنها ایده ای که فلسفه با خود می اورد همانا ایده ساده عقل است. یعنی این که عقل بر جهان فرمانرواست و این که تاریخ جهان فرایندی عقلی است. عقل باید در تاریخ بشر عمل کند و برای کشف این اصل باید به مطالعه سیر رویدادها پرداخت. مقصود هگل از دولت ان کلیتی است که در اعضای خود و از راه انها می زید. به نظر او یک روح ملی تنها در دولت و از راه ان هست که برای خود می زید . پس ان قومهایی که دولت ملی خود را بر پا نکنند در عمل بیرون از عرصه تاریخ جهانی می مانند. به نظر هگل هر ملتی حکمی دارد که در درون تاریخ نهفته است . سرنوشت واقعی هر ملتی همان حکم اوست. هگل عقیده دارد در هر دوره خاصی ملتی به روش خاص خود نماینده جریان پرورش روح جهانی یا جان جهان است. هگل اشاره می کند که در این تاریخ جهان هیچ کار بزرگی بدون شور و عشق انجام نگرفته است. اما جان جهان شورهای مردان بزرگ تاریخ را همچون ابزار به کار می گیرد.  هگل رند مشرب نبود .نه تنها به ارزش برخی از انسانها که به ارزش شخص انسانی در مقام انسان باور داشت و می توان گفت که نزد او اصل قدرت حق است. برای مثال یک انقلابی بزرگ از دیدگاه یک نظام اجتماعی چه بسا ادم بدی شمرده شود. اما از دیدگاه تاریخ جهانی کردار او بر حق است زیرا کاری  را می کند که جان جهان می طلبد. تاریخ جهان از نظر هگل در اساس دیالکتیک روحهای ملی دولتهاست و ملتها و دولتها شکلهای معینی هستند که روح در تاریخ به خود می گیرد.

فلسفه مارکسیسم.  گذشت زمان اثبات کرد مارکسیسم محکوم به شکست است. نمونه ان کتاب قلعه حیوانات است

مارکسیسم به راستی فلسفه ای است زنده بدین معنا که الهام بخش و انگیزاننده و مایه پیوند نیرویی است که خوب یا بد در جهان نفوذ گسترده ای دارد. در دولت ان چنان که هگل به ان می اندیشد انسان از سرشت راستین خود بیگانه می شود. مارکس همچنین به هگل می تازد . مارکس خواهان بر انداختن پادشاهی و رواج سوسیال دمکراسی است. مارکس خرافات را بازتاب یا فرانمودی از انحراف جامعه انسانی می داند. هنگامی که زندگی سیاسی- اجتماعی و اقتصادی انسان از کمال بخشیدن به ذات راستین انسان ناتوان می شود انسان  جهان وهمی  را می افریند  و شاد کامی خود را در ان می جوید . ان چنان که  تریاکی می شود که انسان را معتاد و نشیه می کند. مارکس عقیده دارد اندیشه می باید راه به عمل بگشاید یعنی به انقلاب اجتماعی متوسل شود. از فلسفه می باید بر گذشت و این بر گذشتن تحقق یافتن فلسفه است. فلسفه می باید مسایل نظری را رها کند و در توده ها رخنه کند و چون چنین کند دیگر فلسفه خیالی نیست بلکه صورت یک انقلاب اجتماعی به خود خواهد گرفت که می باید از دست ستم دیده ترین طبقه جامعه یعنی پرولتاریا بر اید. مارکس می گوید انسان از راه کار و کوشش خویش و از راه خود بیگانه گشتن بر از خود بیگانگی خود را کمال یا واقعیت می بخشد. مارکس فلسفه ای بنا می نهد که منجر به پدید امدن وضع تاریخی تازه ای که در ان انسان بر از خود بیگانگی اش نه فقط در اندیشه بلکه بر واقعیت چیره می شود. مارکس و انگلس بر ان بودند که مراحل جنگ طبقاتی است که شکل دولت – قانون- دین و اخلاق را تایین می کند. مارکس می گفت اگر چه فیلسوفان کوشیده اند جهان را از راههای گوناگون درک کنند اما نیاز راستین دگرگون کردن جهان است. مارکس در سال 1847 کتاب فقر فلسفه را به فرانسه منتشر کرد.در 1859 مارکس در برلین در باب سنجشگری اقتصاد سیاسی را به چاپ رساند. مارکس در کتاب سرمایه نوشت که سیستم بورزوایی یا سرمایه داری در بر دارنده ستیزه طبقاتی است. زیرا ارزشی که یک جامعه تولید می کند همانا به ااصطلاح کار بلوریده است.

ماده باوری مارکس.

بنا به عقیده مارکس لوگوس ان حقیقت نخستینی است که خود را در ضد خود یعنی طبیعت نا هشیار فرا می نماید و سپس در مقام روح به خود باز می گردد. مارکس و انگلس در برابر این ایده باوری متافیزیکی نظریه فویرباخ را پذیرفتند که واقعیت نخستین را طبیعت می داند. طبیعت جدا از تمامی فلسفه وجود دارد . طبیعت ان پایه ای است که ما انسانها که خود فراورده طبیعت هستیم بر ان بار امده ایم. جز طبیعت و ادمیان چیزی در میان ما نیست و ان موجودات عالی تری که خیال پردازی دینی ما افریده است چیزی جز بازتاب خیالی گوهر ما نیست. ماده باوری مارکس و انگلس ماده باوری دیالکتیکی است. جنبش دیالکتیکی نزد مارکس و انگلس نخست در واقعیت یعنی در طبیعت و تاریخ یافت می شود. در فلسفه مارکس انسان یک موجود اجتماعی است. برای ان که انسان انسان باشد رابطه داشتن با همنوعان خویش برای او اساسی است و صورت پایه ای جامعه خانواده است. به تناسب هر مرحله از پیشرفت ابزارهای تولید برای بر اوردن نیازهای انسانی میان انسانها روابط اجتماعی خاصی وجود دارد و میان کنش پویای ابزارها یا نیروهای تولید با روابط اجتماعی انسانهاست که بنیاد تاریخ را می سازد.

برداشت ماده باورانه از تاریخ.

از نظر مارکس کار و کوشش فراورنده انسان یکراست یا نایکراست زندگانی سیاسی وی- قانون و اخلاقیات و دین و هنر و فلسفه وی را تایین می کند. مارکس از نیروهای فراوری یا تولید چنان سخن می گوید که گویی این نیروها خود چنین یا چنان می کنند. اما او ان قدر نادان نیست که گمان کند این نیروها خود را بدون هیچ عامل انسانی کمال می بخشند. نخستین شرط وجود تاریخ بشری وجود افراد زیبنده انسانی است. روابط اجتماعی ادمیان در فرایند فراوری خود می تواند در نیازهای انسانی و نیروهای فراوری اثر داشته باشد. از نظر مارکس این شیوه فراوری زندگی مادی است که فرایند کلی زندگانی اجتماعی – سیاسی و ذهنی را تایین می کند. ان چه تعیین کننده زندگانی انسانها است اگاهی ایشان نیست بر عکس این زندگانی اجتماعی انان است که تعیین کننده اگاهی انان است. مراتب اسمانی یزدان شناسی قرون وسطایی از خدا گرفته تا گروه فرشتگان و مجلس قدیسان چیزی جز بازتاب ایدیولوزیک ساخت فیودالی قرون وسطایی نیست که عوامل اقتصادی تعیین کننده ان است. بنابر این اقتصاد ی که شکست یا پیروزی در رقابت اقتصادی ربطی به شایستگیهای شخصی نداردبلکه وابسته به قدرتهای در نیافتنی و مهار ناپذیر اقتصادی است. مارکس بر ان است که نیروهای فراوری در یک جامعه در مرحله خاصی از تکامل خویش با روابط کنونی فراوری در تضاد قرار می گیرد. در هر شکل جامعه که بر بنیاد نهاد مالکیت خصوصی قرار داشته باشد. میان طبقات کشاکشی گاه اشکار و گاه نهان وجود دارد و در مانیفیست کمونیست می گوید که در تاریخ جامعه تا کنون تاریخ ستیزه طبقاتی است و دولت الت یا ابزاری است در دست طبقه زیردست. ان گاه که طبقه بر اینده که سود وی در بر افکندن نظم کنونی و کهن گشته اجتماعی است تضاد میان نیروهای فراوری و روابط فراورندگی را دریابد انقلاب در می گیرد. از نظر مارکس وظیفه کوشش انقلابی به ویزه حزب کمونیست ان است که پرولتاریا را به زبان هگلی از حالت طبقه ای در خویش به صورت طبقه ای برای خویش در اورد. مارکس در فقر فلسفه می گوید که بزرگترین نیروی فراوری همانا طبقه انقلابی است. این است ان نیروی فراورندگی که با نظام اقتصادی کنونی در ستیز می اید و ان را با انقلاب بر می افکند. انسان برای واقعیت بخشیدن به خویش می باید خود را عینیت بخشد. ..... از نظر مارکس نماینده از خود بیگانگی انسان است . اگر از خود بیگانگی را در ساحت اقتصادی و اجتماعی پشت سر بگذاریم فرا نمود دینی ان نیز نا پدید خواهد شد و سر انجام انسان کامل – انسان یک پارچه در میان خواهد امد و اخلاق انسانی جایگزین اخلاق طبقاتی خواهد شد و انسانیت اصیل فرمانروا خواهد شد. فلسفه مارکس و انگلس به ما این توانایی را می بخشد که اهمیت و اثر زرف زندگی اقتصادی بشر یا زیر ساخت را ببینیم. مارکس همیشه فلسفه خود را وسیله ای برای دگرگونی جهان می انگاشت نه ان که جز بر داشتی از ان نباشد.

منبع. تاریخ فلسفه – جلد هفتم- از فیشته تا نیچه- مترجم داریوش اشوری

 

فلسفه شوپنهاور.

 شوپنهاور هیچ گاه در کلام پایبند ادب نبود. فیشته و شلینگ و هگل را سخت نکوهش می کرد و خود را دشمن بزرگ انها می دانست و عرضه کننده حقیقت ناب به بشریت. شوپنهاور عقیده داشت زندگی خود یک معما است و زندگی خود را صرف اندیشه درباره این معما کرد. او در سال 1884 کتاب مشهور خود جهان همچون خواست و باز نمود را به چاپ رساند. شوپنهاور فرهنگی بسیار پهناور داشت و نویسنده ای زبر دست بود. مردی با شخصیتی و اراده ای قوی که هرگز ترسی از بیان عقاید خود نداشت. . او اشاره می کرد که این قدیس است که باید فیلسوف شود نه فیلسوف قدیس. او در 1813 در وایمار با شرق شناسی به نام ف. مایر اشنا شد که وی را با نوشته های فلسفی هند اشنا کرد و دلبستگی او به حگمت شرقی تا پایان زندگیش بر جا ماند و در پیری به اوپانیشادها می اندیشید. جای شگفتی نیست که وی نظریه خود درباره جهان همچون تصور یا بازنمود را با نظریه هندی مایا همعنان کرده باشد. نظریه جهان همچون تصور اگر چه به گمان شوپنهاور پاره ای جدایی ناپذیر از فلسفه اوست البته گسترش وضع نظری کانت است. شوپنهاور می گفت راهنمای رفتار انسان اخلاقی اصول است و اصول نیازمند مفاهیم است. در انسان عقل پدیدار می شود که وی را در کشف راههای تازه بر اوردن نیازها و ساختن ابزارها توانا می کند. او در کتاب جهان همچون نمود خواست زندگی می گوید هر کسی اگر به درون خود بنگرد می تواند این واقعیت را دریابد و ان گاه که بر این شهود بنیادین دست یافت به حقیقت راه یافته است و تنها می باید این کشف را به سراسر جهان گسترش دهد. او سلسله کار و کوششهای بشری را هرگز به خوردن و اشامیدن و جفت گیری کردن محدود نمی داند یعنی به وسایل نگاهداشت زندگانی فرد و نوع. اما نخستین کار کرد عقل را نمودی از همان سرشت خواست می داند که خواست زندگی است.

بد بینی شوپنهاور.

شوپنهاور خواست را کوششی بی پایان و کور می دانست . ان چه شاد کامی یا لذت می نامیم چیزی جز باز ایستادن گذرای خواهش نیست. رنج تنهایی هست که سبب می شود موجوداتی همچون انسانها که چنین کم یکدیگر را دوست می دارند همدمی با یکدیگر را بجویند . و نیروهای بزرگ عقلی کاری جز افزودن بر توان رنج کشی و زرف تر کردن تنهایی فرد نمی کند. سر چشمه اصلی بدترین بدیهایی که انسان از ان رنج می برد همانا انسان است. انسان گرگ انسان است. دولت نه نمودگار خدا که چیزی جز افریده ان خودخواهی روشن بینی نیست که می کوشد جهان را اندکی تاب اوردنی تر از ان کند که در نبود دولت می بود.

او عقیده داشت برای کاهش رنجهای بشر می توان کارهایی انجام داد اما اگر گمان کنیم که می توانیم سرشت بنیادی جهان یا زندگی بشری را دگرگون کنیم به خطا رفته ایم. در طبع این فیلسوف گرایشی به روشن نگری و تکیه بر جنبه های سیاه جهان و زندگی بشری و تاریخ وجود داشت.

ریشه تمام شرها نزد شوپنهاور بندگی خواست است و فرمانبری از خواست زندگی اما ذهن انسان را می توان چنان پرورش داد که مرزهای بر اوردن نیازهای جسمانی را در نوردد و نیرویی افزون بر نیروی لازم برای به انجام رساندن کارکردهای نخستین زیستی و عملی را در خود بپروراند. انسان از نظر شوپنهاور این توانایی را دارد که از زندگی بیهوده هوسرانی و از خود پرستی و ستیزه جویی بگریزد. او برای گریز از بندگی خواست دو راه پیشنهاد می کند. راه نخستین زرف اندیشی هنری و راه هنر است و دومین روش پارسایی و راه رستگاری . او انسانی است که زرف می اندیشد و نگره او زرف اندیشانه است نه شهوانی. و شهوت در وی با تجربه هنری ارام گرفته است. عالی ترین هنر شاعرانه نزد شوپنهاور ترازدی است . زیرا در ترازدی سرشت حقیقی زندگی بشری را می بینیم که به قالب هنر ریخته شده و به شکل درام فرا نمود شده است. یعنی ان درد نا گفتنی . ان مویه بشریت. ان پیروزی شر. ان سروری تسخیر زن بخت و از پا افتادن راستان و پاکان.

اخلاق در فلسفه شوپنهاور.

در اندرون هریک  ازما به راستی ددی هست که در کمین فرصت است تا برای زخم زدن بر دیگران نعره بر اورد و بخروشد و اگر او را باز ندارند سر نابودیشان را داشته باشد. این حیوان درنده این شر ریشه دار فرا نمود مستقیم خواست زندگی است. اگر اخلاقی وجود داشته باشد باید انکار خواست یا کشتن این حیوان درنده هدف ان باشد.  اخلاق باید صورت انکار خواست زندگی و روی گرداندن از زندگی به خود بگیرد. او زندگی پارسایانه و فقر و کشتن نفس و تن سپردن به مرگ برای رهایی از بندگی خواست را بزرگ می شمارد. هدف نهایی فضیلت و زهد چیست/ اشکار است که انسانی که خواست را انکار می کند جهان را به هیچ نمی گیرد. ان گاه که خواست از خویش روی گردان شود و خود را انکار کند جهان ما با همه خورشیدها و کهکشانهایش هیچ نیست .در فلسفه او جهانی پر از رنج و شر و ستم را با الوهیت یکی دانستن یا ان را تجلی خدا شمردن سخنی است سخت بی معنا  و پوچ. نزد شوپنهاور واقعیت بیشتر نا عقلی است تا عقلی و جهان نمودی است از یک انگیختار یا انرزی کور و بی هدف. خواست چنان که شوپنهاور نشان داد خود را در درد و رنج و شر نمایان می کند . اما ایده ناهشیار خود را در نهایت داشتن – غایت مندی – تکامل خرد پذیر و پیشرفت به سوی اگاهی نمایان می کند. لذتهای زرف اندیشی و کار و کوشش عقلی در فلسفه او مثبت است.

 

منبع. تاریخ فلسفه- جلد هفتم- از فیشته تا نیچه- مترجم داریوش اشوری

 

نهضت سربداران خراسان.      

مردم ایران پس از هجوم صحرانشینان لگام گسیخته مغول و ترک به رغم سستی و بی سیاستی محمد خوارزمشاه و خلیفه بغداد هیچ گاه از پایداری در برابر متجاوزان غارتگر و خون خوار باز نایستادند. مقاومت مردم شکلهای گوناگون داشت . در اغاز امر به صورت حماسه جلال الدین که مورد تایید و حمایت مردم بود تجلی کرد و بعد به صورت قیامهای محلی مانند خروج تارابی در بخارا یا گرایش به مذهب تشیع در برابر مذهب تسنن/ که مورد نظر مغولان بود/ ظاهر گشت. باز پسین ضربه را خروج سربداران خراسان بر کاخ فرمانروایی و غارتگری ایلخانان مغول وارد کرد و یحیی کرابی سرور سربدار بساط خودکامی طوغای تیمور را در خراسان سرنگون کرد. سربداران خراسان در سال 1353 میلادی به سلطه مغولان هولاکویی در ایران پایان بخشیدند. بین سالهای 1330 و 1380 میلادی در تاریخ ایران بر اثر افزایش فشار بزرگان چادر نشین ترک و مغول و تشدید بهره کشی امیران و ملوک الطوایفی از روستاییان اتش جنگهای داخلی تیزتر شد. پس از مرگ ایلخان ابو سعید جنگهای داخلی و مبارزه ملوک الطوایف به خاطر کسب قدرت لشکریان و برخی از امیران فیودال سخت زیان دیدند. در قرن 14 میلادی خروج سربداران خراسان از لحاظ وسعت بزرگترین و مهم ترین نهضت ازادی بخش خاور میانه بود. اغلب مردم ایران هم به همراهی مالکین فیودال ایرانی و تاجیک وارد میدان مبارزه می شدند. چون انها هم از خودکامی و دزدی و غارت و تجاوز اعیان صحرانشین ترک و مغول به ستوه امده بودند. در این میان بغض و نفرت قیام کنندگان تنها متوجه مغولان و ترکان نبود بلکه علیه سران و بزرگان اسکان یافته ایرانی با مالکان و مستوفیان و روحانیون سنی هم که از دیرباز به خدمت فاتحان کمربسته تابع یاسای چنگیز گردیده بودند هم کینه می ورزیدند. در حمله جغتای مغول به خراسان ان محل غارت شد. مزارع طعمه اتش گردید و عده زیادی از روستاییان برده و اسیر شدند. اعیان ترک و مغول در خراسان بسیار نیرومند بودند. به ویزه امیران طایفه اویغور ترک زبان و طایفه مغولی اویرات نفوذ فراوان داشتند. در نهضت سربداران شهر سبزوار یکی ازکانونهای اصلی تشیع در ایران و یکی از مراکز سنتهای وطن پرستی در ایران بود.

 قیام در ولایت بیهق خراسان..

اولین قیام علیه مغولان در روستای باشتین نزدیک سبزوار اغاز شد. باشتین مرکز یکی از 12 بلوک ولایت بیهق بوده است. قیام از ان جا شروع شد که 5 سرباز مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از روستای باشتین وارد شدند و از انها زن و شراب خواستند. وقتی مغولها مست شدند خواستند به خواهران انها تجاوز کنند. دو برادر شمشیر بیرون اورده و گفتند سر به دار می دهیم و تن به ذلت نمی دهیم و 5 مغول خون خوار را به هلاکت رساندند. به تدریج مردم باشتین و بقیه روستاهای اطراف به انها پیوستند. انها به تدریج مسلح شدند و عبدالرزاق را به عنوان سردار خود انتخاب کردند. در چند جنگ ترکان و مغولها را شکست دادند و سرانجام نهضتی به نام سربداران خلق کردند. سر بداران در همه خراسان بر سر امیران ترک و مغول ریختند و اموال و غنایم بسیار جمع کردند. دشمن اصلی سربداران فیودالهای بزرگ و خاین ایرانی و روحانیون سنی بودند که به تبعیت از مغولان در امده بودند. سر بداران شهر سبزوار را که از ظلم و ستم مغولان به تنگ امده بودند تسخیر کردند و انجا را پایتخت خود کردند. بعد از ان سربداران جوین و اسفراین و جاجرم و بیارجمد را تسخیر کردند. عبدالرزاق خود را امیر نامید و بر مسند حکومت تکیه زد و خطبه و سکه به نام خویش فرمود. سربداران به رهبری وجیه الدین مسعود لشکریان بزرگان صحرانشین مغول و ترک و سران فیودال محلی را که به مغولان پیوسته بودند تار و مار کردند. وجیه الدین مسعود با 3000 سپاه فداکار از جان گذشته در یک روز 70 هزار سپاه امیران ترک خراسان را نابود کردند. منابع ایرانی این روز را روز پیروزی ایرانیان بر ترکان یعنی صحرانشینان مغول و ترک می شمارند. در اثر این شکست مغول تمام خراسان غربی به کشور سربداران پیوستند.  مورخان تاریخ این پیروزی بزرگ را سال 742 هجری ذکر می کنند. در سال 741 سربداران اسفراین و جاجرم و بیار و جام و بسطام و دامغان و سمنان را تسخیر کردند. سربداران لشکری مرکب از 10 هزارمرد جنگی فداکار گرد اوردند که هدف انها رهایی سراسر خراسان از سلطه مغولان وحشی بود.خدمت مهم و انکار نکردنی سربداران انهدام بقایای حکومت هولاکوییان بود.  اما بعدها سربداران دو طایفه شدند . اتباع شیخ حسن را شیخیان می گفتند و اتباع امیر مسعود را سربدار می گفتند. با تاسف دو طرز فکر مخالف در میان سربداران رواج گرفت. یکی اعتدالی یا میانه رو یا سربداری و دیگری نهضت افراطی یا درویشی و شیخی. اختلافات داخلی سربداران از نظر دشمنان ایشان پوشیده نماند. با تاسف فراوان اختلافهای داخلی میان سربداران چنان شدت یافت که در سال 762 قمری کار به جنگ داخلی میان انها کشید که باعث خوشحالی مغولان خون خوار شد.

انقراض دولت سربداران.

در اخر بین امیر ولی و علی موید از دو جناح مختلف سربداران جنگ در گرفت. امیر ولی به قلمرو علی موید حمله کرد و در سال 783 هجری به طرف سبزوار حرکت کرد و انجا را محاصره کرد. علی موید پس از تحمل 4 ماه محاصره برای این که از مرگ نجات پیدا کند خیانت بسیار بزرگی به کشور کرد. به فاتح اسیای میانه تیمور لنگ ترک متوسل شد و از او کمک طلبید.تیمور لنگ جلاد و سرکوب کننده نهضتهای ازادی بخش مردم ایران شد و دوباره راه و رسم کشورداری مغولان خون خوار را در ایران پدید اورد . تیمور با همراهی و خیانت سربدار امیر حسین به همراهی چادرنشینان مغول و ترک  به کلی نهضت سربداران را سرکوب کردند. مردم سبزوار که از حاکم خود خیانت دیده بودند نمی خواستند تسلیم تیمور لنگ شوند و اماده جنگ شدند اما با این که مردانه جنگیدند شکست خوردند. تیمور کشتار وحشتناکی از مردم سبزوارکرد و دستور داد 2000 نفر از قیام کنندگان سربداران را لای دیوار برجی نهادند و انها را زنده به گور کردند. بدین روش که دست و پای ادمهای زنده را می بستند و انها را به ردیف در کنار یکدیگر قرار می دادند و بعد روی انها را با اجر و ملات می چیدند . قیام سربداران در اینجا به طور خلاصه ذکر شد علاقمندان به تاریخ ایران کتاب سربداران  اثر پطروشفسکی را حتما مطالعه کنند.

منبع. سربداران- مولف پطروشفسکی- ترجمه کریم کشاورز

مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم

فلسفه در قرن بیستم بین دو مکتب فکری عمده شد.در محافل دانشگاهی بریتانیا و امریکا مکتب اثبات گرایی منطقی یا تجربه گرایی رواج گرفت. مکتب اثبات گرایی منطقی تاکید فلسفه سنتی بر موضوعاتی چون خدا و سعادت و مفهوم ازادی را مواردی غیر حسی می داند و رد می کند. این مکتب بیشتر متاثر از تعلیمات لودویگ ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی است و بر منطق و نظریه دانش تاکید می ورزد.و تحت تاثیر روشها و دستاوردهای علوم نوین برای اثبات مدلهای خودریاضیات و زبان شناسی را پذیرفته است. به نقد ان چه مردم باور دارند و به تحلیل ان چه مردم می گویند و چگونه می دانند دلبستگی نشان می دهد.سابقه مکتب اصالت وجود به قبل از قرن بیستم می رسد لکن اثر کنونی ان به خصوص در شکل الحادی از نا امیدیهای دو جنگ جهانی و فرو پاشی ارزشهای سنتی ریشه می گیرد. این مکتب اظطرابهای قرن بیستم را منعکس می کند و بعد از جنگ جهانی دوم به خصوص از طریق انتشار اثار دو تن از نظریه پردازان فرانسه زان پل سارتر و البرت کامو معروف شد. نقطه اغاز مکتب اصالت وجود برای سارتر و کا مو حذف خدا از صحنه کاینات بود. اما در عین ان که غیبت خدا از صحنه زندگی غم انگیز بود اما این معنا را هم در بر داشت که انسان  سرنوشت از پیش نوشته شده ندارد و در کاینات  بدون داشتن اینده و امید تنها و منزوی است. طبق نظر کامو وقتی دنیا پوچ و بی معناست انسان نیز بی معنا و بی مقصود می شود . انسانی که به این طریق در غرقاب نا امیدی و افسردگی فرو می رود جز یک امید چیزی برایش باقی نمی ماند و ان هم امید به خود است. کامو می گوید در عین ان که دنیا پوچ است اما تا زمانی که خود مردم به این معنا معترف نباشند پوچ نیست. مردم در دنیا منحصر به فرد هستند و نوع موجودیت انها با همه مخلوقات به کلی متفاوت است. به سخن سارتر موجودیت انسان بر جوهر او مقدم است. انسان اول موجودیت دارد و سپس خود را تعریف می کند. طبق نظر سارتر انسان چیزی جز ان نیست که او از خود می سازد و این اصل اول اگزیستانسیالیسم است. سپس انسان باید مسوولیت کامل ان چه وجود خود اوست بر عهده بگیرد. ارزشهایی برای خویش بیافریند و به زندگی خود معنا دهد. این کار تنها با مشارکت در زندگی میسر است . بدین ترتیب مکتب اصالت وجود خواهان اخلاق عملگرایی و مشارکت در زندگی است. اما انسان نمی تواند بدون مشارکت با دیگران خویشتن را تعریف کند. بدین قرار پیام اخلاقی این مکتب درست به اندازه ذات خود این فلسفه اهمیت دارد. اساس پیام این مکتب اصالت خود انسان است و می گوید افرادی که با خود صادق هستند نمی گذارند جامعه از انان شخصیت زدایی کند. مکتب اصالت انسان مبارزه برای کشف شخص انسان در عصر شخصیت زدایی است. سارتر می گوید انسان با توسل به ماهیت طبیعی و ثابت خود دیگر بهانه ای ندارد و باید مسوول اعمال خود باشد. جبری در کار نیست . انسان ازاد است و انسان ازادی است. وقتی کسی به این دنیا پرتاب می شود حتی اگر خدایی وجود نداشته باشد خود او مسوول هر عملی است که انجام می دهد . طرفدار مکتب اصالت وجود به قدرت هیجان اعتقاد ندارد. طرفدار این مکتب فقط می اموزد که مسوول هیجان و کردار خود است. 

منبع. تمدن مغرب زمین- جلد دوم- مولف اشپیل فوگل- ترجمه محمد حسین اریا

 

 

 

مطلبی تر مورد گذشته ها و علم نجوم

آیا می توان گذشته ها را با چشم دید....

نوری که از ماه به سمت زمین گسیل می شود بعد از 1.5 صانیه. فونت موبایلم ناقصه... به زمین می رسد... این خورشید که اکنون در آسمان می بینیم نوری که از آن گسیل می شود 8 دقیقه در راه بوده است... و این خورشید 8 دقیقه قبل است و اگر خورشید همین الان هم منفجر شود ما 8 دقیقه بعد متوجه خواهیم شد.... به همین ترتیب بسیاری از ستارگانی که اکنون در آسمان می بینیم شاید میلیون ها سال قبل منفجر شده باشند و از بین رفته باشند منتها نوری که از آن ستاره به طرف ما گسیل می شود موجب می شود ستاره را در آسمان ببینیم...

نزدیک ترین کهکشان به ما کهکشان آندرومدا است که 2.5 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد... یعنی منظره ای که اکنون از کهکشان آندرومدا می بینیم مربوط به 2.5 میلیون سال قبل بوده است... و اگر بخواهیم تصویر الان آندرومدا را ببینیم باید 2.5 میلیون سال را صبر کنیم. حال فرض کنید موجوداتی هوشمند در کهکشان راه شیری هستند که با تلسکوپ های بسیار بسیار قدرتمند زمین ما را نگاه می کنند.... فکر می کنید چه می بینند منظره اکنون کره زمین را.... نه آن ها گذشته زمین را می بینند... اگر در فاصله 65 میلیون سال نوری از ما قرار گرفته باشند می توانند نابودی دایناسورها را ببینند... اگر این فاصله را کم تر کنند و به فاصله 12000 سال نوری از ما قرار گیرند می توانند تمدن گمشده جیرفت را ببینند... با فاصله 2500 سال نوری می توانند کوروش هخامنشی و عصر هخامنشیان را با چشم خود ببینند... با 700 سال نوری می توانند حمله مغول به ایران و چنگیز خان مغول را با چشم ببینند. و با فاصله 200 سال نوری عصر قاجاریه در ایران و عصر امیر کبیر و.... را می توانند به خوبی مشاهده کنند.... اما این ها همه در حرف هستند و در تئوری درست هستند اما در عمل شاید روزی بتوانیم تلسکوپ هایی بسیار قدرتمند را بسازیم و روانه فضا کنیم و به وسیله تلسکوپ ها با تنظیم فاصله کانونی بتوان گذشته زمین را مشاهده کرد

عنوان مطلب مربوط به نجوم هست

آیا می توان گذشته ها را با چشم دید.... نوری که از ماه به سمت زمین گسیل می شود بعد از 1.5 صانیه. فونت موبایلم ناقصه... به زمین می رسد... این خورشید که اکنون در آسمان می بینیم نوری که از آن گسیل می شود 8 دقیقه در راه بوده است... و این خورشید 8 دقیقه قبل است و اگر خورشید همین الان هم منفجر شود ما 8 دقیقه بعد متوجه خواهیم شد.... به همین ترتیب بسیاری از ستارگانی که اکنون در آسمان می بینیم شاید میلیون ها سال قبل منفجر شده باشند و از بین رفته باشند منتها نوری که از آن ستاره به طرف ما گسیل می شود موجب می شود ستاره را در آسمان ببینیم... نزدیک ترین کهکشان به ما کهکشان آندرومدا است که 2.5 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد... یعنی منظره ای که اکنون از کهکشان آندرومدا می بینیم مربوط به 2.5 میلیون سال قبل بوده است... و اگر بخواهیم تصویر الان آندرومدا را ببینیم باید 2.5 میلیون سال را صبر کنیم. حال فرض کنید موجوداتی هوشمند در کهکشان راه شیری هستند که با تلسکوپ های بسیار بسیار قدرتمند زمین ما را نگاه می کنند.... فکر می کنید چه می بینند منظره اکنون کره زمین را.... نه آن ها گذشته زمین را می بینند... اگر در فاصله 65 میلیون سال نوری از ما قرار گرفته باشند می توانند نابودی دایناسورها را ببینند... اگر این فاصله را کم تر کنند و به فاصله 12000 سال نوری از ما قرار گیرند می توانند تمدن گمشده جیرفت را ببینند... با فاصله 2500 سال نوری می توانند کوروش هخامنشی و عصر هخامنشیان را با چشم خود ببینند... با 700 سال نوری می توانند حمله مغول به ایران و چنگیز خان مغول را با چشم ببینند. و با فاصله 200 سال نوری عصر قاجاریه در ایران و عصر امیر کبیر و.... را می توانند به خوبی مشاهده کنند.... اما این ها همه در حرف هستند و در تئوری درست هستند اما در عمل شاید روزی بتوانیم تلسکوپ هایی بسیار قدرتمند را بسازیم و روانه فضا کنیم و به وسیله تلسکوپ ها با تنظیم فاصله کانونی بتوان گذشته زمین را مشاهده کرد

آیا می توان گذشته ها را با چشم دید....

نوری که از ماه به سمت زمین گسیل می شود بعد از 1.5 صانیه. فونت موبایلم ناقصه... به زمین می رسد... این خورشید که اکنون در آسمان می بینیم نوری که از آن گسیل می شود 8 دقیقه در راه بوده است... و این خورشید 8 دقیقه قبل است و اگر خورشید همین الان هم منفجر شود ما 8 دقیقه بعد متوجه خواهیم شد.... به همین ترتیب بسیاری از ستارگانی که اکنون در آسمان می بینیم شاید میلیون ها سال قبل منفجر شده باشند و از بین رفته باشند منتها نوری که از آن ستاره به طرف ما گسیل می شود موجب می شود ستاره را در آسمان ببینیم...

نزدیک ترین کهکشان به ما کهکشان آندرومدا است که 2.5 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد... یعنی منظره ای که اکنون از کهکشان آندرومدا می بینیم مربوط به 2.5 میلیون سال قبل بوده است... و اگر بخواهیم تصویر الان آندرومدا را ببینیم باید 2.5 میلیون سال را صبر کنیم. حال فرض کنید موجوداتی هوشمند در کهکشان راه شیری هستند که با تلسکوپ های بسیار بسیار قدرتمند زمین ما را نگاه می کنند.... فکر می کنید چه می بینند منظره اکنون کره زمین را.... نه آن ها گذشته زمین را می بینند... اگر در فاصله 65 میلیون سال نوری از ما قرار گرفته باشند می توانند نابودی دایناسورها را ببینند... اگر این فاصله را کم تر کنند و به فاصله 12000 سال نوری از ما قرار گیرند می توانند تمدن گمشده جیرفت را ببینند... با فاصله 2500 سال نوری می توانند کوروش هخامنشی و عصر هخامنشیان را با چشم خود ببینند... با 700 سال نوری می توانند حمله مغول به ایران و چنگیز خان مغول را با چشم ببینند. و با فاصله 200 سال نوری عصر قاجاریه در ایران و عصر امیر کبیر و.... را می توانند به خوبی مشاهده کنند.... اما این ها همه در حرف هستند و در تئوری درست هستند اما در عمل شاید روزی بتوانیم تلسکوپ هایی بسیار قدرتمند را بسازیم و روانه فضا کنیم و به وسیله تلسکوپ ها با تنظیم فاصله کانونی بتوان گذشته زمین را مشاهده کرد

آیا می توان گذشته ها را با چشم دید....

نوری که از ماه به سمت زمین گسیل می شود بعد از 1.5 صانیه. فونت موبایلم ناقصه... به زمین می رسد... این خورشید که اکنون در آسمان می بینیم نوری که از آن گسیل می شود 8 دقیقه در راه بوده است... و این خورشید 8 دقیقه قبل است و اگر خورشید همین الان هم منفجر شود ما 8 دقیقه بعد متوجه خواهیم شد.... به همین ترتیب بسیاری از ستارگانی که اکنون در آسمان می بینیم شاید میلیون ها سال قبل منفجر شده باشند و از بین رفته باشند منتها نوری که از آن ستاره به طرف ما گسیل می شود موجب می شود ستاره را در آسمان ببینیم...

نزدیک ترین کهکشان به ما کهکشان آندرومدا است که 2.5 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد... یعنی منظره ای که اکنون از کهکشان آندرومدا می بینیم مربوط به 2.5 میلیون سال قبل بوده است... و اگر بخواهیم تصویر الان آندرومدا را ببینیم باید 2.5 میلیون سال را صبر کنیم. حال فرض کنید موجوداتی هوشمند در کهکشان راه شیری هستند که با تلسکوپ های بسیار بسیار قدرتمند زمین ما را نگاه می کنند.... فکر می کنید چه می بینند منظره اکنون کره زمین را.... نه آن ها گذشته زمین را می بینند... اگر در فاصله 65 میلیون سال نوری از ما قرار گرفته باشند می توانند نابودی دایناسورها را ببینند... اگر این فاصله را کم تر کنند و به فاصله 12000 سال نوری از ما قرار گیرند می توانند تمدن گمشده جیرفت را ببینند... با فاصله 2500 سال نوری می توانند کوروش هخامنشی و عصر هخامنشیان را با چشم خود ببینند... با 700 سال نوری می توانند حمله مغول به ایران و چنگیز خان مغول را با چشم ببینند. و با فاصله 200 سال نوری عصر قاجاریه در ایران و عصر امیر کبیر و.... را می توانند به خوبی مشاهده کنند.... اما این ها همه در حرف هستند و در تئوری درست هستند اما در عمل شاید روزی بتوانیم تلسکوپ هایی بسیار قدرتمند را بسازیم و روانه فضا کنیم و به وسیله تلسکوپ ها با تنظیم فاصله کانونی بتوان گذشته زمین را مشاهده کرد

آیا می توان گذشته ها را با چشم دید....

نوری که از ماه به سمت زمین گسیل می شود بعد از 1.5 صانیه. فونت موبایلم ناقصه... به زمین می رسد... این خورشید که اکنون در آسمان می بینیم نوری که از آن گسیل می شود 8 دقیقه در راه بوده است... و این خورشید 8 دقیقه قبل است و اگر خورشید همین الان هم منفجر شود ما 8 دقیقه بعد متوجه خواهیم شد.... به همین ترتیب بسیاری از ستارگانی که اکنون در آسمان می بینیم شاید میلیون ها سال قبل منفجر شده باشند و از بین رفته باشند منتها نوری که از آن ستاره به طرف ما گسیل می شود موجب می شود ستاره را در آسمان ببینیم...

نزدیک ترین کهکشان به ما کهکشان آندرومدا است که 2.5 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد... یعنی منظره ای که اکنون از کهکشان آندرومدا می بینیم مربوط به 2.5 میلیون سال قبل بوده است... و اگر بخواهیم تصویر الان آندرومدا را ببینیم باید 2.5 میلیون سال را صبر کنیم. حال فرض کنید موجوداتی هوشمند در کهکشان راه شیری هستند که با تلسکوپ های بسیار بسیار قدرتمند زمین ما را نگاه می کنند.... فکر می کنید چه می بینند منظره اکنون کره زمین را.... نه آن ها گذشته زمین را می بینند... اگر در فاصله 65 میلیون سال نوری از ما قرار گرفته باشند می توانند نابودی دایناسورها را ببینند... اگر این فاصله را کم تر کنند و به فاصله 12000 سال نوری از ما قرار گیرند می توانند تمدن گمشده جیرفت را ببینند... با فاصله 2500 سال نوری می توانند کوروش هخامنشی و عصر هخامنشیان را با چشم خود ببینند... با 700 سال نوری می توانند حمله مغول به ایران و چنگیز خان مغول را با چشم ببینند. و با فاصله 200 سال نوری عصر قاجاریه در ایران و عصر امیر کبیر و.... را می توانند به خوبی مشاهده کنند.... اما این ها همه در حرف هستند و در تئوری درست هستند اما در عمل شاید روزی بتوانیم تلسکوپ هایی بسیار قدرتمند را بسازیم و روانه فضا کنیم و به وسیله تلسکوپ ها با تنظیم فاصله کانونی بتوان گذشته زمین را مشاهده کرد

سلام

با سلام... به وبلاگ چنین گفت کوروش کبیر خوش آمدید... تاریخ. روان شناسی و فلسفه

با سلام... به وبلاگ چنین گفت کوروش کبیر خوش آمدید... تاریخ. روان شناسی و فلسفه

سلام

به وبلاگ چنین گفت کوروش کبیر خوش آمدید... خلاصه ای از تاریخ. روان شناسی و فلسفه

سلام

سلام... به وبلاگ چنین گفت کوروش کبیر خوش آمدید... خلاصه ای از تاریخ. روان شناسی. فلسفه

سلام

با سلام... به وب سایت چنین گفت کوروش کبیر خوش آمدید... در زمینه های تاریخ. روان شناسی و فلسفه

با سلام... خیلی خوش آمدید به وب سایت چنین گفت کوروش کبیر... تاریخ. روان شناسی و فلسفه


  /**/

فیلسوفان عصر روشنگری اروپا...منظوراز دین خرافاتی در اینجا منظور دین کاتولیک کشیشان است

شناخته ترین نام در میان فیلسوفان قرن هجدهم نام ولتر است. او هیچ گاه در تقبیح کلیسا به عنوان دشمن عقل و یار و مدد کار تعصب خستگی نمی شناخت. عده ای فلسفه قرن هجدهم را جنبشی می دانند که روز به روز در راه کفر و بی دینی پیش می رفت و عده ای  هم ان را رهایی تدریجی ذهن از خرافه مذهبی و استبداد کلیسا می دانند. فیلسوفان قرن هجدهم دشمن نظام سیاسی بودند و راه را بر وقوع انقلاب هموار می کردند. انها اعتقاد راسخی به پیشرفت یعنی توسعه نگرش علمی از فیزیک گرفته تا روان شناسی و اخلاق و زندگی اجتماعی انسان داشتند و به اعتقاد انها مذهب دشمن پیشرفت فکری و به کار بردن ازادانه و اشکار عقل بود. فیلسوفها اعتقاد داشتند طریق درست تحقیق مراجعه به خود پدیده ها و توسل به مشاهده به منظور پی بردن به قوانین و علل انهاست. فیلسوفان عصر روشنگری فرانسه می کوشیدند تا اخلاق را از متافیزیک و علم کلام جدا کنند. انها کوشش می کردند تا اخلاق را روی پاهای خودش بایستانند.  بل می گفت کشوری مرکب از ملحدان ممکن است و لامتری عقیده داشت نه تنها ممکن است بلکه مطلوب است. اما ولتر می گفت اگر خدایی وجود نداشت برای خیر و مصلحت جامعه لازم بود او را اختراع کنیم. بل نه تنها مذهب و عقل بلکه مذهب و اخلاق را نیز از هم جدا می کرد و بر این عقیده بود خطای بزرگی است اگر چنین بیندیشیم برای داشتن زندگی اخلاقی وجود معتقدات و انگیزه های مذهبی ضروری است. این امکان پذیر است که جامعه ای اخلاقی داشته باشیم متشکل از مردمی که به جاودانگی روح و در حقیقت به خدا بی اعتقاد باشند. صدوقیان که به زندگی پس از مرگ اعتقاد نداشتند بهتر از فریسیان بودند که چنین اعتقادی داشتند. تجربه زندگی نشان نمی دهد که پیوندی ناگسستنی میان ایمان و عمل وجود داشته باشد. انها به مفهوم انسان اخلاقی خودمختار رسیده بودند که برای ان که زندگی خود را در تقوی به سر برد نیازی به ایمان مذهبی ندارد.

فونتنل.

فونتنل عقیده داشت در روزگاران اولیه معرفت صحیح به ندرت دست می یافت و ذهن ناگزیر از توسل به تبیین اساتیری بود. ولی در جهان امروز معرفت صحیح به حدی رشد یافته است که تبیین اساتیری جای خود را به تبیین علمی می دهد. خدای فونتنل خدای طبیعت بود که در ادراک علمی جهان خودنمایی می کند.

مونتسکیو.

فیلسوفان روشنگری فرانسه می کوشیدند تا زندگی اجتماعی و سیاسی انسان را دریابند . یکی از مهمترین اثاری که در این زمینه نوشته شد رساله مونتسکیو در قانون بود. مونتسکیو شیفته ازادی و دشمن استبداد بود.او در اثر خود درباره قانون به مطالعه تطبیقی جامعه و قانون و حکومت می پردازد. مونتسکیو حکومت را به سه نوع جمهوری و سلطنتی و استبدادی تقسیم می کند. جمهوری ممکن است یا دمکراسی باشد وقتی عامه مردم قدرت عالی را در دست داشته باشند یا اریستو کراسی باشد وقتی قدرت تنها در دست بخشی از مردم باشد. در حکومت سلطنتی پادشاه موافق قوانین اساسی معینی حکومت می کند و در حکومت استبدادی هیچ قوانین اساسی و هیچ نگهبان قانونی وجود ندارد و در حکومت استبدادی مذهب نفوذ فراوان دارد. اصل و بنیان حکومت جمهوری تقوای مدنی است. اصل حکومت سلطنتی شرف و در حکومت استبدادی ترس حکمفرماست. مونتسکیو مدافع پر شور ازادی بود و چون از استبداد نفرت داشت قانون اساسی لیبرال را بهترین قاون اساسی می دانست. او می گفت ازادی سیاسی عبارت از ازادی لجام گسیخته نیست بلکه تنها عبارت از توانایی انجام دادن کاری است که قانون  اجازه انجام دادن ان را می دهد . ازادی سیاس مستلزم تفکیک قواست. بدین معنی که قوای مقننه – مجریه و قضاییه نباید در دست یک نفر یا یک گروه از مردم باشد. باید این قوا جدا و مستقل از هم باشند به نحوی که هر قوه بتواند بر قوه دیگر نظارت کند و تضمینی در برابر استبداد و زیاده رویهای جابرانه قوه دیگر باشد.

ولتر.

 نام او با حملات تند  بر کلیسای کاتولیک به عنوان یک نهاد و بر تعالیم مسیحی همراه است. ولتر در سال 1734 به سیری رفت و در انجا رساله در ما بعد الطبیعه خود را نوشت. او فیلسوفی زرف نبود اما متاثر از اندیشه های لاک بود. اثر مهم او به نام رساله درباره اداب و رسوم در سال 1756 انتشار یافت. نوشته های ولتر جامع روح روشنگری فرانسه بود. ولتر می گفت عالمان هندسه که فیلسوف نیستند علل غایی را رد کرده اند ولی فیلسوفان حقیقی انها را پذیرفته اند. هرگز صرف تجمع اشیا نمی تواند هماهنگی و نظام عالم هستی را توجیه کند. ولتر در کتاب خود درباره نیوتون از ملحدی که وجود خدا را به دلیل وجود شر در جهان انکار می کند سخن می گوید. ولتر در کتاب فیلسوف نادان بر ان است که اراده ازاد سخنی بی معنی است و می گوید بسیار عجیب است که یک حیوان کوچک پنج پا قدی/منظور انسان است/ استثنایی بر قانون حاکم بر جهان هستی باشد. در رساله درباره مابعدالطبیعه خاطر نشان می کند که ان چه در منطقه ای فضیلت نامیده می شود در جای دیگر رذیلت نام می گیرد و قوانین اخلاقی همان قدر متنوع است که زبانها و اداب و رسوم متنوع هستند. ولتر از مدافعان سرسخت ازادی سیاسی بود و مانند لاک معتقد بود که دولت باید حقوق انسانها را محترم بشمارد و مانند منتسکیو شرایط ازادی معمول در انگلستان را می ستود. کمال مطلوب او استقرار حکومتی سلطنتی بود خیر اندیش که از اندیشه فیلسوفان روشنی بگیرد. دشمن ولتر حکومت سلطنتی نبود بلکه بیشتر کلیساییان بودند اما او یکی از موثرترین اشاعه دهندگان اندیشه پیشرفت بود. مقصود ولتر ازاین کلمه پیشرفت فکری و علمی و اقتصادی بود تا پیشرفت سیاسی. ولتر عقیده داشت پادشاه روشنفکر بهتر می تواند زمینه پیشرفت در علم و ادب و تحمل اندیشه ها را فراهم اورد.

دایره المعارف. دیدرو و دالامبر...

گنجینه بزرگ ادبی اندیشه ها و ارمانهای روشنگری فرانسه دایره المعارف یا فرهنگ مستدل صنایع و شغلها بود. دایره المعارف که برگرفته از فکر ترجمه فرانسوی کتاب دایره المعارف یا فرهنگ چیمبرز بود به دست دیدرو و دالامبر طبع و نشر شد. . دایره المعارف کتاب جامعی بود شامل افکار ازاداندیشان و عقلی مذهبان که هم دشمن کلیسا بود و هم دشمن نظام سیاسی موجود. دنی دیدرو اعتقاد به خدا را رها می کند و به خدا ناشناسی و الحاد رو می اورد و مردم را به ازاد کردن خود از یوغ دین فرا می خواند. او ادراک را به اتمها که با مونادهای لایب نیتس مطابقت دارد نسبت می دهد. این اتمها در بعضی از ترکیبات خود موجودات زنده را تشکیل می دهند که شعور در انها بر پایه پیوستار متشکل از اتمها به وجود می اید. به عقیده دالامبر وظیفه فیلسوف اخلاقی  تصریح مقام انسان در جامعه و تکلیف انسان در مصروف داشتن قوای خود در راه مصلحت و خوشبختی مردم است. لامتری در مسایل دین لا ادری مذهب کامل است. بل می گفت کشوری مرکب از ملحدان ممکن است و او می گفت نه تنها ممکن است بلکه مطلوب است. به عبارت دیگر دین نه تنها جدا از اخلاق است بلکه مخالف ان است. در نظر دلباک هر گونه نیاز به مبدا خدا یا هر موجود یا موجودات فوق جهانی را نفی می کند. نظم یا نظام جهان مشیت خدایی نیست. بلکه حاصل طبیعت اشیا و قوانین ذاتی انهاست. او عقیده داشت دین دشمن خوشبختی و ترقی ادمی است. و می گفت نادانی و ترس خدایان را افریده اند  و پندار و شیفتگی و فریب تصور زیبا یا زشتی از انها کشیده اند. ضعف انها را می پرستد . ساده لوحی انها را استمرار می بخشد و استبداد ایمان به انها را در جهت منافع خود تقویت می کند. اگر بتوان دین این ابزار نیرومند استبداد را بر انداخت اسان تر می توان تکامل نظام اجتماعی را به جای نظامی که باعث این همه رنج و بدبختی است را بر پا داشت. دلباک در محکوم ساختن کشیشان و حکومتها با عباراتی تند و هواخواهی از یک نظام اجتماعی نو تردید به خود راه نمی دهد و عقیده دارد اخلاق باید از پیش فرضهای متافیزیک و خداشناسی جدا شود و در مطالعه علمی انسان به ان مبنای استواری داده شود.

روسو و نظریه حکومت .

روسو می گفت من اعمال صحیح قوه مجریه را حکومت یا اداره عالی می نامم و فرمانروا یا زمامدار را کسی یا هیاتی می دانم که عهده دار این اداره است. روسو هیچ میانه ای با فرمانروایان یا حکومتهای خودکامه و جبار نداشت و می گفت انها باید خدمتگذار مردم باشند نه ارباب انها. در تمام زمانها درباره بهترین شکل حکومت بحثهای بسیار کرده اند غافل از این معنی که هر یک از حکومتها در مواردی بهترین حکومت و در مواردی بدترین حکومت است. با این همه می توان گفت که حکومتهای مبتنی بر دمکراسی مناسب کشورهای کوچک- حکومتهای اشرافی مناسب کشورهای متوسط و حکومتهای سلطنتی مناسب کشورهای بزرگ است. ولی همه انواع حکومت مستعد سو استفاده و فساد هستند. اگر ملتی از خدایان تشکیل می شد حکومت ان ملت حکومت دمکراسی بود . بنابر این حکومت دمکراسی مناسب ادمیان نیست. منظور روسو ان دمکراسی است که در میان انواع شیوه حکومت بیش از همه امکان دارد باعث فساد حکومت و جنگ داخلی شود که سقراط به ان حکومت توده بی سواد مردم و نیچه به ان جنون سر شماری و بی اعتقادی به مردان بزرگ می گفت. روسو می گفت باید دانایان و متخصصان بر توده مردم حکومت کنند به شرط ان که این اطمینان وجود داشته باشد که انها به نفع مردم حکومت می کنند نه به نفع خود. در حقیقت گرایش انسان به تباهی و فساد در تمام انواع حکومتها امری طبیعی و اجتناب نا پذیر است. هیات سیاسی نیز مانند بدن انسان به محض تولد شروع می کند به مردن/ همان نظریه تولد و مرگ تمدنها در فلسفه تاریخ ارنولد توین بی/. حتی کشوری که اصول و ساختمان و قوانین ان از همه استوارتر باشد روزی شاهد مرگ تمدن خود خواهد بود/ مانند انقراض هخامنشیان و ساسانیان/ همان طور که یک بدن سالم و نیرومند سرانجام خواهد مرد. روسو هم مانند ارسطو می گفت اگر می خواهیم یک کشور خوب داشته باشیم باید شهروندان با تقوا و دارای اصول اخلاقی داشته باشیم. بدون  شهروندان خوب کشور خوب نمی تواند وجود داشته باشد و اگر کشور در قوانین و حکومتش گرایش به فساد شهروندان داشته باشد شهروندان خوبی نخواهیم داشت. در حاکمیت وجدان باید عامل تصمیم گیرنده باشد و افراد جامعه باید خود را با تصمیم ملت صاحب حق حاکمیت وفق دهد.

فلسفه ولتر.

در اثار ولتر فقدان نگرش مبتنی بر الهیات قدیس و اگوستینوس جلب توجه می کند. در نظر او تاریخ عرصه تاثیرات متقابل اراده ها و انفعالات نفسانی ادمی است و پیشرفت در صورتی میسر است که انسان از شرایط حیوانی فراتر رود و عقل را حاکم خود کند. به خصوص وقتی این عقل به صورت استبداد روشنگری در اید که یگانه عامل قادر به تامین اصلاح اجتماعی حقیقی است. ولی تصور تاریخ به عنوان تدبیر و مشیت  الهی و قایل بودن به این امر که تاریخ متوجه غایتی فوق طبیعی است در تفکر ولتر جایی ندارد. وقتی ولتر از نیاز به نوشتن تاریخ با روحیه فلسفی سخن می گوید مقصود او به بیرون ریختن افسانه ها و داستانهای جن و پری از تاریخ است. ولتر در خواست می کند که بررسی متافیزیک به یکسره کنار نهاده شود. در کتاب ملاحظاتی درباره تاریخ ارزو می کند جوانان به مطالعه جدی تاریخ بپردازند

کندورسه.

کندورسه بیش از ولتر به پیشرفت بشر اعتقاد داشت. زیرا ولتر با وجود اعتقاداتش به برتری عصر روشنگری هیچ اعتقادی به قوانین حاکم بر تاریخ بشری نداشت. کندورسه کتابی درباره پیشرفت تحت عنوان طرح نقشه ای تاریخی از پیشرفتهای روح انسانی نوشت که مهمترین کتابی است که او را به عنوان فیلسوف به شهرت رساند. مطالب عمده او در این کتاب اعتقاد به قابلیت تکامل انسان - اعتقاد به این که تاریخ انسان چیزی جز پیشرفت تدریجی از تاریکی به روشنایی و از توحش به تمدن نیست. کندورسه خشونت و شرارت زمان را ناشی از نهادها و قوانین بد می دانست که دست اورد حاکمان و کشیشان است. زیرا او نه تنها با سلطنت بلکه با خرافات و مذهب کاتولیک هم دشمنی می ورزید. اموزش و پرورش و اصلاح قوانین اساسی را مهمترین وسیله تامین پیشرفت به شمار می اورد. کندورسه از اولین کسانی بود که در سال 1792 طرحی برای ایجاد نظام اموزش و پرورش غیر دینی به مجلس تقدیم کردند. بر طبق طرح او ریاضیات و علوم طبیعی و فنی و اخلاقی و سیاسی موضوعات درسی اموزش و پرورش پیشرفته تر را تشکیل می داد